بحرین
ارسال شده توسط حاجی در 90/2/1:: 10:39 عصرامان از بحرین
این چند روزه خیلی پریشونم، وقتی خبر کشتار مردم بحرین رو میشنوم، وقتی خبر تخریب مساجد رو میشنوم، وقتی خبر سوزاندن قرآن رو میشنوم، وقتی خبر ربودن زنان بحرینی رو میشنوم ، دوست داشتم میتونستم کاری به جز دعا کنم.
اما....
اما....
وقتی امشب خبر بازداشت،شکنجه، آزار و اذیت و تجاوز به "آیات القرمزی" و شهادت اونو شنیدم، اونم به خاطر خوندن شعری که خودش سروده بود توی جمع معترضین، دیگه نتونستم تحمل کنم ، رگهای گردنم باد کرد، سرخ شدم، عرق نشستم، داشتم منفجر میشدم، فشارم افتاد وتقریبا از حال رفتم.
با زور چای+بهار نارنج+نبات ، کمی حالم سر جاش اومد.
دوست داشتم زنده نبودم و این خبر رو نمیشنیدم، دوست داشتم میتونستم برم و با این نامردهایِ نامسلمانِ حرامی بجنگم، دوست داشتم.......
رهبرم،فرمانده ام، اگه حکم جهاد بدی، یکیشونم زنده نمیمونن، ایران میشه32تا استان، مردم مظلوم بحرین نجات پیدا میکنن و ...،
و نهایتا هیچ چیزی ندارم بگم به جز: الهم عجل لولیک الفرج