سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن سخنان رهبر در جمع مردم شیراز

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:7 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با مردم شیراز (11/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة اللَّه فىالأرضین.

پروردگار متعال را خیلى شکرگزارم که توفیق زیارت شما مردم عزیز شیراز را - اگرچه بصورت دیرهنگام - به اینجانب عنایت کرد. این دیدار بعد از مدتهایى که دوستان شیرازى و برادران استان فارس، بارها گلایه مىکردند از اینکه سفر به این استان طول کشیده است، انجام مىگیرد.

باید عرض کنم که اشتیاق من به دیدار شما مردم عزیز و شهر زیبا و استان پر برکت و پر افتخارتان کمتر از شما برادران و عزیزان نبوده است. اینجا شهر فرزانگان و شهر علم و ذوق و فرزانگى و شهر چهرههاى تاریخى و بینالمللى است. شیراز و استان فارس در میان شهرها و استانهاى کشور از رتبهى بالایى برخوردارند.

بنده معمولاً در سفر به شهرها و در ملاقات با مردم عزیز شهرهاى گوناگون، این رسم را دارم که برخى از برجستگیها و خصوصیات آن شهرها را - چه از لحاظ تاریخى و چه از جهات گوناگون دیگر - مطرح کنم؛ و غرض از بیان این مطالب با مردم آن شهرها، این بوده است که بخصوص جوانها - در هر نقطهاى از این کشور بزرگ و کهن و پر افتخار که زندگى مىکنند - شناسنامهى روشنى از شهر خود و گذشتهى خود و تاریخ خود دردست داشته باشند. لکن این معنا در مورد شهر شیراز و استان فارس، در واقع بىمورد به نظر مىرسد؛ چون مفاخر شیراز و استان شما به قدرى زیاد است و به قدرى شهر شما در همهجاى جهان شهره است که نیازى نیست کسى براى معرفى شیراز و گذشتهى آن، مطلبى بیان کند. لکن یک استنتاجى مورد نظر من قرار دارد که به خاطر آن استنتاج، به مطالبى اشاره مىکنم.

شیراز در طول قرنهاى گذشته، استعداد انسانى خود را تقریباً در همهى زمینههاى علمى به اثبات رسانده است؛ همچنین در زمینههاى اجتماعى و دینى و آن چیزى که به سرنوشت ملتها مربوط مىشودهم - یعنى تصمیم و عزم ملى - استان فارس و شهر شیراز یک تاریخ برازنده و برجستهاى دارند. هرچه انسان به تاریخ شما بیشتر دقت مىکند، اوج فرزانگى این مرز و بوم و مردم این منطقه را بیشتر درمىیابد.

از جنبهى دینى - که من باز هم روى این مسئله تأکید خواهم کرد - مرقد جناب احمدبنموسى و برادران بزرگوارش و دیگر امامزادههاى خاندان پیغمبر، یک نشانهى بسیار مهمى است. این که پیغمبرزادگان محترم و معتبر، مردم فارس را مخاطب خود و منطقه و منزل آنها را مأمن خود قرار بدهند، بسیار چیز پرمعنا و مضموندارى است؛ بخصوص شخصیت برجستهى جناب احمدبنموسى که در میان امامزادگان شناختهشدهى خاندان پیغمبر، جزو برجستگان محسوب مىشود. دربارهى او اینجور نوشتهاند که: «و کان احمدبنموسى کریما جلیلا ورعا و کان ابوالحسن... (علیهالسّلام) یحبّه و یقدّمه»؛ مردى بخشنده و کریم و باورع و داراى جلالت مقام و منزلت بود و پدرش - حضرت موسىبنجعفر - این بزرگوار را بر فرزندان و خویشاوندان دیگر خود مقدم مىداشت و به او محبت ویژهاى داشت. شیراز هدف توجه این امامزادهى عزیز و دیگر امامزادگان قرار گرفت؛ آمدند و از سوى این مردم هم پشتیبانى شدند! تا امروز هم برکات این بزرگوار بر سرتاسر استان و بر بخش مهمى از این کشور، جارى و سارى است.

در باب ادبیات و هنر، سعدى و حافظ دو گوهر درخشان بر پیشانى زبان فارسى و ادبیات فارسى هستند؛ این چیزى نیست که کسى بخواهد آن را معرفى کند. در دانشهاى مختلف هم شخصیتهاى عظیمى از این استان برخاستهاند که هر کدامى در دورهى خود و عصر خود یگانه بودهاند: چه در فلسفه، چه در فقه، چه در ادبیات و نحو، چه در هنر، چه در تفسیر و لغت، چه در رشتههایى مانند ستارهشناسى و فیزیک و پزشکى؛ نام بردن شخصیتهایى که در این علوم متنوع، هر کدامى به قله رسیدند و جزو سرآمدان زمان خود بودند و معرفى یکایک این بزرگان، در یک محفل دیگر و نوع دیگرى از دیدار اقتضاء دارد. اینجا همین اندازه اشاره کافیست. دربارهى مسائل اجتماعى و گرایش شما مردم عزیز به غیرت دینى و جرأتِ اقدام، باز تاریخ در درون خود صفحات بسیار مهم و باارزشى را نگاشته دارد.

علماى مبارزى که از این استان به تاریخ دانش دین در کشور معرفى شدند، در کمتر نقطهاى از نقاط ایران نظیر دارند. میرزاى شیرازى را که همه مىشناسند. مرحوم سیدعلىاکبر فالاسیرى - عالم بزرگ - که در همین شهر شیراز قیام کرد و با نفوذ انگلیسها و نفوذ خارجیها مخالفت کرد، بعد هم آمدند و او را گرفتند و تبعید کردند؛ لکن اثر کار او ماند. نوشتهاند که سیدعلىاکبر فالاسیرى در نزدیک حافظیه - شاید در همین نقاطى که الان شما حضور دارید - مشغول زیارت عاشورا بود که ریختند و او را گرفتند و تبعید کردند. میرزاى دوم - میرزا محمدتقى شیرازى - که در سالهاى بعد از جنگ جهانى اول، رهبر مبارزهى ملت عراق در مقابل تهاجم انگلیسها و اشغال انگلیسها بود. مرحوم سید عبدالحسین لارى چهرهى برجسته و ممتازى بود که در حدود صد سال قبل، در همین استان و به کمک عشایر غیور و دلیر استان فارس، مبارزات خودش را شروع کرد؛ با سلطهى انگلیسها مبارزه کرد؛ براى استقرار نظام قانونى و مشروطیت مبارزه کرد؛ براى تشکیل حکومت اسلامى مبارزه کرد. روحانیت استان از این نمونهها بسیار دارد که همه هم به کمک مردم مؤمن و غیور استان فارس - چه عشایر و چه مردم شهرها و چه بخصوص شهر شیراز - مستظهر بودهاند. مرحوم سیدنورالدین حسینى، در همین شهر شیراز عضو سفارت بیگانه را - که به مقدسات مردم اهانت کرده بود - خواباند و با دست خودش به او شلاق زد و حدّ الهى را جارى کرد و با دستگاه جبار، با شجاعت تمام به مبارزهى سیاسى و اجتماعى برخاست. بعد هم در دوران شروع مبارزات روحانیت، مرحوم آیتاللَّه شهید دستغیب و مرحوم آیتاللَّه محلاتى و دیگر علما، مسجد جامع عتیق شیراز را مرکز مبارزات خودشان قرار دادند و آوازهى مبارزات علماى شیراز و سخنرانیهاى مرحوم آیتاللَّه دستغیب - به عنوان سخنگوى آن روحانیت - در همان روزها در اکناف ایران منتشر شد. بنده خودم در آن وقت در قم بودم، نوار سخنرانى مرحوم شهید دستغیب دست به دست میان طلاب مىگشت! ما همآن وقت شنیدیم. این موضع روحانیت مبارز شیراز بود که با پشتیبانى مردم هم همراه بود.

بعد از انقلاب و در دوران کنونى هم - چه در دوران جنگ تحمیلى و دفاع مقدس و چه بعد از آن تا امروز - شما مردم، شما جوانان، شما فرزانگان و شما زن و مرد مؤمن، توانستهاید جایگاه ممتازى را در اختیار بگیرید و هویت مردم استان فارس و مردم شیراز را با عمل خود - نه فقط با ادعا - نشان بدهید.

امروز در این استان، دانش و فناورى و عمق تحقیق و نوآورىِ علمى، در رشتههاى متعددى زبانزد است و دانشمندانى از شهر شما و استان شما، جزو چهرههاى بینالمللىِ دانش محسوب مىشوند. این استان در پزشکى، در صنایع الکترونیک، در پتروشیمى، در رشتههاى علوم و در رشتههاى مهندسى، پیشقدم است. دانشگاه شیراز در راهاندازى رشتهها و تخصصهاى متعددى پیشقدم است. حضور شما مردم و جوانانتان در میدانهاى گوناگون، حضور چشمگیرى بوده است. یگانهاى نظامى شما - چه یگانهاى سپاه و چه یگانهاى ارتش که در این شهر مستقرند - در دوران دفاع مقدس نقشهاى برجستهاى را ایفا کردند.

پس در گذشتهى تاریخ، در جنبهى دین و عمق ایمان مذهبى، در جنبهى تلاش علمى، در جنبهى مبارزات، در جنبهى دفاع از دستاورد عظیم انقلابِ ملت ایران و در جنبههاى گوناگون دیگر، این استان و این شهر یک استعدادى را از خود بُروز داده است که درخور تحسین و ستایش است. این، هم باید مورد توجه مسئولین کشور قرار بگیرد که بدانند اینجا منبع عظیم و جوشان استعدادهاى انسانى است، و هم از ناحیهى خود مردم - و بخصوص جوانان و مربیان جوانان - مورد توجه قرار بگیرد که بدانند هر کدام از آنها مثل یک چشمهى جوشانى، مىتوانند این سرزمین و سراسر کشور را با وجود خود و با فیضان خود سیراب کنند. این شرح براى خاطر این است.

من به شما عرض بکنم، عمق ایمان مردم استان فارس - و بخصوص شهر شیراز - یک ادعا نیست؛ این سخن با مطالعه و دقت به همهى جوانب گفته مىشود. در این شهر، با آن سوابق مذهبى، با بُروز آن علما و روحانیونى که اشاره کردم و حرکاتى که در طول سالهاى گذشته انجام داده بودند، از دو سو براى غلبهکردن بر ایمان دینى سرمایهگذارى شد:

یک جریان از سوى دربار طاغوت بود که از سالهاى اول دههى سى شروع شد و تا نزدیک پیروزى انقلاب به مدت بیست و چند سال ادامه داشت؛ با همهى تلاششان در این زمینه فعالیت کردند و سعى کردند شیراز را با یک هویت صددرصد غربىشده به دنیا معرفى کنند. بنده خودم در سالهاى آخر دههى سى - شاید حدود سالهاى 39 یا 40 - در همین شهر و توى همین خیابان زند و مراکز گوناگون دیگر، شاهد نمونهها و مظاهر فسادى که آن روز به عمد ترویج مىشد، بودم. عمداً کوشش مىشد جوانها به سمت منکرات اخلاقى و به سمت بىمبالاتى نسبت به دین، سوق داده بشوند. این همینطور ادامه پیدا کرد تا دههى پنجاه و جشن هنر شیراز و قضایائى که شاید همه مىدانید؛ شاید هم بعضى جوانها نشنیده باشند و ندانند. این یک جریان بود.

یک جریان دیگر که باز علیه دین و دین باورى و دیندارى، بیشتر از بسیارى از شهرها در این شهر ترویج مىشد، جریان الحاد مکتبى از سوى حزب تودهاى بود که در اینجا لانهى عمیقى داشتند و فعالیت عمیقى مىکردند. وقتى مىدیدند زمینهى نفوذ روحانیت و دین در این شهر زیاد است، بخصوص در آن سالهائى که مرحوم سید نورالدین - روحانى شجاع، سازمانده، فعال و زمانشناس - وارد میدان بود، شاید حزب توده را براى پنجه انداختن با این روحانى، تشویق هم کردند.

هم آن جریان هدایت شدهى از سوى دربار و هم آن جریان ترویج شدهى از سوى مارکسیستهاى آن روز - جریان حزب توده - مثل دو تیغهى یک قیچى، به جان ایمان این مردم و این جوانها افتاده بودند. اما این مردم و این جوانها، همان کسانى بودند که در سال 41 و 42 - در قضایاى شروع نهضت اسلامى و نهضت روحانیت - یکى از برجستهترین کارها را توى این شهر انجام دادند؛ یعنى در سطح کشور، شهرهاى قم و تهران و شیراز و تبریز و مشهد در درجهى اول بودند و شیراز جزو شهرهاى درجهى اول بود. لذا عدهاى از برجستگان علماى شیراز در همان قضایا دستگیر شدند و به تهران برده شدند.

آن همه براى دور کردن مردم از دین تلاش کردند، اما پاسخ مردم این بود: سرمایهگذارى آنها را با عمل خودشان و با ایستادگى خودشان باطل کردند. بعد هم در سالهاى آخر دوران طاغوت - یعنى در سالهاى 56 و 57 - باز مردم شیراز و مردم استان فارس، براى بسیارى از شهرهاى این کشور به عنوان یک الگو شناخته مىشدند.

خب، این مطالب را که عرض کردیم، صِرف یک مقدمه به حساب نیاورید؛ هیچکدام از اینها تعارف هم نیست، براى خوشامدگوئى نیست، براى نتیجهگیرى است. من حالا یک مطلبى را که دربارهى مسائل کلىِ انقلاب است و با این مطالبى که تا حالا عرض کردم ارتباط پیدا مىکند، با شما درمیان مىگذارم.

در تاریخ کشور ما، هرچه که نگاه مىکنیم و هرچه عقب مىرویم، هیچ نمونهى دیگرى براى انقلاب اسلامى پیدا نمىکنیم. من این را یک قدرى روشن کنم: در طول تاریخ، همیشه در کشور ما جابجائى قدرت بوسیلهى قدرتطلبان نظامى و با لشکرکشى و رویاروئى قدرتها با یکدیگر، یا با چیزى که امروز به آن کودتا مىگویند همراه بوده است؛ سلسلههاى متعددى در این کشور آمدهاند و رفتهاند؛ اما در هیچکدام از این نقل و انتقالها مردم هیچ دخالتى نداشتهاند. فرض بفرمائید در همین شیراز شما و در استان فارس، سلسلهى زندیه بر سر کار بود؛ بعد قاجارىها آمدند و قدرت را از دست خاندان زند گرفتند! جنگ بین دو قدرتطلب، دو سپاه و دو نیروى نظامى بود؛ مردم نقشى نداشتند. در همهى طول تاریخ کشور ما - چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام تا امروز - هر چه نگاه مىکنیم، جابجائى قدرتها همه از همین قبیل بوده است؛ فقط یک استثناء در دوران قدیم دارد - که آن را عرض خواهم کرد - و در غیر آن مورد، همیشه جابجائى قدرت با لشکرکشى و با حملهى نظامى و بدون دخالت مردم بوده است؛ مردم انگیزهاى نداشتهاند؛ چه آنجائى که یک سلسله، قدرت را به یک سلسلهى دیگرى مىداده و چه آنجائى که در درون یک سلسله کشمکش قدرت بوده است؛ که باز اگر مثالش را از شیراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاریه و بعد از مرگ فتحعلىشاه قاجار، در همین شیراز یکى از پسرهاى بزرگ فتحعلىشاه به نام حسینعلىمیرزا حاکم بود و حکومت را براى خودش مىخواست؛ اما در تهران محمدشاه - که نوهى فتحعلى شاه بود - به پادشاهى رسیده بود؛ جنگ شد. در همین بیرون دروازههاى شهر شیراز، بین دو نیرو جنگ اتفاق افتاد! البته مردم در این جنگها لگدمال مىشدند؛ به آنها خسارت وارد مىشد و مزرعهشان، مالشان، ملکشان و جانشان تهدید مىشد، اما هیچ دخالتى در این درگیریها نمىکردند. در طول تاریخ اینجورى بوده است.

البته عرض کردم، فقط یک مورد استثناء وجود دارد - که آن هم از لحاظ تاریخى مورد تردید است و با افسانهها مخلوط است - و آن داستان کاوهى آهنگر است؛ که مىگویند این آهنگر به کمک مردم حرکت کردند و سلطنت ضحاک ماردوش را از بین بردند. اگر واقعیت داشته باشد و راست باشد، در تاریخ همین یک مورد است و دیگر نمونهاى ندارد. البته در تاریخى که اروپائىها براى کشور ما از دوران پهلوى به این طرف نوشتهاند، اسمى از فریدون و ضحاک و کاوهى آهنگر وجود ندارد؛ آنها جور دیگرى تاریخ را نوشتهاند که آن مقولهى دیگرى است و حالا نمىخواهیم وارد آن بشویم.

انقلاب اسلامى که بزرگترین تحول و تغییر قدرت در طول تاریخ ما بود و اساس سلطنت و حکومت فردى را به حکومت مردمى تبدیل کرد، با نیروى مردم انجام گرفت؛ اینجا دیگر رویاروئى دو قدرت و جنگ قدرت و این حرفها نبود. مردم آمدند و وارد عرصه شدند و روحانیت هم پیشگام و پیشتازشان واقع شد؛ مردم بودند که با قدرت عظیم و خدائىِ خود توانستند قدرت را از دست خودکامگان و پادشاهان و طاغوتها و مستبدان فردگرا خارج کنند و به دست مردم بدهند؛ حکومت شد مردمى. تا آن جائى که ما شناختیم و فهمیدیم، این تنها حادثهاى است که در طول تاریخِ کشور ما اتفاق افتاده است.

خب، این حادثه، شایستهى آن هست که از ابعاد گوناگون مورد توجه و مورد عنایت قرار بگیرد. من امروز عرض مىکنم، ما با گذشت نزدیک به سى سال از حادثهى انقلاب اسلامى، جا دارد که یک نگاه کلان و یک نگاه فراگیر به این حادثه بیندازیم. نگاههاى جزئى، نگاه به حوادث میانهى راه و نگاه به افت و خیزها، خیلى گویا نیست؛ باید نگاه کلان و فراگیر به انقلاب اسلامى - که البته بسیارى از مردم خود ما، برجستگان خود ما و بیگانگان، اینگونه کلان نگاه کردهاند - در سطح افکار عمومى زنده بشود و به آن توجه پیدا بشود.

در همهى حوادث عالم چند عنصر را باید در کنار هم دید: یکى نگاه به عوامل اولى، یعنى عوامل بالادستى حادثه است: انگیزهها، هدفها، زمینههاى تاریخى، زمینههاى جغرافیائى و جغرافیاى سیاسى؛ اینها چیزهائى است که در شناخت حادثه تأثیر دارد. در حادثهى انقلاب ما، آن عنصر اول عبارت است از همان ایمان مردم، مبارزات آزادیخواهانه و جرقههاى این مبارزات - که در مشروطیت و در تحریم تنباکو به وسیلهى میرزاى شیرازى و در نهضت ملى شدن صنعت نفت و در حوادث گوناگون دیگر، این زمینههاى تاریخى وجود پیدا کرد - و بیدارى روحانیت مبارز و شخص امام بزرگوار که از این زمینهها بهترین استفاده را کرد و این حرکت به راه افتاد. این، آن پیشزمینه است.

عنصر دوم نگاه کردن به میداندار و صاحب حادثه است. عنصر میاندار و میداندار در این حادثه مردم بودند؛ مردم! حادثهى عظیمِ بىنظیرِ تاریخىِ انقلاب اسلامى را مردم رقم زدند. انکار نقش مردم و بىاعتنائى به حضور مردمى - که متأسفانه امروز در بعضى از نگاههاى شبهروشنفکرانه، انسان مشاهده مىکند - خطاست. وقتى مردم به یک سمتى گرایش پیدا مىکنند، کسانى که از این گرایش خود را منتفع نمىبینند، اسمش را مىگذارند حرکت پوپولیستى و حرکت عوامگرائى! این خطاست. انقلاب را همین ارادههاى مردمى و همین حضور مردمى - که متکى به ایمان آنها بود - توانست بوجود بیاورد و به پیروزى برساند. ملت ایران با ایمانش، با احساساتش، با غرور ملىاش، با افتخار به گذشتهى تاریخى و مواریث عظیم فرهنگىاش، توانست این حرکت عظیم را بوجود بیاورد.

هدف ملت ایران - که از هر کسى که سؤال مىکردیم، به زبانهاى گوناگون این هدف را مىگفت - این بود که بتواند در سایهى اسلام، استقلال و آزادى به دست بیاورد. این شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» که در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم این را مىخواستند. مردم مىدیدند که این کشورِ با این عظمت، حکامش و زمامدارانش استقلال رأى ندارند؛ تابع بیگانه و تابع قدرتهاى مستکبرند و طوق اطاعتِ آنها را به گردن انداختهاند؛ در مقابلِ آنها ضعیف و غیر مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سختگیر، متفرعن و با آنها با فشار و سختگیرى و زور رفتار مىکردند؛ شلاق را بر گُردهى این مردم مىکوبیدند و به آنها اجازهى انتخاب نمىدادند. در طول سالهاى مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامى، هرگز اتفاق نیفتاد که این مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پاى صندوق رأى بروند و کسى را انتخاب کنند. انتخاب معنى نداشت: حکومت، حکومت موروثى؛ مسئولان و زمامداران، سفارششدهى قدرتهاى بیگانه؛ مجلسى که به نام مجلس شورا از مشروطیت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غیر منتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیمهائى بودند که این مجموعهى غیر مسئول و غیر متعهد براى آنها مىگرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بیاورند، آزادى داشته باشند، عزت ملىشان را تأمین کنند، سعادت و رفاه دنیوى و سربلندى معنوى و اخروى را بدست بیاورند؛ این آرزوى مردم بود و وارد این میدان شدند. این هم عنصر دوم.

عنصر سوم در هر حادثهاى عوامل معارض و مزاحم با آن حادثه یا با آن حرکت است که هزینههائى را تحمیل مىکند. در ماجراى انقلاب اسلامى هم همینجور است؛ از اول عنصر معارض وجود داشت. این معنایش این است که ملت ایران استقلال و آزادى را با سعى و تلاشِ خود بدست مىآورَد؛ اما هزینهى آن را هم باید بپردازد و مىپردازد. هر انسانى که بخواهد براى آن چیزى که به دنبال آن هست هزینهاى نپردازد و زحمتى را بر دوش نگیرد، هرگز به آن هدف نخواهد رسید. با نشستن و عافیتطلبى و به دنبال تلاش و خطر نرفتن، هرگز انسان به آرزوهایش نمىرسد. ملتها هم همین جورند. آن ملتى به عزت و سربلندى دست پیدا مىکند که با شجاعت وارد میدان بشود، کار را تعقیب کند و هزینههاى آن را هم با رشادت تمام بپردازد و ملت ایران این کار را کرد.

هزینهاى که ملت ایران پرداخت کرد هشت سال جنگ تحمیلى بود؛ این هزینهى استقلالطلبى و آزادىطلبى و عزتطلبى ملت ایران بود؛ ملت ایران آن را پرداخت کرد و خم به ابرو نیاورد. هشت سال جنگ را تحمل کرد، چون این هزینهى دست یافتن به استقلال ملت و قدرت ملى و افتخار ملى بود. قربانیان تروریسم کور دههى شصت در این کشور، هزینهى دیگرى بود که ملت ایران پرداخت کرد. از اول انقلاب تا امروز تحریمهاى اقتصادى و محاصرهى اقتصادى که بر ملت ما تحمیل کردهاند، هزینههایى بود که ملت ایران پرداخت کرد. همین حالا که من با شما صحبت مىکنم، دو سال است که قدرتهاى استکبارى مرتب تهدید مىکنند که ما ملت ایران را تحریم مىکنیم و محاصره مىکنیم! انگار تا حالا این کار را نکردهاند.

اردوگاه سرمایهدارى و استعمارى با همهى توان سیاسى خود، با همهى قدرت مالى و اقتصادى خود و با همهى شبکههاى تبلیغاتى خود، دارد فشار مىآورد تا شاید بتواند ملت ایران را وادار به عقبنشینى و تسلیم بکند؛ نه فقط از حق هستهاى - حق هستهاى یکى از حقوق ملت ایران است - بلکه مىخواهند ملت ایران را از حق عزتش، از حق استقلالش، از حق قدرت تصمیمگیریش و از حق پیشرفت علمیش، وادار به عقبنشینى کنند. ملت ایران امروز در جادهى پیشرفت علمى و پیشرفت فنّاورى افتاده و مىخواهد دو قرن عقبافتادگى خود را در دوران طاغوتها، جبران کند. اینها دستپاچه شدهاند و نمىخواهند ملت ایران - که در این نقطهى حساس دنیا قرار گرفته است و به عنوان پرچمدار اسلام شناخته شده - به این توفیقات دست پیدا کند؛ لذا فشار مىآورند. اما ملت ایران ایستاده است.

تهدید مىکنند که شما را تحریم مىکنیم و محاصرهى اقتصادى مىکنیم! خب، در این سى سالى که ملت ایران را گاهى شدیدتر و گاهى ضعیفتر محاصرهى اقتصادى کردید، چه کسى ضرر کرد؟ ملت ایران ضرر کرد؟ ابدا! ما از تحریم به نفع پیشرفت خودمان استفاده کردیم. یک روزى بود که ما احتیاج به ابزارهاى نظامى داشتیم؛ سادهترین ابزار نظامى را به ما نمىفروختند و مىگفتند: تحریم! ما توانستیم از این تحریم استفاده کنیم؛ امروز ملت ایران توانائیهایى به دست آورده که همان تحریمکنندگان دیروز، امروز از اینکه ملت ایران دارد به قدرت اول نظامى منطقه تبدیل مىشود، دارند دست و پا مىزنند! خب، این بر اثر تحریم شما بود. این تحریم به ما ضرر نزد؛ ما از این تهدید توانستیم یک فرصت به وجود بیاوریم. امروز هم همینجور است. ما از تحریم غرب نمىترسیم. ملت ایران به حول و قوهى الهى در مقابل هر تحریمى و هر محاصرهى اقتصادىاى آنچنان تلاشى از خود نشان خواهد داد که پیشرفت او را مضاعف و چند برابر خواهد کرد.

اینجور نگاه کلان به انقلاب - یعنى نگاه به انگیزهها و زمینهها و عوامل بالادستى انقلاب و تشکیل نظام، و نگاه به عاملِ محورى انقلاب یعنى مردم و ایمان دینى آنها، و نگاه به هزینهها - موجب مىشود که ما در هر شأنى که هستیم و در هر جا که هستیم، به مسائل جزئى و کوچک خیلى اهمیت ندهیم؛ به عظمت انقلاب و حرکت عمومى انقلاب نگاه کنیم که بحمداللَّه در طول این سى سال، با قدرت و قوّت ادامه داشته است و ملت ایران هر روز بهتر از گذشته - با اینکه توطئهها و تلاش دشمن هم بیشتر شده - به پیش حرکت کرده است.

دشمنان ملت ایران منتظرند که از هر مسئلهى کوچک یا بزرگى، براى شکستن عزم و همت ملت ایران استفاده کنند؛ حتّى از بلایاى طبیعى مثل زلزله و خشکسالى، یا از چیزهائى که در دنیا عمومیت دارد مثل گرانى. الان شما اگر به تحلیلهاى رادیوهاى بیگانه نگاه کنید، مىبینید یکى از محورهایى که دشمنان ما در تبلیغاتشان از آن استفاده مىکنند، مسائل اقتصادى است؛ بلکه بتوانند در عزم ملت ایران خللى وارد کنند. مردم ایران، مسئولین خودشان را شناختهاند. اینى که اینجور وانمود بشود که اگر در وضع اقتصادى جامعه مسئلهى «گرانى» پیش مىآید، به خاطر این است که مسئولین دولتى و مسئولین بخشهاى مختلف توجه ندارند، این خطاست؛ آنها کاملاً توجه دارند و مىدانند چه دارد اتفاق مىافتد.

امروز دنیاى غرب بیش از دیگران درگیر مشکلات اقتصادى است. خودشان اعلام مىکنند بحران اقتصادىاى که امروز از امریکا شروع شده است و بتدریج دارد گریبان اروپا را هم مىگیرد و به بعضى از کشورهاى دیگر هم سرایت مىکند، در شصت سال گذشته - یعنى از بعد از جنگ بینالملل اول تا امروز - سابقه نداشته است. سازمان ملل در دنیا اعلام بحران غذائى کرده است. ملت ایران به فضل پروردگار و به لطف الهى مشکلاتش از بسیارى از همین کشورهاى مدعى کمتر است و با همت مسئولین و همت مردم، باید بتوانند همین مشکلاتى را هم که وجود دارد، برطرف کنند؛ این همت همه را مىطلبد.

مسئولین کشور اعم از دولت و قوهى مجریه یا مجلس شوراى اسلامى و قوهى مقننه یا قوهى قضائیه، هرکدام یک مسئولیتى دارند. مردم هم به نوبهى خود مسئولیت دارند. آنچه که من از لحاظ ظرفیت انسانى استان شما و شهر شما گفتم، معنا و نتیجهاش این است که این ظرفیتِ استعداد انسانى این استان، باید براى آیندهى کشور و آیندهى انقلاب، مفید واقع بشود و احساس مسئولیت کند. ما هر کداممان در هر جائى که هستیم، باید براى سرنوشت کشور و براى آیندهى کشور، احساس مسئولیت و تعهد کنیم و بدانیم که مىتوانیم نقش ایفا کنیم. یک دانشجو، یک استاد، یک معلم، یک دانشآموز، یک کشاورز، یک فعال صنعتى و یک سرمایهگذار در بخشهاى گوناگون کشاورزى یا صنعتى، همه باید احساس مسئولیت کنند. با احساس مسئولیت همگانى و همهجانبه و با هدایت دستگاههاى مسئول کشور - دستگاههاى دولتى و مجلس شوراى اسلامى و قوهى قضائیه - ملت ایران خواهد توانست بر همهى این موانع و مشکلاتى که دشمنان جهانى مىخواهند بر او تحمیل کنند، فائق بیاید و با قدرت و با حکمت خود، جامعهى نمونهاى را که اسلام براى مسلمانها خواسته است، تشکیل بدهد.

بنده عرض کردم امسال براى ملت ما سال «نوآورى» باشد؛ این نوآورى مخصوص یک عرصهى خاصى نیست؛ در آزمایشگاه و مرکز تحقیقات، در کلاس درس، در حوزهى علمیه، در دانشگاه، در کارگاه صنعتى، در محیط ادارى، در منطقهى کشاورزى و باغى و در همهجا، ابتکارات انسانهاى مبتکر و نوآور، مىتواند هر کارى را یک گام پیش ببرد و در مجموع، کشور را از یک گذرگاه مهمى عبور بدهد.

دربارهى مسائل اقتصادى، من هم اولِ امسال و هم اولِ سال گذشته - هم به مسئولین، هم به مردم - تذکر دادم و گفتم: امروز دشمن چشمش به نقطهى حساس اقتصادى است تا بلکه بتوانند این کشور را از لحاظ اقتصادى دچار اختلال کنند. هرچه مىتوانند اختلال ایجاد کنند و هرچه هم نمىتوانند، در تبلیغاتشان وانمود کنند که اختلال هست! این کارى است که امروز در تبلیغاتِ دشمنان ما، با قدرت و به شکلهاى مختلف انجام مىگیرد. راه مقابله هم انضباط مالى و صرفهجوئى و نگاه پرهیزگرانهى به مصرفگرائى است. من این را مىخواهم به مردم عزیزمان تأکید کنم: مصرفگرائى به صورت اسراف یکى از بیماریهاى خطرناک هر ملتى است. ما یک خرده به این مصرفگرائىِ افراطى دچار هستیم. یکى از نمونههایش را به مناسبت مشکل کم آبى - که چند استان کشور از جمله استان شما تا کنون مشکل کمآبى داشتهاند که امیدواریم خداى متعال تفضل کند و باران رحمتش را بر شما نازل بکند - عرض بکنم؛ یکى از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ نه فقط آبى که مصرف شُرب در خانهها مىشود، نوع آبیارى کشاورزى ما هم یک نوع مسرفانه است و آب را هدر مىدهیم. وظیفهى مسئولین و دستاندرکاران این بخش است که به این مسئله بهطور ویژه توجه کنند! پس به مسئلهى اسراف - هم در مسئلهى آب و هم در مسائل دیگر - باید با اهمیت نگاه کنند.

امروز خوشبختانه ملت ایران با پرداختن هزینههائى که سنگین هم بوده است - اما ملت ایران با شوق و رغبت و با رشادتِ تمام، این هزینهها را پرداخته است - توانسته گذرگاههاى زیادى را طى کند و راه دشوارى را پشت سر بگذارد و بحمداللَّه خود را به این نقطهاى که امروز در آن هستیم، برساند. اما این هنوز اوائل راه است. ملت ما با عزم راسخ خود، با همت جوانان خود و با این استعدادى که متراکم در نیروهاى انسانى ماست، انشاءاللَّه خواهد توانست با راهکارهاى عملى این راه را با کمال سرافرازى به پایان برساند و خواهد رساند. در این زمینه من در روزهایى که در این استان هستم، نکات و گوشههاى مختلفش را در جلساتِ متناسب به مردم عرض خواهم کرد.

من از شما مردم عزیز، با ذوق، مهربان، باوفا، مهماندوست، خوش اخلاق و خوشلهجه، تشکر میکنم. بحمداللَّه بسیارى از خصوصیات شیواى ملت ایران در شما مردم عزیز شیراز و مردم استان فارس وجود دارد. خدا را شکر مىکنیم که خداى متعال بحمداللَّه به شما نشاط داده است؛ روزبهروز این نشاط افزون باد! از خداى متعال توفیقات شما را مسئلت مىکنم.

والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 4

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:4 عصر

خصلت مردمى بودن، خصلت اسلامى بودن، خصلت آرمانگرا بودن، اینى که جوان انقلابىِ امروز بعد از سى سال اینجا مىایستد، آرمانهاى انقلاب را به عنوان آرزوها و مطالبات خودش در میان میگذارد و با صداى بلند مطرح میکند، این خیلى توفیق بزرگى است براى انقلاب. هرگز در انقلابهاى دیگر اینطور نبود. شما نگاه کنید آثار ادبى قرن نوزدهم فرانسه را که در آخر قرن هیجدهم انقلاب کبیر فرانسه انجام گرفته. در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون سر کار آمده، آنوقت شما آثار ادبى اواسط قرن یعنى مثلاً 1830، 1840 را که زیاد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه کنید، خواهید دید که آنها بعد از سى سال از پیروزى انقلابشان در چه وضعى بودند؛ یک استبداد مطلق، یک فساد مطلق، یک تبعیض طبقاتى بسیار وحشتانگیز آنوقت وجود داشته؛ با اینکه آنجا هم شعار عدالت بود، شعار مساوات بود، شعار نفى استبداد بود. این توفیق انقلاب اسلامى یک توفیق بى نظیرى است. بدتر از او انقلاب اکتبر شوروى. در زمان ما هم که این اتفاقهائى که افتاد - اسمش البته انقلاب بود؛ اما غالباً کودتا بود یا اینکه گروه مسلحى آمدند سر کار؛ مثل کوبا و جاهاى دیگر - غالب اینها همان حالتى را که عرض کردم، داشتند؛ یعنى طاقت نیاوردند و نتوانستند در مقابل این موانع بایستند.

خوب، حالا بینید این موانع را. همهى این موانع جزو سنتهاى الهى است. وجود این موانع تصادفى نیست. اینها سنت الهى است؛ یعنى تلاش و حرکت با مانع مواجه است، والّا جهاد معنا نمیداشت: «و کذلک جعلنا لکلّ نبىّ عدوّا شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا»؛ در همهى دعوتهاى انبیا، دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آیهى دیگر: «و کذلک جعلنا فى کلّ قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الّا لانفسهم». در درون جوامع، طبقاتى که وجود آنها مایهى فساد، مایهى مکر بوده است؛ اینها جزو سنتهاست. یعنى هرگز انبیاء نگفتند ما آنوقتى که جاده صاف است وارد میدان میشویم؛ نه، در همین فضا و صحنهى بشدت درگیر و دشوار، آنها وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً سنت الهى هم این است که اگر حرکت نبوى، حرکت الهى که مصداقش انقلاب اسلامى است، به کار خود ادامه بدهد و دنبالگیرى کند، بر همهى این موانع فائق خواهد آمد؛ این هم سنت الهى است. در سورهى مبارکهى فتح آمده است: «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الادبار ثمّ لایجدون ولىّ و لا نصیرا. سنّت اللَّه الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّت اللَّه تبدیلا»؛ اگر بایستید، اگر استقامت کنید، اگر هدف را گم نکنید، اگر تلاش را متوقف نکنید، بدون تردید غلبه در این عرصه با شماست. حاصل حرف من همین است با شما جوانان عزیز.

امروز بدون تردید همهى آن صفآرائىهائى که روز اول علیه این انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضى شکل عوض کرده، بعضى صفآرائىها هم بمرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همانطور که این جوانها گفتند، مصرفگرائى و مسابقهى تجملپرستى و مسابقهى پول درآوردن و تلاش براى پول کردن، یک طبقهى جدیدى درست کرده. نظام اسلامى با تولید ثروت مخالف نیست، با ایجاد ثروت مخالف نیست، بلکه مشوق اوست. اگر تولید نباشد، اگر ایجاد ثروت نباشد، حیات و بقاى جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ این یک اصل اسلامى است. اما اینى که آحاد مردم دلشان لک بزند براى مسابقهى اشرافیگرى، براى تجملپرستى، این یک چیز بسیار نامطلوب است؛ این چیزى است که متأسفانه در درون ما هست؛ همانطور که قبلا هم گفتهام: اسراف و مصرفگرائى افراطى.

و آن صف آرائىهاى بیرونى هم وجود دارد. الان شما هم مىبینید آمریکا با همهى توان خودش امروز در مقابل ملت ایران ایستاده است. این همهى توان آمریکاست؛ توان تبلیغاتى، توان سیاسى، توان اقتصادى، نفوذ بینالمللى. بعضى تصورشان این است که در درون آمریکا دولتهاى آمریکائى احتیاج دارند به اینکه در بیرون خودشان یک دشمن داشته باشند. براى همین است که نظام اسلامى را دائم بزرگ میکنند؛ جمهورى اسلامى را به عنوان یک خطر بزرگ معرفى میکنند. این البته درست است.

یکى از سیاستهاى رهبران آمریکا همین است که براى اینکه مشکلات درونى، تبعیضهائى که وجود دارد، اختلاف طبقاتىهاى عجیبى که وجود دارد، گرفتارىهاى فراوانى که مردم آمریکا دارند، براى اینکه مردم را از این مسائل منصرف کنند، همیشه یک دشمنى در بیرون لازم دارند. این را فهمیدهایم و اطلاع داریم؛ اما مسئلهى بزرگ کردن ایران یک مسئلهى بنیانى است در تفکر سیاستمداران سلطه در آمریکا؛ حقیقتاً همینطور است. قوام آنها به تجاوزطلبى و به سلطه و دستاندازى به اینجا و آنجاى دنیاست. دولتها را قانع کردند، ملتها را هم ساکت کردند. تنها پرچمى که در مقابل آنها ایستاده است، دولت و ملتِ بدون تفاوتِ کجاست؟ جمهورى اسلامى. آحاد مردم و دولت، همراه آنها؛ و رئیس جمهور، همراه آنها؛ و مسئولین کشور، همراه آنها، بدون تقیه ظلم را نفى میکنند، تبعیض را نفى میکنند، دستاندازى را نفى میکنند؛ این خطر بزرگى است براى آن قدرتى که به درون حصارهاى ملىِ خودش، خودش را محدود نمیکند. چون فریاد این ملت، قیام این ملت براى ملتهاى دیگر بیدارکننده است، هشداردهنده است، کما اینکه بوده تا حالا؛ کما اینکه این بیدارى به وجود آمده است. خوب، اینها احساس خطر میکنند. همهى تلاششان را هم گذاشتهاند، ولى با همهى اینها ملت ایران، شما جوانان، شما دانشجویان میتوانید در مقابل همهى اینها بایستید و بر همهى اینها غلبه پیدا کنید؛ اما شرائطى دارد. ما امروز از بیست سال قبل، از سى سال قبل خیلى جلوتریم، تجربهمان بیشتر است، مدیریتهایمان قویتر است، توانائىهاى علمى ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرک اقتصادىمان بمراتب از آن روز بیشتر است، تصورات ما از پیشرفت نسبت به آن روزها خیلى بهتر است.

در دههى اول، پیشرفت را بسیارى از انقلابیون در الگوى چپ؛ چپ دههى شصت، یعنى الگوى گرایشمند به سوسیالیسم میدیدند. هر کس هم مخالفت میکرد، یک تهمتى، لکهاى، چیزى متوجهش میکردند. یک عدهاى از مسئولین، دستاندرکاران، فعالین عرصهى کار در جمهورى اسلامى، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ خوب، این نگاه، نگاه غلطى بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویهى دید تفکر شرقىِ سوسیالیستىِ چپ محسوب میشد؛ این غلط بود. البته غلط بودن این خیلى زود فهمیده شد، حتّى آن کسانى که آن روز مروج همین دیدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به یک تفریط حالا تبدیل شد.

یک برههاى از زمان نگاه، نگاه به پیشرفت نگاه غربى بود؛ یعنى همان راهى که فلان کشور - مثلاً کرهى جنوبى به طور مثال که مقلد و تابع آمریکاست یا تابع بلوک غرب است - رفتند، اینها هم باید بروند؛ تصورشان این بود. خودشان را در حدِ انگلیس و فرانسه و آلمان هم نمیدیدند؛ در حد همین کشورهائى مثل کرهى جنوبى میدیدند. این هم رد شد. امروز در ذهن و فکر مسئولان و به صورت یک گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشهى پیشرفت غربى کشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم این است که انتقاد از نقشهى پیشرفت به شیوهى غربى، امروز مخصوص ملتهاى شرق نیست، مخصوص ما نیست؛ خودِ اندیشمندان غربى، خودِ فرزانگان غربى، زبان به انتقاد گشودهاند؛ هم در زمینههاى اقتصادى، هم در زمینههاى اخلاقى، هم در زمینههاى سیاسى. همان چیزى که به آن افتخار میکردند به عنوان لیبرال دموکراسى، امروز مورد انتقاد است؛ پس این هم نقشهى پیشرفت نیست. امروز ما اینها را میدانیم. البته نقشهى پیشرفت اسلامى - ایرانى چیست؛ این باید تدوین شود، باید روشن شود، باید ابعاد و زوایایش مشخص شود؛ این کار به طور کامل انجام نگرفته است و باید بشود. اما همینى که ما فهمیدهایم که باید برگردیم به نقشهى اسلامى - ایرانى، این خودش موفقیت بزرگى است. این موفقیت را امروز داریم.

خوب، این مسیر پیشرفت است. مسیرِ پیشرفت، مسیر غربى نیست، مسیر منسوخ و برافتادهى اردوگاه شرقِ قدیم هم نیست. بحرانهائى که در غرب اتفاق افتاده است، همه پیش روى ماست، میدانیم که این بحرانها گریبانگیر هر کشورى خواهد شد که از آن مسیر حرکت کند. پس ما بایستى مسیرِ مشخصِ ایرانى - اسلامى خودمان را در پیش بگیریم و این را با سرعت حرکت کنیم؛ با سرعت مناسب.

راه حلى که بر اساس این مقدمات وجود دارد، این راه حل را شما باید پیدا کنید. شما باید به نتیجه برسید، به این استنتاج برسید، اما آنچه که من میتوانم به عنوان راهنمائى و راهبرد کلى به شما عرض کنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پیگیر است. شما که در دانشگاهید، فعالیت شما فعالیت دانشگاهى است؛ باید درس بخوانید، تحقیق کنید، به فکر نظریهسازى باشید. الگو گرفتن بى قید و شرط از نظریهپردازهاى غربى و شیوهى ترجمهگرائى را غلط و خطرناک بدانید. ما در زمینهى علوم انسانى احتیاج داریم به نظریهسازى. بسیارى از حوادث دنیا حتّى در زمینههاى اقتصادى و سیاسى و غیره، محکومِ نظرات صاحبنظران در علوم انسانى است؛ در جامعهشناسى، در روانشناسى، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصها را مشخص میکنند. در این زمینهها ما باید نظریهپردازىهاى خودمان را داشته باشیم و باید کار کنیم؛ باید تلاش کنیم؛ دانشجو باید تلاش کند. دانشجو و محیط دانشگاه باید نگاه کلان به هدفهاى انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود. مراقب باشید دشمن نتواند از محیط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده کند. این آن چیزى است که من روى آن تأکید میکنم. مىبینید یک حادثهى کوچکى اتفاق مىافتاد، حالا در همین دانشگاه خودتان، یک تعدادى مثلاً شاید در یک قضیهاى گلهمندند، معترضند؛ ببینید بلافاصله در دنیا روى آن تفسیر میگذارند، تحلیل میگذارند، نه با جهتى که آن دانشجو به خاطر آن جهت این حرکت را انجام داده، این اقدام را کرده، بلکه درست در نقطهى مقابل آن جهت. یعنى حاکمیت را، نظام را، اسلام را زیر سؤال میبرند با این وسائل. باید هشیار بود؛ در محیط دانشگاه این هشیارى از همیشه لازمتر است.

یک عنصر دیگرى که باز با جوانها باید در میان گذاشت، مسئلهى تدین است. جوانهاى عزیز! تدین، رعایت دینى، در حد وسع و امکان، این مایهى توجهات الهى است؛ مایهى توفیقات انسانى است؛ مایهى پیشرفت است؛ این را دست کم نگیرید. من میخواهم بگویم شما اگر فلان فرمول ریاضى، یا فلان عنصر شیمیایى، یا فلان اختراع را به وجود مىآورید یا کشف میکنید و پیدا میکنید و حل میکنید، در همان حالِ توجهتان به خدا، به شما کمک خواهد کرد. اولاً خداى متعال مدد میکند شما را؛ کارها دست خداست. شاید گفته باشم من، آن روزى که همین مسألهى سلولهاى بنیادى را جوانهاى ما داشتند دنبال میکردند و کشف میکردند - خدا رحمت کند - مرحوم مهندس کاظمى، رئیس این مؤسسهى رویان آمده بودند با همان جمع پیش من گزارش میداد. گفت من تلفن کردم که ببینم - چون مثلاً دیروز گفته بود که فردا کار را تمام میکنیم - به کجا رسیده، خانمش که او هم جوانى است، گوشى را برداشت، گفت او - یعنى این مهندسى که مشغول تعقیب این قضیه بود - افتاده به سجده، دارد گریه میکند؛ براى خاطر اینکه توانسته این کشف را بکند؛ آن نقطهى آخر را توانسته پیدا کند و افتاده به سجده، دارد گریه میکند. وقتى مرحوم مهندس کاظمى این قضیه را میگفت، هم خودش گریهاش گرفت، هم آن جوان که در مجلس بود، گریهاش گرفت. بنا کردند گریه کردن. نقش معنویت را دست کم نباید گرفت.

با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهى و ذیل عنایت الهى میتوان خیلى کارهاى دشوار را انجام داد. شماها جوانید. شما با ما فرق دارید؛ این را به شما بگویم. شما خیلى از این جهت جلوتر از ما هستید. دلهاى شما پاک، نورانى، بىتعلق، بىآلایش، مثل یک آئینهى روشن، بلافاصله نور را منعکس میکند؛ آلوده نشدهاید؛ این را قدر بدانید. با خداى متعال رابطه برقرار کنید. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحیفهى سجادیه. این صحیفهى سجادیه پر از معارف دینى است. با این کار بنیهى دینى و انقلابى خودتان را هم محکم میکنید. جوان ما اگر بنیهى دینىاش مستحکم باشد، خیلى از این کسانى که در همین شهر شیراز شما و در استان فارس و سراسر کشور - اینجا هم من خبرهایش را دارم - مشغول تلاشند براى منحرف کردن ذهنها به سمتهاى گوناگون، وقتى دیدند جوان ما محکم است، میکشند کنار. امروز در همین شهر شما و در جاهاى دیگر که حالا نمیخواهم زیاد قضیه را باز کنم، شاید خود شماها خیلى خوب میدانید؛ از عرفانهاى مادىِ پوچِ بىمحتوا گرفته تا ادیان منسوخ، تا سازمانهائى که اسمش دین است، باطنش سازمان سیاسى است، مشغول تلاشند، مشغول کشمکشند براى اینکه از این مجموعهى انبوه نیروى اسلامى هرچه میتوانند، بکنند؛ کم کنند. جوان ما وقتى بنیهى فکرى و اعتقادىاش محکم بود، او هم میفهمد که دیگر نباید دنبال جوان ما بیاید. این استحکام بنیهى اعتقادى با همین توجهها، با همین تضرع، توسل به پروردگار، در همین دعاهاى صحیفه سجادیه به دست مىآید. این دعاها فقط یارب یارب گفتن نیست، لبریز از معارف اسلامى است که اعتقاد انسان را عمیق میکند. تلاوت قرآن هم همینطور، خود نماز هم همینطور. بههرحال، این توصیهى من است به همهى شما جوانان.

و اتحادتان را حفظ کنید، اتحاد! در مقیاس ملت ایران هم حفظ اتحاد یک وسیلهى اصلى است؛ در مقیاس قشر دانشجو هم در سراسر کشور همین است؛ در مقیاس دانشجویان در یک شهر یا در یک استان هم همین است. نگذارید اختلاف سلیقهها شما را در مقابل هم سینه به سینه قرار بدهد. یک وقتى بعضىها منافعشان ایجاب میکرد که دانشگاهها را عرصهى بازىهاى سیاسى و درگیرىها و دستبهگریبان شدنهاى سیاسى قرار بدهند؛ امروز الحمدللَّه این معانى کمتر است. نگذارید تشکلهاى دانشجوئى و اجزاى نهضت دانشجوئى به دشمنان تبدیل شوند. رقیب خوب است؛ رقیب، رقابت مثبت.

یکى از این برادرها گفت ما حاضریم؛ پژوهشگاه به ما بدهید یا اجازه بدهند ما پژوهشگاه درست کنیم تا در فلان قضیه - مثلاً فرض کنید انرژى خورشید یا هر چیز دیگر - فعالیت کنیم. خیلى خوب، آن گروه دیگر دانشجوئى هم بگویند خیلى خوب، ما هم در فلان مسئلهى دیگر رقابت مثبت علمى میکنیم با اینها. رقابت مثبت یعنى این؛ یعنى مسابقهى دویدن: «سابقوا الى مغفرة من ربّکم». مسابقهى در کار خیر، مسابقهى در تولید، مسابقهى در فراگیرى و تحقق دادن آن معلومات در خارج و کمک کردن به محیط زندگى مردم. این مسابقه خیلى خوب است، رقابت خیلى خوب است؛ اما دست به گریبان شدن، دعوا کردن، آن هم سر چیزهاى کوچک، سر چیزهاى بسیار کوچک و حقیر، نه. این را ما نمىپسندیم؛ هم در محیط دانشگاه، هم در محیط کل کشور، هم در محیط روحانیت؛ در همهى محیطها.

پس علم یکى از این محورهاى اصلى است؛ اتحاد یکى از محورهاى اصلى است؛ تدین یکى از محورهاى اصلى است؛ اقتصاد کشور هم یکى از محورهاى اصلى است. اگر ما اینها را در این دورهى از زمان با این شعار نوآورى که به شکوفائى قطعاً منتهى خواهد شد، عملیاتى و اجرائى کنیم و دنبالش برویم، همین چند محور در همین مرحله خواهد توانست دشمن را به شکست بکشاند بدون تردید.

البته فعالیت اقتصادى و کار اقتصادى و تلاش اقتصادى حتماً باید با شاخص و شاقول عدالت باشد. بدون عدالت هر تلاش اقتصادى به ضرر منتهى خواهد شد. عدالت هم معنایش این نیست که ما سرمایهگذارى نکنیم یا به سرمایهگذار اجازهى سرمایهگذارى ندهیم. این تصورات غلطِ آن افرادى است که آن روز خودشان را طرفدار عدالت معرفى میکردند. نه، کارآفرینى هم یک خیر است، یک عبادت است، یک کار بزرگ است که باید انجام بگیرد. مسئلهى صحیح، مدیریت کردن این مجموعه است. مدیریتهاى کشورى، مدیریتهاى دولتى چه در بخش تقنین، چه در بخش اجراء، چه در بخش قضا، بایستى مدیریت کنند تا تجاوز از حق انجام نگیرد؛ تجاوز از حقوق انجام نگیرد؛ تعرض به یکدیگر انجام نگیرد؛ این کاروان با همهى اجزاى خودش انشاءاللَّه به پیش برود.

پروردگارا ! آنچه را که گفتیم و شنیدیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! ما را به آنچه موجب رضاى تو از ماست، موفق بدار. پروردگارا ! کشور ما را روزبهروز سربلندتر و پیشرفتهتر بفرما. پروردگارا ! این جوانان عزیز و پاکنهاد را بر ساختن آیندهى کشور به صورت مطلوب و مورد آرزو موفق بدار. پروردگارا ! این جوانها را به این کشور و این ملت ببخش. پروردگارا ! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود گردان.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 3

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:4 عصر

خوب، این چیزى بود که در انقلاب بود؛ میخواستیم ایرانى بسازیم با این خصوصیات. این مطلب یک اضافهاى دارد و آن این است که مسئله فقط ایران هم نبود؛ ایران به عنوان یک الگو براى جوامع اسلامى در درجهى اول، و همهى جوامع بشرى در درجهى بعد، مورد نظر بود. ما میخواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم - ما یعنى ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست - و آن را بگذاریم جلوى چشم آحاد بشر و امت اسلامى؛ بگویند این است که هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار است. اینجور نباشد که خیال کنند بله، این مطلوب هست، اما میسور نیست؛ که میگفتند در دوران مبارزات نهضت اسلامى. بعضى از کسانى که نیتهاى خوبى هم داشتند، میگفتند آقا بیخود چرا زحمت میکشید، فایدهاى ندارد؛ بله، این حرفهاى شما درست است، اما شدنى نیست. انقلاب میخواست به همهى کسانى که در هر نقطهاى از دنیاى اسلام هستند، نشان بدهد که این الگو تحققیافتنى و شدنى است؛ این هم نمونهاش. این آن چیزى بود که به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. این هدف از اول بود، به شما عرض کنم که امروز هم همین هدف هست، در آینده هم همین هدف خواهد بود؛ این هدف ثابت است. این حلقهى اولِ بحث ما.

حلقهى دوم بحث این است که این هدف را انقلاب اسلامى داشت؛ ما در خلأ که زندگى نمیکنیم، ما در یک واقعیاتى داریم زندگى میکنیم؛ این واقعیات چقدر براى رسیدن به این هدفها کمک بود یا مزاحمت بود؟ یقیناً ا گر مزاحمهائى که حالا میشمارم، وجود نداشت، رسیدن به این هدف، زمان زیادى نمیخواست. شاید در طول پنج سال، ده سال یک گروه متشکل قوى میتوانستند این اهداف را برآورده کنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً همین وجود مانع است که به تلاش انسان معنا و حقیقت معنوى میبخشد و اسمش میشود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنى نداشت. جهاد یعنى جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.

این موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یکى موانع درونى، یکى موانع بیرونى. موانع درونى یعنى چه چیزهائى؟ یعنى آن چیزهائى که در درون خود ما انسانها - چه تصمیمگیرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود دارد؛ اینها موانع درونى است. موانع درونى، ضعفهاست؛ ضعفهاى فکرى است، ضعفهاى عقلانى است، راحتطلبى است، آسانگرائى است، آسانپندارى است؛ این گاهى اوقات خودش یکى از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به کار و مشکلات کار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیک به واقع باشد. آسانپندارى هم مثل آسانگیرى و سهلانگارى است؛ آن هم یکى از موانع راه است. گریز از چالش هم یکى از ضعفهاى درونى ماست. به گریز از چالش، بغلط میگویند عافیتطلبى. عافیتطلبى چیز خوبى است. عافیت یکى از بزرگترین نعمتهاى الهى است؛ «یا ولىّ العافیة نسئلک العافیة؛ عافیة الدّنیا و الاخرة». عافیت به معناى پنجه نیفکندن نیست؛ به معناى درست عمل کردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب کشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است که بگوئیم عافیت از گناه. بنابراین عافیتطلبى چیز بدى نیست؛ لیکن بغلط به گریز از چالش میگویند عافیتطلبى؛ یعنى در واقع همان راحتطلبى، مواجههى با مشکلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن براى مواجههى با مشکلات. اینها ضعفهاى درونى ماست.

یکى دیگر از ضعفهاى درونى عبارت است از تربیتهاى اجتماعىِ موجود و عادتهاى تاریخى، که اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانى و تربیتهاى تاریخىِ ما در هنگامى که انقلاب پیروز شد، تصویر درستى نداشته باشید. امروز ما مىبینیم که عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روى دست صنعتگران پیشروِ دقیقترین و ظریفترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت کنیم، تلاش کنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهورى اسلامى خودش را قادر بر هر کارى میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهاى قبلى درست عکس این بود. هر کارى که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقى و تاریخىِ بازماندهى از دوران گذشته است.

توسرى خورى، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانى که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزهدامنى دارد، عادت شده بود. یعنى اگر در دوران پیش از انقلاب مىآمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالى کشور - حالا شخص اول که خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشى را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنى عادت کرده بودند به اینکه مسئولانى را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلودهدامن و ناپاک ببینند. ما تعجب میکردیم از اینکه در صدر اسلام چطور یک خلیفه مست رفت براى مردم نماز صبح خواند! هم دربارهى خلیفه هست، هم دربارهى یکى از امراى منصوب از قِبل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرکیف بود، شش رکعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادى خواندى؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهى، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند که خلیفه یک چنین فسقى را دارد انجام میدهد، اما تحمل میکردند و بىتفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همینجور بود. در دورهى طاغوت - که ماها تا قبل از پیروزى انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همینجور بود. مردم تعجب نمیکردند از اینکه پادشاه کشور اسلامى فسق کند، فجور کند، بادهگسارى کند، کارهاى هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم که یکى از علماى بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمى بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردى بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یک وقتى رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ایشان نقل میکردند؛ میگفتند یک وقتى محمدرضا در دورهى جوانىاش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا، رفته بود توى آن مدرسهاى که این آقا تدریس میکرده. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقاى عالم - که عالم هم بود، متقى هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میکرد. دوستان گفته بودند آقا شما که از این شخص تعریف میکنید، این مرد این کارهاى خلاف را انجام میدهد - حالا کارهائى که در نظر آن عالم، خیلى بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهى شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازى میکند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهى مثلاً چه بازى کند؟! عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق کند، فجور کند، ناپاکى از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتى بود که در جامعهى ما وجود داشت. اینها همان موانع درونى است؛ اینها آن چیزهائى است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند. خشم و شهوتهاى بىمهار و تربیت نشده، دلبستگى به عادات و عقاید خرافىِ میراثى، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهاى درونى است. بعضىها خیلى از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میکردیم؛ بعضىها به استناد روایاتى که هر پرچمى که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزهى حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع کنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را که بلند میکنید، در آتش است. معناى حدیث را نمیفهمیدند. یک عدهاى از صدر اسلام، از زمان ائمه (علیهمالسّلام) که شنیده بودند مهدى ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعاى مهدىگرى میکردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنىامیه ادعاى مهدویت بود، هم در بنىعباس بود، هم در افراد دیگرى که چه در زمان بنىعباس و چه در زمانهاى بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسى بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند، مردم براى تشکیل جامعهى الهى و جامعهى اسلامى و علوى مبارزه و قیام نکنند. این، بد فهمیدن دین است. مىبینید اینها همه موانع درونىاى بود که بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینهها میخواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر کدامش یک مانع بود. البته اینها برطرف شدنى بود، نه اینکه برطرف شدنى نبود؛ خیلىاش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامى، تبیین خیلى نقش دارد. من این را به شما جوانانى که احساس مسئولیت میکنید، توى پرانتز عرض میکنم که تبیین خیلى اهمیت دارد. در مبارزات اسلامى، در همه حال تبیین - بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ - خیلى اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستى که آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یک سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنى دیالکتیکى که آنها تفسیر کرده بودند، لازمهاش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال 49 یک جوانى از همین کسانى که مشهدى بود، با ما هم آشنا بود، وابستهى به یکى از همین گروهکهائى بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند - گروه جنگل و امثال اینها - یک جائى با من ملاقات کرد؛ شرح داد که میخواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توى این زمینهى اجتماعى که نمیشود؛ یک قدرى با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چهکار میخواهید بکنید. با کمال بىاعتنائى گفت: آن روش اسلامى است! بله، روش اسلامى همین است. روش اسلامى تبیین است و همین تبیینها موجب شد که انقلاب اسلامى بر بسیارى از این پیشزمینههاى تاریخى و تربیتهاى غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضىاش هم هنوز فائق نیامدیم، که آن انگیزههاى دیگرى دارد - مثل این مصرفگرائى و اسراف و این چیزها که حالا گفتند - این جزو میراثهاى ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهى ناسازِ بىاندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلى مصرفزده هستیم؛ باید این را حلش کنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل کنند. البته صدا و سیما هم بلاشک نقش دارد. خوب، اینها عوامل درونى بود.

آنوقت عوامل بیرونى است، که دیگر الى ماشاءاللَّه وجود داشته است؛ همهى کسانى که به نحوى از انقلاب یا از هدفهاى انقلاب متضرر میشدند، اینها جلوى انقلاب ایستادند. از امنیت یک عدهاى متضرر میشوند، از عدالت یک عدهاى متضرر میشوند، از نفى حاکمیت طاغوت یک عدهاى متضرر میشوند، از نفى سلطهى بیگانه یک جماعتى متضرر میشوند، از نفى استبداد یک عدهاى متضرر میشوند. اینها را شما میدانید؛ توضیح لازم ندارد. کىها از عدالت یا از استقلال یا از آزادى و امثال اینها متضرر میشوند؟ اینها همه در مقابل انقلاب صف کشیدهاند. تا الان هم این صفکشى ادامه دارد.

اول انقلاب شما جوانها یادتان نیست. سال اول انقلاب در تقریباً چهارگوشهى کشور با شعار قومیت، کانونهاى جنگ و درگیرى به وجود آمد. در بلوچستان، در کردستان، در ترکمنصحرا، در نقاط مختلف؛ با بهانهى قومیت. دنبالش میرفتند، میدیدند این اقوام هیچکدامش با اسلام و با انقلاب اسلامى مسئلهاى ندارند. من خودم در بلوچستان زندگى کرده بودم. آنجا تبعید بودم و بلوچها را میشناختم. میدانستم اینها با انقلاب کوچکترین مسئلهاى ندارند؛ اما یک عدهاى به نام بلوچ و با یک استفاده و ترفندى با انقلاب درافتادند. عین همین قضیه در مورد کردستان بود. عین همین قضیه در مورد ترکمنصحرا بود. بعد تحریکات اینها روشن شد، معلوم شد که از کجا تحریک میشوند. خوب، اینها موانعى بودند که جلو راه انقلاب را میگرفتند. اینطور نبود که این اتومبیل در جادهى آسفالته بتواند درست حرکت کند.

بعد از این مسئلهى قومیتها، تنافسهاى درونى خود ماهابود با یکدیگر، که آنهم یک ماجراى تلخ و بدى دارد؛ ماجراى ملالآورى دارد. بعد جنگ تحمیلى بود؛ هشت سال. شما ببینید این نیروى متراکمى که ملت ما در مقابلهى با دشمن گذاشت و توانست دشمن را به زانو دربیاورد - نه فقط صدام را، بلکه آن کسانى که پشت سر صدام بودند، اینها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامى - اگر در خدمت به سمت هدفهاى عمرانى و آبادانى و سازندگى جمهورى اسلامى بنا بود قرار بگیرد، چقدر کار پیش میرفت. البته ما از تحمیل جنگ سود بردیم. ما از این تهدید به مثابهى بهترین فرصتها استفاده کردیم. ملت ایران این تهدید را به معناى حقیقىِ کلمه تبدیل کرد به یک فرصت بزرگ، یک آزمایشگاه عظیم؛ یک میدان عظیمِ تجربهها شد و خیلى برکات عاید شد؛ اما واقعیت قضیه هم این بود که تحمیل جنگ بر یک کشور مشکلات را درست میکند. بنابراین انحصارطلبان جهانى از یک طرف، اشرار داخلى از یک طرف، توطئههاى ابرقدرتها از یک طرف، دست اغواگر تبلیغاتى و سیاسى و اقتصادىِ آن ابرقدرتى که دستش از ایران با انقلاب اسلامى کوتاه شده بود از یک طرف - یعنى آمریکا که تا امروز هم ادامه دارد - اینها همه در مقابل این حرکت عظیم ملت ایران ایستادند. شما ببینید با وجود این موانع، حالا بیائید ارزیابى کنید ببینید حرکت انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى به سمت آن هدفها چطور بوده. من اگر بخواهم ارزیابى کنم، عملکرد را بسیار خوب میدانم. جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى عملکردش یک عملکرد با نمرهى بسیار خوب است. در مقابل این همه مشکلات مگر طاقت مىآورند؟ در دورهى ما حوادث جابهجایى قدرت در آفریقا و در آسیا و در خیلى جاها انجام گرفته بود؛ هیچکدام طاقت نیاوردند. در دوران قبل از ما هم انقلابهاى بزرگ دنیا - مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل انقلاب اکتبر شوروى - در مقابل این حوادث گوناگون هیچکدام طاقت نیاوردند، یعنى از همان اول منحرف شدند


متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 2

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:3 عصر

در بیانات نمایندهى انجمنهاى اسلامى دانشگاه شیراز هم حرفهاى خیلى خوبى گفته شد که اینها حرفهاى دل ماست. اینجا هم من این بیان را یک پرداختى بکنم: ببینید، شما میگوئید که ما شعار عدالت میدهیم؛ دانشجو را میگیرند، اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نمیگیرند. قوهى قضائیه چنین، یا دستگاه مسئول چنان. خوب، اینجا شما باید زرنگى کنید؛ یک لحظه از درخواست و مطالبهى عدالت کوتاهى نکنید؛ این شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همین است که عدالت را بخواهد. پشتوانهى این فکر هم با همهى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته تخلفاتى هم ممکن است انجام بگیرد؛ شما زرنگىتان این باشد: گفتمان عدالت خواهى را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصى و مصداقسازى نکنید. وقتى شما روى یک مصداق تکیه میکنید، اولاً احتمال دارد اشتباه کرده باشید؛ من مىبینم دیگر. من مواردى را مشاهده میکنم - نه در دانشگاه، در گروههاى اجتماعى گوناگون - که روى یک مصداق خاصى تکیه میکنند؛ یا بهعنوان فساد، یا به عنوان کجروى سیاسى، یا بهعنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جریان اطلاع دارم و مىبینم اینجورى نیست و آن کسى که این حرف را زده، از قضیه اطلاع نداشته است. بنابراین وقتى شما روى شخص و مصداق تکیه میکنید، هم احتمال اشتباه هست، هم وسیلهاى به دست میدهید براى اینکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن - که من گفتهام قانوندانهاى قانون شکن خطرناکند - بتواند علیه شما استفاده کند. شما از دادستان چه گلهاى میتوانید بکنید؟ اگر یک نفرى بهعنوان مفترى یک شخصى را معرفى کند و بگوید آقا او این افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى این نیست که برود دنبال ماهیت قضیه. اگر این افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، مادهى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام یک کارى میکند؛ لذا نمیتوانیم از او گله کنیم. شما زرنگى کنید، شما اسم نیاورید، شما روى مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است، آن کسى که در محیط اجراء میخواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را میکنند. آن کسى هم که فریاد مربوط به محتواى این پرچم را بلند کرده، احساس دلگرمى میکند و کار پیش خواهد رفت. بنابراین به نظر من مشکلى در کار شما نیست؛ شما جوانهاى مؤمنى هستید که انتظار هم از شما همین است. هر شعار خوبى که داده میشود، بعد از اتکال به خداى بزرگ که همهى دلها و زبانها و ارادهها دست اوست، تکیه به شما جوانهاست، امید به شما جوانهاست؛ این را بدانید. بالاخره همشهرى شما که از او شعر هم خواندید، میگوید:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافرى است رنجیدن

نرنجید؛ دنبال کار بروید. همین مطلب را عیناً خطاب به آن برادر عزیزى که به عنوان نمایندهى جامعهى اسلامى، بسیار متین و شیوا مطالبى را بیان کردند، عرض میکنم. این حرفها، حرفهاى دل ماست؛ منتها فرق ما و شما این است که ما بر اثر تجربهى روزگار فهمیدهایم که یک مقدارى باید انسان تحمل و صبر کند، شما جوانید و تازه از راه رسیده و پرشور و بىصبر! همهاش خوب است، غیر از این بىصبرى. البته این هم علاج ندارد. نه اینکه بخواهم بگویم خیلى علاج دارد؛ نه، ما خودمان هم این دورهى شما را گذراندهایم، میدانیم چهجورى است؛ ولى بالاخره این را من میخواهم به شما بگویم که همهى این چیزهائى که شما گفتید و شعارش در این کشور داده شده، به حول و قوهى الهى و به اذناللَّه تحقق پیدا خواهد کرد.

دربارهى دانشگاه پیام نور هم شکوهاى این دختر دانشجوى عزیز بیان کردند، که جا دارد مسئولین به آن توجه کنند؛ واقعاً اگر نقاطى هست که باید کمک کرد، کمک بشود.

نکتهاى را هم آن برادر عزیز دانشجوى نخبهى دانشگاه آزاد مطرح کردند که حرف درستى است؛ مطرح کردن نظریههاى اجرائى دولت، قبل از ورود در مرحلهى آزمون و خطا، در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتى؛ این خیلى خوب است. البته من به شما عرض بکنم؛ مسئولین دولت و رئیس جمهور محترم غالباً مدعایشان این است که این کار را انجام میدهند؛ نمیشود گفت که مطلقاً نمیکنند. بنده بارها همین موضوع را به مسئولین، از جمله رئیس جمهورِ بسیار پر کار و زحمتکش و صمیمىمان گفتهام؛ ایشان هم میگوید ما مطرح میکنیم، در دانشگاه مطرح کردیم، یا فلان گروه تحقیقاتى اقدام کردند. ولى به هر حال ایدهى خوبى است. ایشان از مسئلهى تبعیض و این چیزها در مورد دانشگاه آزاد مطالبى بیان کردند؛ جوان دانشجوى دیگرى که فرصت هم نشده بود در بلندگو صحبت کنند، آمدند اینجا با صداى بلند به من گفتند، و من هم شنیدم که ایشان نقطهى مقابل آن مطالب را بیان میکنند. یعنى دو دانشجوى دانشگاه آزاد در زمینهى مسائل مربوط به دانشگاه آزاد، دو نظر مخالف دارند. ایشان از وضع فرهنگى دانشگاه آزاد یک قدرى گله کردند.

آنچه که من اینجا میخواهم به شما عزیزان عرض کنم، اندکى تفصیل در باب آن مطلبى است که در روز اول در جمع عمومى مردم گفتم؛ و آن، نگاه کلان و جمعبندى شدهى به انقلاب است. چون ما در آستانهى ورود در دههى چهارمیم، نزدیک به سى سال، گذشته؛ معمولاً در یک چنین دورانى نگاه به یک حادثه - مثل حادثهى عظیم انقلاب - یک نگاه همراه با قضاوت و داورى در مورد کارکردهاست. اگرچه در سى سالگى، انقلاب هنوز در عنفوان جوانى است؛ در این شک نیست - نیروى انقلاب بحمداللَّه خیلى زیاد است، مخصوصاً این انقلاب - لیکن در عین حال در دورهى سى ساله وقتى انسان نگاه میکند، یک داورىاى نسبت به عملکرد و توفیق و کارآمدى براى انسان پیش مىآید. ما در این داورى باید اشتباه نکنیم؛ و این جز با یک نگاه کلان امکانپذیر نیست. من مطالبى را در این زمینه عرض میکنم. البته دوست میداشتم با تفصیل و جزئیاتِ بیشتر بگویم، منتها وضع هوا و آفتاب یک مقدارى من را متأذى میکند که بخواهم با تفصیل عرض کنم. آنچه هم که من عرض میکنم، شما جوانهاى عزیز میدانید. شما بنده را هم میشناسید. من بارها هم گفتهام این چیزهائى که ما عرض میکنیم، به معناى آیه نازل کردن نیست. نه اینکه خیال کنید حالا ما آنچه میگوئیم، وحى منزل است؛ نه، من نظرم را میگویم و مایلم در محیطهاى دانشجوئى اینها بحث شود. عمدهى نظر من این است که بحث خواهد شد. حالا شاید من در پایان جلسه یک جمعبندى کامل هم نکنم، با همین نیت که جمعبندى را شما بکنید؛ چه در تشکلها، چه در مجموعههاى دانشجوئى، چه با خودتان.

اگر ما نگاه کلان به انقلاب و حادثهى پدید آمدن جمهورى اسلامى بکنیم، جزئىنگرىها نمیتواند ما را گمراه کند. گاهى جزئىنگرى و نگاه نکردن مسیر مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه میکند؛ حتّى گاهى آدم راه را گم میکند، هدف را گم میکند. نمیخواهیم بگوئیم جزئىنگر نباشیم؛ چرا، نگرش به جزئیات، یعنى همان برنامهریزى؛ این را ما منکر نیستیم. برنامهریزى، نگاه به فصول مختلف و بخشهاى مختلف، یعنى جزئىنگرى. میخواهیم بگوئیم این نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاض موجب نشود که ما غافل بشویم از نگاه به کل. چون نگاه به کل براى ما درسآموز است.

من چند تا حلقه براى این بحث در نظر گرفتم، که اینها را عرض بکنم. حلقهى اول این است که هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانى با این خصوصیاتى که عرض میکنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهرهمند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقهى جامعهى عظیم بشرى در علم و بقیهى دستاوردها - که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهاى بشرى، در علم و در بقیهى خواستهها و دستاوردهاى بشرى - برخوردار از آزادى با همهى معانى آزادى. آزادى فقط آزادى اجتماعى نیست - اگرچه آزادى اجتماعى، یکى از مصادیق مهم آزادى است - هم آزادى اجتماعى مورد نظر است، هم آزادى به معناى رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دستاندازى بیگانگان و استیلاى آنها - که گاهى کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است - و هم آزادى معنوى، که آن رستگارى انسان و تعالى اخلاقى انسان و عروج معنوى انسان است، که هدف اعلى، این است. همهى کارها مقدمه براى تکامل انسان و عروج انسانى است. این باید در جامعهى اسلامى خود را نشان بدهد.

ایران با این خصوصیات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسید که از کجاى انقلاب، این خصوصیات در مىآمد؟ کجا تدوین شد؟ من عرض میکنم از کلمهى اسلامى. اسلام اصلاً همینهاست. آن کسى که غیر از این در مورد اسلام تصور میکند، اسلام را نشناخته. آن کسى که تصور میکند اسلام فقط به جنبههاى معنوى، آن هم با برداشت و تلقى خاص از جنبههاى معنوى - عبادت و روزه و زهد و ذکر و امثال اینها - میپردازد، به دنیاى مردم، به لذات مردم، به خواستههاى بشرى مردم نمیپردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اینجورى نیست. همهى این چیزهائى که گفتیم؛ هم آن چیزى که مربوط به مسائل دنیائى جامعه است - مثل عدالت، مثل امنیت، مثل رفاه، برخوردارى از ثروت، برخوردارى از آزادى و استقلال - هم آنچه که مربوط به مسائل اخروى است؛ مثل رستگارى، تقوا، پرهیزگارى، رشد اخلاقى، تکامل معنوى انسان، در کلمهى اسلامى مندرج است.

آیهى قرآن به ما میفرماید که: «و لو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض»؛ ایمان و تقوا که باشد، برکات آسمان و زمین جارى خواهد شد. برکات آسمان، همان فتوح معنوى است، همان رحمت الهى است، همان تقرب الىاللَّه است، همان استغفار ملائکهى آسمان و حمَلهى عرش براى بندگان خدا در روى زمین است. برکات ارض، یعنى همهى آنچه که به زندگى زمینى انسان ارتباط پیدا میکند؛ یعنى آزادى، یعنى رفاه، یعنى استقلال، یعنى امنیت، یعنى سعهى رزق، سلامت بدن و از این قبیل. اگر ایمان و تقوا باشد، هم آن برکات و هم این برکات براى بشر وجود دارد. این، اسلام است. پس وقتى که گفتیم انقلاب اسلامى، معنایش این است که عرض شد


متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 1

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:2 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز (14/2/1387)

بسماللَّه الرّحمن الرّحیم

جلسهى بسیار شیرین و زیبا و دلنشینى است؛ اولاً در محیط دانشگاه، آن هم در شیراز. شیراز خودش در طول تاریخ تا امروز دارالعلم بوده است. دانشگاه در شیراز، یعنى دارالعلمى در دارالعلم؛ پایگاهى در قلب یک پایگاه. علاوه بر این، مجموعهى متنوع دانشجوئى که در اینجا تشریف دارید و همچنین گروهى از اساتید محترم که در جمع شما تشریف دارند، جلسه را تبدیل کردید به یک عرصهى علمى و اجتماعى و سیاسى به معناى درست و خوب. بنده هم در جلسات جوانها - مخصوصاً جوانهاى دانشجو - و در این فضاى جوانى و احساس جوانى، احساس جوانى میکنم. همهى پیرها همینجورند؛ در محیط جوان، احساس جوان بودن و بانشاط بودن میکنند. بنابراین من از شنیدن سخنان عزیزان دانشجو - چه نخبگان، چه نمایندگان تشکلها - به هیچ وجه خسته و ملول نمیشوم، از گفتن با شما هم همینجور. تنها عیبى که این جلسه دارد این است که فضاى باز است و آفتاب گرم نیمهى اردیبهشت شیراز تحملش قدرى سخت است. من با اینکه در سایه نشستهام، احساس میکنم هوا گرم است؛ شما که در آفتاب هستید؛ بخصوص خانمهاى عزیز که چادر هم سرشان هست و احساس گرمائى آنها من را متأذى میکند.

اول یک نگاهى بکنیم به مطالبى که این دوستان عزیز، این دانشجویان عزیز و رئیس محترم دانشگاه بیان کردند. لازم است من به برخى از نکات بپردازم. اگرچه خیلى از این حرفها، همان حرفهاى ماست و مطالبى است که بنده میخواهم با جمع دانشگاهى - چه دانشجو و استاد و چه مدیران دانشگاهى - در میان بگذارم؛ لیکن لازم است برخى از پرداختها نسبت به آنچه دوستان گفتند، انجام بگیرد. گفته شد در مورد حمایت از نخبگان، کمکارى صورت میگیرد. باید توجه داشته باشید که در همهکار، از جمله در این کار، ساز و کار تشکیلاتى و ادارى نقش مهمى دارد. این نه به معناى گم شدن در هفت توى بوروکراسى و دیوانسالارى است، بلکه به معناى بودن تشکیلات، بودن مسئول و وجود یک مرکز فکر است؛ و این به نظر ما در یکى دو سال اخیر به بهترین وجهى انجام گرفته است. یعنى در سطح معاونت رئیسجمهور، یک دانشگاهىِ برجسته را گذاشتهاند و آنطورى که من گزارش دارم و تا حدود زیادى اطلاع دارم، کارهاى خوبى دارد انجام میگیرد؛ منتها من در خلال حرفهاى شما جوانها - مثل دورهى جوانى خودمان - میشنوم که این کار را سریعاً انجام دهید. این «سریعاً»، همه جا قید درستى نیست. بعضى از کارها طبیعتش طبیعت سرعت نیست. اگر دچار سرعت شد، دچار اشکال خواهد شد. باید بگذاریم کار با طبیعت خود انجام بگیرد.

یک نکته را نمایندهى بسیج دانشجوئى گفتند، که در واقع بنده هم این مطالبات را دارم. الگوى پیشرفت اسلامى - ایرانى که ما یک سال، دو سال گذشته مطرح و تکرار کردیم، میپرسند چقدر عمل شد؟ درست است، جاى سؤال دارد. پژوهشگاه دانشجوئى که پیشنهاد شد، به نظر من پیشنهاد خوبى است. خوب است مسئولان وزارتهاى آموزش عالى رسیدگى کنند، بررسى کنند؛ فکر خوبى است. بگذاریم دانشجوها در این مقولهى کار دانشگاهى اگر وقت میکنند، اگر میتوانند، در یک مرکزى به نام پژوهشگاه و پژوهشکده، فعالیتهائى را انجام دهند؛ این ایدهى قابل توجهى است و میتواند دنبال شود.

گفته شد توانائى تصمیمسازى و تصمیمگیرى. اینجا من این مطلب را پرداخت کنم. توانائى تصمیمسازى خیلى خوب است. توانائى تصمیمگیرى یکى از مشکلاتى است که اگر وارد محیط دانشجوئى شد، خیلى از هنجارهاى مطلوب و درست را به هم خواهد زد؛ این تجربهى ماست. بگذاریم دانشجو با فکر خود، با زبان باز خود، با تعلق کم خود، با گفتار و عمل خود، تصمیمسازى کند. تصمیمگیرى را بگذاریم کسى بکند که بتوان از او سؤال کرد و او مسئول و پاسخگو باشد. بنابراین دنبال این نباشیم که محیط دانشجوئى، محیط تصمیمگیرىِ براى اقدام باشد؛ این نه به نفع دانشجوست، نه به نفع آن اقدام. دنبال این باشیم که محیط دانشجوئى تصمیمسازى کند؛ یعنى گفتمانسازى کنید. ببینید بنده وقتى مسئلهى نهضت نرمافزارى را خواستم مطرح کنم، قبل از همه تو دانشگاه با دانشجوها مطرح کردم؛ حدود ده سال قبل. نه با وزارتها صحبت کرده بودم، نه با رئیسجمهور وقت صحبت کرده بودم، نه حتّى با اساتید صحبت کردم؛ اولبار در دانشگاه امیرکبیر این فکر را به میان آوردم. امروز شما ببینید این یک گفتمان است، یک مطالبهى عمومى است، یک خواستِ همهى دانشگاههاى کشور است؛ که من هرجا هم میروم، از زبان دانشجو مطالبهاش را میشنوم؛ از زبان استاد و مدیر، اجرایش را در یک مرحلهى دیگر میشنوم، و اجراء هم دارد میشود. همین نوآورىهاى علمى بسیار، بخشى از انگیزه و توان خودش را از این شعار گرفته: «تصمیمسازى کنید»، «گفتمانسازى کنید». این، مجرى و مسئولین اجرائى را میکشاند دنبال این تصمیم، و تصمیمگیرى خواهند کرد و عمل خواهد شد. نکتهاى که در بیانات دانشجوى دختر دورهى دکترى براى من جالب بود، این بود که دانشجوى پزشکى از دانشجویان علوم پایه دفاع میکرد؛ اتفاقاً درست هم هست. توجه به علوم پایه، از جملهى همین توصیههاى مؤکدى است که بنده در این چند سال، مکرر با مسئولین درمیان گذاشتهام. همیشه گفتهایم علوم پایه مثل گنجینه است؛ علوم کاربردى مثل پولى است که توى جیبمان میگذاریم و خرج میکنیم. اگر علوم پایه نباشد، پشتوانهى این هزینهکردن ازبین خواهد رفت. این نکته کاملاً بجاست و من این درس را از این دختر دانشجو قابل طرح میدانم که دانشجوها صنفى، دانشگاهى و رشتهاى به مسائل نگاه نکنند؛ واقعاً نگاه کنند به آنچه که نیاز کشور است. این دانشجوى پزشکى خودش از دانشجویان و مجموعههاى علوم پایه دفاع میکند؛ این به نظر ما درک خوبى بود.


<      1   2      



بازدید امروز: 0 ، بازدید دیروز: 18 ، کل بازدیدها: 180112
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ