سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرشیو متن سخنان رهبر در شیراز

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 6:11 عصر

متن سخنان رهبر در جمع مردم شیراز

متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 1

متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 2

متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 3

 متن سخنان رهبر در جمع دانشجویان فارس 4

متن سخنان رهبر در جمع معلمان فارس

متن سخنان رهبر در جمع نیروهاى مسلح استان فارس

متن سخنان رهبر در جمع جانبازان و خانواده هاى شهدای فارس

متن سخنان رهبر در جمع بسیجیان فارس

متن سخنان رهبر در جمع مردم نورآباد ممسنی

متن سخنان رهبر در جمع مردم کازرون

متن سخنان رهبر در جمع نخبگان فارس

متن سخنان رهبر در جمع مسوولان استان فارس

متن سخنان رهبر در جمع مردم لار


متن سخنان رهبر در جمع مردم لار

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:25 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار عمومى مردم لار (19/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین و صحبه المصطفین الاخیار. اللّهمّ صلّ و سلّم على ولیّک و حجّتک حجّةبنالحسن صلواتک علیه و على ابائه.

خداى متعال را شکرگزارم که این توفیق به من داده شد که بتوانم با مردم صمیمى و عزیز منطقهى لارستان، در این شهر کهن و قدیمى، در جمع متراکم شما برادران و خواهران عزیز دیدار کنم. من در گذشته در سفرهاى به استان فارس همواره مایل بودم با مردم عزیز منطقهى لارستان و شهر لار ملاقات کنم؛ متأسفانه در گذشته این فراهم نشد. امروز در جمع پرشورِ صمیمىِ سرشار از مهر و محبت شما مردم احساس میکنم قلب هر مسلمان و مؤمنى که اینگونه با معارف اسلامى آشنا باشد، یقیناً زندگى او، محیط او، شهر او و جامعهى او را با همین فضاى صمیمیت و صفائى که در شما مشاهده میشود، همراه میکند. از محبت شما مردم عزیز صمیمانه تشکر میکنم و من هم محبت خود و ارادت خود و صمیمیت خود را نسبت به شما عرض میکنم. همینجا لازم و مناسب میدانم که از عموم مردم استان فارس تشکر کنم. امروز آخرین روز سفر بنده به این استان پهناور و سرافراز است. در این نُه روزى که من در استان شما بودم، مردم شهر شیراز و شهرهاى دیگر استان محبت و صمیمیت خود را به حد کمال رساندند؛ لازم است از همهى آنها سپاسگزارى کنم.

مسئولین کشور خوشبختانه به مسائل استان فارس توجه کردند. دیروز هیئت دولت - هیئت وزیران - در شهر شیراز تشکیل شد و در بارهى مسائل گوناگون مردم این استان از جمله مسائل شهر لار و منطقهى لارستان مذاکرات مفیدى را انجام دادند و تصمیمهاى خوبى را گرفتند. امیدواریم توفیق الهى شامل حال مسئولین کشور شود، بتوانند به شما مردمى که حقاً و انصافاً در خور اظهار ارادت هستید، ابراز ارادت کنند؛ به شما مردمى که شایستهى خدمت کردن هستید، خدمت کنند و وظائف خود را انجام دهند.

نام لار در تاریخ اخیر ایران از نام مرحوم آیةاللَّه العظمى سید عبدالحسین لارى قابل جداکردن نیست. هر جا یادى از لار و نگاهى به تاریخ صد ساله، صد و بیست سالهى اخیر کشور بشود، نام این مرد بزرگ در این تاریخچه، برجسته و درخشنده است.

نمیخواهیم به افتخار به گذشتگان اکتفا کنیم، اما میخواهیم از راه شناختن تاریخ خود، گذشتهى خود و برجستگان این تاریخ، خود را درست بشناسیم؛ امروزمان را درست بفهمیم و راه فردامان را تشخیص بدهیم و باز کنیم.

منطقهى لارستان در صد و اندى سال پیش به همت این مرد بزرگ و کمک مردم این منطقه - مردم شهرها و عشایر - یک حرکت اسلامى بسیار پرماجرائى را در تاریخ ما ثبت کردند. اگر ارزیابى ما در بارهى ملتها تابع این است که مقدار آگاهى آنها را بسنجیم، مقدار عزم و ارادهى ملى آنها را بسنجیم، روشنبینى و شجاعت آنها در اقدام را بسنجیم - اگر این وسیلهى سنجش قدر و قیمت جمعیتها و ملتهاست - باید بگوئیم مردم لار و منطقهى لارستانِ بزرگ، به حسب این مقیاسها و معیارها جزو برجستهترین مردم کشورِ پهناور ما هستند. آن روزى که مسئلهى آزادیخواهى و مبارزهى با استبداد در کمتر نقطهاى از کشور مطرح بود، در این منطقه به برکت روحانیتِ این مجتهد بزرگ و آگاه، مسئلهى مبارزه با استبداد براى مردم مطرح شد. آن روزى که مقاومت در مقابل اشغالگران خارجى براى بسیارى از ملتهاى منطقهى ما و ملت خود ما چندان معناى روشنى نداشت، مردم منطقهى لارستان به رهبرى این سید بزرگوار در برابر اشغال انگلیس ایستادند؛ در مقابل زورگوئى انگلیسها جان خودشان را کف دست قرار دادند. مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالحسین لارى در نامهاى که به فرزند خودش مینویسد، مینویسد فشارها زیاد است، اما من تا آخرین قطرهى خون خودم ایستادهام. وقتى رهبر اینجور است، وقتى پیشواى مردم اینجور صادقانه مىایستد، به طور طبیعى عزم و ارادهى ملى در جهت درست به کار مىافتد و ملتها را هدایت میکند. بعد از آن بزرگوار هم فرزند او، مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالمحمد - که شخصیت برجستهى روحانى است - هم مبارزاتى را انجام دادند.

از این گذشتهى لار یک بهرهمندى عبرتآموز براى وضع امروز خودمان و آیندهى ملت عزیز و نیرومند خودمان باید بکنیم و آن این است که این الگو نشان داد که اگر یک ملتى با یک رهبرى درست، رهبرىاى که دل به دنیا و مطامع دنیا نسپرده باشد، وارد دشوارترین میدانها شود، خواهد توانست بر بزرگترین و لجوج و عنودترین دشمنها پیروز شود. ملت ایران این تجربه را که از تاریخ خود در این منطقه و مناطق دیگر کشور آموخته بود، در انقلاب اسلامى به کار بست. با شعار برافراشتن پرچم اسلام، با شعار پیروى از اصول قوانین محمدى (صلّى اللَّه علیه و اله) ملت ایران در دورانى حرکت کرد که قدرتمندان عالم نیتشان و گمانشان این بود که هر چه دین و دیندارى است، از صحنهى زندگى مردم برطرف کردهاند. این نکتهى بسیار مهمى است که انقلاب ملت ایران در دورانى به نام دین و به نام اسلام توانست دنیا را متوجه به خود کند که قدرتمندان عالم - سیاستهاى استکبارى - تصور میکردند که ریشهى دین و دیندارى را در همهى عالم از جمله در کشورهاى اسلامى قطع کردهاند. خاطرشان آسوده بود که نامى از دین به طور برجسته، دیگر باقى نخواهد ماند و روز به روز آثار دینى در مردم ضعیفتر خواهد شد؛ خودشان را به این دلخوش کرده بودند. در یک چنین دورانى بود که ملت ایران با افراشتن پرچم اسلام، دیندارى را به فضاى زندگى مردم همهى عالم برگرداند. این یک واقعیتى است. ما براى اسلام قیام کردیم؛ پرچم اسلام را بلند کردیم؛ اما حتّى در کشورهائى که دینِ آنها غیر اسلام است، این تأثیر را انقلاب و ملتِ ما بخشید که آنها را به سمت تدین، به سمت معنویت، به سمت مطلقِ دین متمایل کرد. این معجزه را ملت ایران آفرید و این انقلاب با نام اسلام، با نام مبارک قرآن، توانست براى اکثر ملتهاى عالم الگو شود.

اگر امروز شما به کشورهاى اسلامى مسافرت کنید، مىبینید با سى سال قبل - یعنى قبل از پیروزى این انقلاب - فضا بکلى متفاوت است. آن روز اگر کسى هم براى آزادیخواهى یا استقلال حرفى میزد و حرکتى و قیامى میکرد، زیر پرچم و شعار مکاتب الحادى و غیر الهى بود، اما امروز در دنیاى اسلام، روشنفکر، دانشجو، انسانهاى داراى تعهد و مسئولیت، آن وقتى که از استقلال سخن بگویند، از آزادى سخن بگویند، زیر پرچم اسلام این شعارها را میدهند و این حرکت را انجام میدهند. این به برکت قیام شما ملت ایران و انقلاب اسلامى بزرگى بود که ریشههایش را در تاریخِ نزدیک به تاریخ معاصر ملاحظه کردید: قیام تنباکو، قیام مشروطیت به وسیلهى علماى بزرگ، و از جملهى برجستهترینِ آنها قیام مردم لارستان به رهبرى این مرد بزرگوار. ما به گذشته که نگاه میکنیم، با این چشم نگاه میکنیم. گذشته براى ما یک وسیله و آئینهاى است؛ مایهى عبرتى است تا راه آیندهمان را هموار کنیم.

آنچه امروز در درجهى اول براى ملت ایران مطرح است، تمسک به اسلام است. همهى خیرات و برکاتى که یک ملت آرزومندِ داشتن آنهاست، به برکت اسلام براى یک ملت حاصل میشود. ما براى اینکه آزادى به دست بیاوریم، استقلال به دست بیاوریم، رفاه عمومى به دست بیاوریم، پیشرفت علمى به دست بیاوریم، پیشرو بودن در میدانهاى گوناگون بشرى را به دست بیاوریم، اوج عزت را براى خودمان - به عنوان ملت ایران - فراهم بکنیم، راه منحصربفردِ امروز ما عبارت است از تمسک به اسلام. اسلام همهى اینها را در تعالیم خود، در بطن خود، براى یک ملت به ارمغان مىآورد. تمسک به اسلام، امروز بزرگترین راه است براى ملت ایران.

مطلب دوم، مسئلهى اتحاد است که من در این سفر - در شهرهاى مختلف - و در همهى خطابهائى که به ملت عزیزمان دارم، بر روى مسئلهى اتحاد تکیه میکنم. علت این است که دشمنان ملت ایران براى ضربه زدن به این ملت، یکى از راههائى که پیدا کردهاند، ایجاد اختلاف میان آحاد ملت مسلمان است؛ کما اینکه در دنیاى اسلام و در امت اسلامى هم همین سیاست را دنبال کردهاند. از اولِ پیروزى انقلاب سعى کردند کشورهاى مسلمانِ همسایهى ما را - از جمله کشورهاى همسایهى در خلیج فارس را - از جمهورى اسلامى و از انقلاب اسلامى بترسانند؛ متأسفانه در مواردى هم موفق شدند؛ در حالى که جمهورى اسلامى، دست برادرى به سوى همهى ملتهاى مسلمان و همهى دولتهاى مسلمان دراز کرده بوده است و دراز میکند. جمهورى اسلامى از بن دندان معتقد به اتحاد اسلامى است؛ اتحاد اسلامى به معناى همدلى ملتها و همکارى دولتهاست. ملتها بحمداللَّه با هم همدلند؛ اختلافات طائفى و فرقهاى و مذهبى نمیتواند میان ملتها شکاف ایجاد کند، مگر به وسوسهى دشمن. اما دولتها را متأسفانه دستِ سیاست میتواند به این طرف و آن طرف بکشاند. ما امروز هم اعلام میکنیم: کشورهاى همسایه برادرانِ ما هستند؛ دست دوستى و برادرىِ ما به سوى این کشورها دراز است. به آنها هیچ نیازى نداریم؛ این برادرى، از روى نیاز نیست. ملت ایران ثابت کرده است که با توکل به خدا و با اعتماد به نفس بر مشکلات فائق مىآید، اما ما اختلاف را بر خلاف مصلحت دنیاى اسلام میدانیم؛ لذا دست دوستى به سوى همهى کشورها دراز کردهایم. خوشبختانه امروز علىرغم تلاش دشمنان دنیاى اسلام و علىرغم تلاش دستگاههاى جاسوسى آمریکا و صهیونیستى - که دائم مشغول فتنهانگیزى هستند - و به کورى چشم آنها، روابط دولت جمهورى اسلامى با کشورهاى منطقه - کشورهاى عربى، کشورهاى غیر عربى - سالم و خوب و برادرانه است؛ و این باید روز به روز تقویت شود.

عین همین مطلب، با تأکید بیشتر در مورد داخل کشور است. در داخل کشور از اول انقلاب سعى کردند به بهانهى قومیت، به بهانهى مذهب، به بهانهى اختلافات سیاسى، بین آحاد ملت عظیم ایران اختلاف بیندازند. ما بر این توطئهى دشمن فائق آمدیم، اما همچنان خودمان را و همهى برادران و خواهران عزیز را محتاجِ این میدانیم که در این باره دقت و مراقبت کنیم؛ مبادا دشمن بتواند کید خود را اعمال کند. شیعه و سنى، مردم بخشهاى مختلف کشور، طرفداران سلائق گوناگون سیاسى، همه باید بدانند ملت ایران با وجود این تنوعى که در مذهب و در قومیت و در اذواق و سلائق دارد، یک ملت است؛ یکپارچه است؛ ید واحد است. با همین ید واحده بودن است که میتواند از منافع خود، از هویت خود، از حیثیت خود در مقابل خشنترین دشمنان دفاع کند و دشمن را به حول و قوهى الهى به زانو در بیاورد.

بحمداللَّه در منطقهى لارستان با اینکه برادران اهل سنت هم در اینجا - در بعضى از بخشها و در بعضى از شهرها - حضور دارند، اما برادرى بین مردم شیعه و مردم سنى در این منطقه یک برادرى نمونه و تحسینبرانگیز است. این را ما در گزارشها هم مطالعه کردیم، خواندیم؛ خود بنده هم مطلع بودم، امروز هم در این جمع نشانههاى آن پیداست. همه براى اسلام باید تلاش کنیم؛ شیعه و سنى باید براى اعلاى کلمهى توحید، اعلاى ارزشهاى اصیل اسلامى، براى اجراى قوانین محمدى (صلّى اللَّه علیه و آله) همهى تلاشمان را انجام بدهیم؛ نگذاریم اختلافنظرها، اختلاف اجتهادها، اختلاف سلیقهها، حتّى گاهى اوقات کینههاى شخصى، غرضورزىهاى شخصى، بر زندگى ما، بر مشى ما غلبه کند و دشمن را شاد کند.

دشمن، امروز سعیش بر این است که این مرکزیت حرکت عظیم اسلامى، این مرکزیت و قلب امت اسلامى، یعنى ملت ایران را - که مایهى تحرک دنیاى اسلام شده است - از کار بیندازد. همت دشمنان، همت استکبار متوجه این است که این الگوى عملى را از مقابل چشم مسلمانان عالم دور کند. ایران اسلامى یک الگوى عملى است. ایران اسلامى با وجود خود، با اقتدار خود، با پیشرفت خود، با اتحاد خود، به دنیاى اسلام نشان میدهد که میتوان در مقابلهى با توطئههاى متراکم دشمنان و در این دنیاى متلاطم، نظام اسلامى تشکیل داد؛ میتوان حاکمیت اسلام را به صحنه آورد. این تجربه را ایران اسلامى در مقابل چشم ملتهاى مسلمان میگذارد.

نظر دشمن، خواست دشمن، آرزوى پلید دشمن این است که این نمونه را از مقابل چشم ملتهاى اسلامى بردارد؛ حالا یا با تهاجم سیاسى و نظامى و امنیتى و اقتصادى، یا با تهاجم تبلیغاتى و اتهامپراکنى. انسان نگاه میکند مىبیند بعضى از قلمبهمزدهاى روزنامهنگارِ در منطقهى همسایگان ما - منطقهى عربى - بقدرى با وقاحت در بارهى ملت ایران و جمهورى اسلامى مینویسند که انسان را به تعجب وامیدارند. یک اتهاماتى به ملت ایران، به جامعهى اسلامى، به نظام جمهورى اسلامى متوجه میکنند که انسان حقیقتاً تعجب میکند که چقدر یک انسانى، یک قلمبهمزدى، یک شخص فرومایهاى میتواند انحطاط پیدا کند که اینجور در خدمت دشمن و در مقابل اسلام و قرآن قرار بگیرد براى مطامع حقیر دنیوى!

تنها راه مقابله به دست من و شماست، برادران و خواهران عزیز! مقابله این است که ما اتحادمان را روز به روز بیشتر کنیم؛ دلهامان را به هم نزدیکتر کنیم؛ تلاشمان را براى پیشرفت این کشور مضاعف کنیم. امروز بحمداللَّه تلاشهاى زیادى انجام میگیرد؛ من لازم است اشاره کنم که در همین منطقهى لار و لارستان بسیارى از مردم خیّر در اینجا کارهاى خوبى انجام میدهند، که ما اطلاع داریم؛ گزارشهایش را براى ما مىآورند: خدمترسانى به مردم، کمک به مردم، کمک به محرومان، کمک به علم، ایجاد مساجد و امثال اینها. اینها کارهائى است که مردم این منطقه از روى طوع و رغبت، با علاقهمندى خود انجام میدهند. این خدمترسانىها، در سطح کلان به وسیلهى دولت جمهورى اسلامى و نظام جمهورى اسلامى در سراسر کشور دارد انجام میگیرد، و انشاءاللَّه روزبهروز بایستى در این جهت پیش برویم. و علم کشور، اقتصاد کشور و همهى تلاشهاى گوناگون سیاسى و اجتماعى و معنوى و اخلاقى را در این کشور پیش ببریم. این تنها راهى است که این کشور میتواند در مقابل توطئهى استکبار بایستد.

این همت مردم است که میتواند کشور را بىنیاز کند. سرمایهگذارىهائى که مردم انجام میدهند در بخشهاى مختلف، بسیار ارزشمند است؛ بخصوص در بخشهاى تولیدى. و من براى آن مردمى که به کارهاى خدمترسانى به مردم علاقهمندند، این را بهترین عمل، بهترین حسنه و صدقه میدانم که در کارهاى تولیدى سرمایهگذارى کنند؛ هم اشتغال ایجاد شود، هم به پیشرفت کشور کمک کند، هم فقر و محرومیت را از بخشهاى مهمى از کشور برطرف کند. این آن سیاست عمومى نظام جمهورى اسلامى است: کمک گرفتن از سرمایهى مالى، سرمایهى فکرى، بازوى توانا و کارآمد مردم عزیزمان که کشور مال آنهاست و آینده متعلق به آنهاست.

امروز سیاستهاى استکبارى در این منطقه در مقابل ملتها کاملاً افشا شده است. ملتها میدانند که سیاستهاى استکبارى در این منطقه چه میخواهند؛ دنبال چه آمدهاند. حضور آمریکائىها در خلیج فارس وسیلهى ناامنى است؛ این را ملتها فهمیدهاند. آن روزى که دولتهاى خارجى و قدرتهاى زورگوى عالم میتوانستند به بهانهى ایجاد امنیت بر کشورها و بر آبراهها و بر گذرگاههاى حساس دنیا تسلط پیدا کنند، دیگر گذشته است. امروز ملتها میدانند. مردم عراق میدانند آمریکا چرا آمد سراغ عراق. خودشان هم که اقرار کردند، گفتند ما دنبال نفت آمدیم. با شعار نجات مردم عراق، بزرگترین گرفتارىها را براى مردم عراق به وجود آوردند. «چو دیدم عاقبت گرگم تو بودى»؛ امروز مثل گرگى به جان مردم عراق افتادند، اما ادعا میکنند که ما دنبال امنیت مردم عراقیم؛ این دروغ است. مهمترین وسیلهى ناامنى براى مردم عراق، حضور بىمحاباى اشغالگران است که نه به جان مردم، نه به مال مردم، نه به ناموس مردم، نه به غرور ملى مردم، هیچ اعتنائى نمیکنند.

اوائل اشغال عراق من در نماز جمعه خطاب به اشغالگران گفتم اینجور که شما دارید این ملت را تحقیر میکنید، جوان عراقى را بر روى زمین به رو میخوابانید و سربازِ زورگوى شما چکمه روى پشت او میگذارد، بدانید که ملت عراق در مقابل این حرکت شما ساکت نخواهد نشست. ملت عراق ملت غیورى است؛ ملت با نخوتى است؛ با دست خودتان دارید ملت عراق را علیه خودتان میشورانید. این امروز اتفاق افتاده است. دنبال این میگردند که عامل اصلى تحرک مردم عراق علیه نیروهاى نظامى اشغالگر را پیدا کنند. مثل همیشه باز محاسباتشان غلط است. ایران را متهم میکنند؛ سوریه را متهم میکنند؛ این و آن را متهم میکنند. خودتان را متهم کنید. حضور نیروهاى آمریکائى براى تحریک غیرت مردم عراق علیه آنها کافى است، احتیاجى ندارد به اینکه از خارج مرزهاى عراق کسى بخواهد آنها را تحریک کند، که شما بیخود این و آن را متهم میکنید. شما خودتان متهم اصلى و مجرم اصلى هستید. آمریکائىها اولین مجرم در مسئلهى عراق هستند. در هرجاى دیگر هم همین است. حضور آمریکا در خلیج فارس، در این منطقهى بسیار حساس دنیا، مایهى ناامنى است. امنیت این منطقه باید به وسیلهى دولتهاى این منطقه تأمین شود. همچنانى که دخالت آمریکا در قضیهى فلسطین موجب گره خوردن هرچه بیشتر این قضیه است.

گره مسئلهى فلسطین با دخالت آمریکائىها باز نمیشود؛ کورتر میشود. هرچه آمریکائىها در این قضیه دخالت کنند، گره را کورتر میکنند. ملت فلسطین، ملت بیدارى است؛ ملت آزادهاى است؛ ملت روشنفکرى است. دولتى انتخاب کرده است، بگذارید آن دولت با پشتیبانى آن ملت کارهاى خودش را بکند. دخالت آنها، آن هم دخالت یکجانبه، زورگویانه، به نفع رژیم غاصب صهیونیستى، هرچه میگذرد، ماجراى فلسطین را دشوارتر میکند. البته این مسائل حل خواهد شد؛ هم مسئلهى عراق حل خواهد شد، هم مسئلهى فلسطین حل خواهد شد؛ اما آن روزى حل خواهد شد که با حل این مسائل، از حیثیت و هویت و موجودیت استکبار آمریکائى هم دیگر چیزى باقى نخواهد ماند.

خدا را سپاس میگویم که در این سفر - چه به شهر شما، لار و منطقهى لارستان، چه به کل استان فارس - آنچه را که دربارهى استان فارس و مردم عزیز این استان میشناختم، دیده بودم و میدانستم، بار دیگر در عرصهى عمل دیدم. ما با فضلاى شیرازى، با برجستگان و علماى فارس در دوران مبارزه، ماجراها، خاطرهها و داستانهاى زیادى داریم، که من اشاره کردم به مرحوم آیةاللَّه شهید سید عبدالحسین دستغیب و بقیهى علما در همین سال آخر و ماقبل آخرِ قبل از پیروزى انقلاب؛ و مرحوم آیةاللَّه ربانى شیرازى که از علماى برجسته بودند، از فضلاى تراز اول قم بودند و از مبارزین بسیار پرسابقه؛ با ایشان که در تبعید با هم بودیم، راجع به مسائل گوناگون صحبت میشد. همان وقت یک مکاتبهاى بین ما و مرحوم آیةاللَّه شهید دستغیب انجام گرفت؛ همان روز میشد فهمید که استان فارس چقدر مایهى مبارزهاش همراه با هشیارى و دانائى و عزم راسخ است؛ و این را نشان دادند؛ در دورههاى مختلف نشان دادند. امروز هم بحمداللَّه بعد از گذشت سه دهه - تقریباً - از پیروزى انقلاب اسلامى، انسان وقتى وارد این استان میشود، در شهرهاى مختلف طراوت و نشاط انقلاب را در شهرها و در این استان ملاحظه میکند؛ بخصوص به برکت حضور شما جوانهاى عزیز. شما جوانهاى عزیز هم در اینجا بخصوص، در این میدان عظیم، در بین این جمعیت متراکم، هم در بقیهى عرصههائى که این کشور و این ملت در معرض دید تماشاگر مردم دنیا قرار میدهد، حضورتان چشمگیر است.

جوانان عزیز! کشور مال شماست؛ کشور مال شماست؛ آینده متعلق به شماست. شمائید که بایستى از محصول این انقلاب به طور کامل، انشاءاللَّه در عمرى طولانى و سعادتمند بهرهمند شوید. هرچه میتوانید، تلاش کنید؛ هرچه میتوانید، کار کنید؛ علم بیاموزید؛ حرکت و تلاش دائم را از دست ندهید. و اخلاق و معنویت، توجه به خداى متعال، ذکر، نماز، انس با قرآن را مغتنم بشمارید. اینها شما را کمک خواهد کرد که بتوانید انشاءاللَّه آن جایگاهى را که شایستهى ملت ایران است، به ملت ایران بدهید.

پروردگارا ! تو را به محمد و آل محمد سوگند میدهیم دلهاى ما را روزبهروز به اسلام راغبتر و با اسلام آشناتر بفرما. پروردگارا ! رحمت و برکت و فضل خود را بر این مردم عزیز نازل کن. پروردگارا ! در این سالى که بارندگى در این منطقه و در بعضى از مناطق دیگر کشور کمتر از گذشته بوده است، خودت با لطف خود و فضل خود، با انواع تفضلات خود، این کمبود را جبران بفرما. پروردگارا ! جوانان این مردم را حفظ کن؛ آنها را عاقبتبخیر کن؛ آنها را هدایت بفرما. پروردگارا ! آیندهى این جوانان را، آیندهاى سراسر درخشندگى و افتخار براى خودشان و براى این کشور قرار بده، روح مطهر شهیدان را با اولیائت محشور کن، روح مطهر امام شهیدان را با اولیائت محشور کن. پروردگارا ! ما را هم به شهیدان عزیزمان ملحق بگردان، قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع مسوولان استان فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:24 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان اجرائى استان فارس (18/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

دیدار امروز ما با شما مسئولان عزیز این استان در بخشهاى مختلف - که در آخرین روز حضور من در شیراز صورت میگیرد - بیش از آنچه که جنبهى توصیه و سفارش به شما دوستان داشته باشد، جنبهى تشکر و قدردانى دارد.

اولاً لازم است من از مردم عزیز شیراز و شهرهاى دیگر این استان بهخاطر اظهار محبتشان و میهماننوازىشان - که از خصلتهاى شناختهشده و معروف مردم این سامان است - صمیمانه و عمیقاً تشکر کنم. ثانیاً از شما برادران و خواهران عزیزى که در بخشهاى مختلف دستاندرکار هستید و برخى از زحمات و مشکلات سفر ما بر دوش بخشهاى شما بود، به خاطر این همکارىها و محبتها تشکر کنم.

همچنین عذرخواهى کنم از مردم شهرهائى که توفیق پیدا نکردیم به آن شهرها برویم؛ لذا نمایندگانى را من به شهرهاى مختلف این استان فرستادم. بحمداللَّه استان پهناورى است، شهرستانهاى بسیار زیادى دارد، دل انسان میخواهد که با همهى مردم بخشهاى مختلف این استان روبهرو حرف بزند؛ لیکن «ما کلّ ما یتمنّى المرء یدرکه»؛ خیلى از آرزوهاست که انسان قادر به تحقق آن نیست. در عین حال بعضى از برادران، خواهران و جوانان زحمت کشیدند و از شهرهاى مختلف به شیراز آمدند، در دیدارهاى گوناگون - روز اول و روزهاى دیگر - شرکت کردند و زحماتى را متحمل شدند؛ از آنها هم من صمیمانه تشکر میکنم.

استان ظرفیتها و استعدادهاى بسیار گستردهاى دارد که آقاى استاندار محترم به آن اشاره کردند؛ در گزارشهاى مربوط به استان فارس هم هست؛ هم ظرفیتهاى طبیعى، هم استعدادهاى گوناگونِ مربوط به تفاوت اقلیمى در شمال و جنوب این استان، و هم بیش از همه، استعدادها و ظرفیتهاى نیروى انسانى که حقاً و انصافاً در این استان چشمگیر است.

یک نکته این است که هر کسى در هر رتبهاى به مردم این استان دارد خدمت میکند، باید خدا را شکرگزار باشد. واقعاً این مردم، این انسانهاى فهیم، لطیف و باذوق، شایستهى خدمتکردنند؛ حقاً و انصافاً خدمت به این مردم لذتبخش است. البته خود شما هم اغلب از همین مردمید. انسان وقتى خصوصیات و خلقیات مردم شیراز و مردم فارس را مىبیند، احساس میکند که خدمت به این مردم با این خصوصیات، با این خلقیات، با این لطافت، با این نکتهسنجىها، با این استعدادهاى فراوان و سرشار، حقاً و انصافاً براى انسان یک اقبال است، یک شانس است؛ این را قدر بدانید. هر جا هستید و هر یک از قواى سه گانه، در هر رتبهاى از رتبهها، این را قدر بدانید و خدا را شکر کنید. به مردم حقیقتاً خدمت کنید و وقت بگذارید. این مردم را، مراجعین را تکریم کنید، احترام کنید. همه جا همهى انسانها در خور تکریمند؛ و آنجائى که انسان برجستگىهاى انسانى و اخلاقى در یک جمعیتى مىبیند، بیشتر مایل است آنها را تکریم کند. این، نصیحت عمده و اصلى من به شما برادران عزیز است.

در این سفر دربارهى مسائل گوناگون استان تصمیمهائى گرفته شده است؛ دولت محترم پشتیبانىهاى بودجهاى خوبى را از مصوبات و تصمیمهاى این سفر قرار داده است؛ مسئولین دولتى هم اجتماع میکنند، امروز مىآیند مىنشینند اینها را به صورت مصوبهى دولت در مىآورند؛ اینها را هرچه زودتر و سریعتر با همهى قوا و نیرو و توان عملیاتى کنید، اجرائى کنید، محقق کنید تا مردم بهرهى آنها را ببرند.

به نظر من یکى از چیزهاى بسیار مهمى که در شیراز باید مورد توجه قرار بگیرد، مرکزیت و محوریت این حرم مطهرى است که کمتر شهرى از شهرهاى کشور ما یک چنین امتیاز و برجستگىاى دارد. سه امامزادهى صحیحالنسب و عالىمقام و بسیارى از امامزادههاى دیگر در این شهر، جایگاه قداست این شهر و انتساب آن به ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) را بسیار بالا میبرد. جا دارد در تبلیغات عمومى، در صدا و سیما، در ابتکارات گوناگونى که در زمینههاى خدماتى، اقتصادى و غیره انجام میگیرد، این جنبه - که روح و معناى عالى ولایت مردم فارس را نشان میدهد - برجسته شود. اینجا بعد از مشهد و قم، در واقع سومین حرم اهل بیت (علیهم السّلام) در سرتاسر ایران است. هم از لحاظ خدمترسانى به زوار این حرم، هم از لحاظ معرفى کردن و نشان دادن و دلهاى مشتاقان را در سرتاسر کشور و بیرون از کشور متوجه این بارگاه عظمى کردن، کارهائى است که بایستى انجام بگیرد.

یکى از چیزهائى که در این استان انسان احساس میکند، این است که این استان با وجود داشتن استعدادهاى برجسته، استان محجوب و باحیائى است؛ مثل انسانهائى که سواد و فضل زیادى دارند، اما خیلى اهل گفتن و نشان دادن و اظهار کردن نیستند؛ این را انسان اینجا حس میکند. این همه مفاخر در گذشته و در زمان حال. من دیروز در جلسهى نخبگان لذت بردم از دیدن نخبگان علمى، ادبى، کارآفرینان، شخصیتهاى مفید براى جامعه - چه از لحاظ ذهنى، چه از لحاظ عرصهى عملى - در عین حال تبلیغات و ارائه و نشان دادن این همه استعداد در شیراز، آنچنان که باید و شاید نیست. مردم فارس اهل قال نیستند؛ آدم احساس میکند. گفته میشد مردم فارس اهل حالند؛ منظورشان این بود که اهل کار نیستند. بنده میگویم نه، اهل حالند، یعنى اهل قال نیستند؛ والّا بحمداللَّه اینجا خیلى اهل کارند؛ تحرک علمى، تحرک عملى؛ در صنعت، در کشاورزى؛ انسان تحسین میکند. مردم فارس اهل قال نیستند، اهل گفتن و جنجال کردن و مردم را به خود متوجه کردن نیستند؛ این باید یک جورى جبران شود. در گذشته هم حافظ میگوید:

من که ملول گشتمى از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمى میکشم از براى تو

از نفس فرشتگان ملول میشود. قال و مقال عالم را هم که میپذیرد، براى او میپذیرد. آدم مىبیند این روحیه همچنان در شیراز هست؛ اهل قال و مقال و به رخ کشیدن و تظاهر کردن نیستند. اما استعداد اینجا خیلى زیاد است؛ از این استعدادها باید استفاده شود.

دیروز یکى از آقایانى که صحبت کردند، مسئلهى دانشکدهى هنر و تقویت هنر را در اینجا مطرح کردند. بعضى خیال میکنند هنر مساوى است با لاابالیگرى و بىدینى و بىبندوبارى؛ این غلط است. هنر از جلوههاى زیباى خلقت الهى است در انسان. آنچه در هنر ایراد دارد و اهل بصیرت همیشه ایراد گرفتهاند، جهت غلط هنر بوده است. هنر را کشاندن به جهت اغواى انسان و بىبندوبارى انسان، این بد است؛ والّا هنر اگر با روح دین، با جهتگیرى دین باشد، از برجستهترین پدیدههاى وجود انسانى است. امروز هم بحمداللَّه همینجور است. امروز شاعر ما، نقاش ما، انواع و اقسام رشتههاى هنرى ما، انسان وقتى نگاه میکند، مىبیند غالباً با روح دین و تدین کارشان همراه است. چه اشکالى دارد؟ ما اگر چنانچه مرکز تربیت هنرى و تقویت هنرى در اینجا داشته باشیم، با حفظ این جهتگیرى درست، این خیلى خوب است؛ این هیچ ایرادى ندارد. از این استعداد عظیم در این جهت استفاده شود، خیلى خوب است.

یکى از چیزهائى که در این استان مورد توجه است و جا دارد که بیشتر مورد توجه قرار بگیرد، مسئلهى گردشگرى است. اینجا به خاطر وجود حرم مطهر حضرت احمدبنموسى (علیه و على ابیه و اخیه السّلام) جنبهى مضاعف گردشگرى دارد. اینجا مزار است، زیارتگاه است. جاذبههاى گردشگرى در اینجا خیلى زیاد است. من تصورم این است که اگر مسئولین کشور و مسئولین استان بتوانند از همین مسئلهى گردشگرى به شکل درست، با تبلیغات صحیح و با جهتگیرىِ صحیح استفاده کنند، درآمد آن، استان را از همهى معونههاى دیگر بىنیاز میکند. مسئلهى گردشگرى خیلى مهم است.

من همینجا اشاره بکنم به این بناهاى باستانىِ مربوط به قبل از اسلام؛ تخت جمشید و بقیهى چیزهائى که در این استان هست. انسان از دو نظر ممکن است به این مراکز باستانى نگاه کند؛ اینها را باید از هم تفکیک کرد. یک نگاه این است که اینها متعلق به جباران تاریخ بوده. هر کدامى که نگاه میکنیم، به یک نحوى به یکى از جباران تاریخ و طاغوتهاى بشرى ارتباط پیدا میکند. بله، از این جهت نگاه منفى به اینها هست. غالب متدینین و انسانهائى که نفرت طبیعى از استبداد و از جباریت دارند، با این دید وقتى به این بناهاى باستانى نگاه میکنند، طبعاً براى آنها جاذبهاى ندارد. لیکن یک جنبهى دیگر هم وجود دارد و آن این است که این بناها محصول سرپنجهى هنرمند ایرانى است؛ محصول فکر راقى و روشنبین ایرانى است در سالها و قرنها پیش از این؛ این جنبهى مثبت قضیه است. همهى بناهائى که از لحاظ تاریخى - چه در اینجا، چه در اصفهان، چه در بقیهى نقاط کشور - وجود دارد، از این قبیل است. درست است که جباران استفاده کردند، اما خالق و آفرینندهى این مجموعهها کیست؟ ذهن ایرانى است، سرانگشت هنرمند ایرانى است، روحیهى بلندنظر ایرانى است، ابتکار و ذوق ایرانى است؛ این براى یک ملت افتخار است. با این دید وقتى نگاه بکنیم، مىبینیم اینها مثبت است؛ چه تخت جمشید، چه بقیهى مناطق دیگر. اینها را نشان بدهید.

در دنیا از چیزهائى که جنبهى افتخارآمیز هم خیلى ندارد، گاهى اوقات به عنوان مفاخر تاریخى استفاده میکنند. آن کسانى که مفاخر تاریخى را ندارند، براى خودشان خلق میکنند! ما این همه مفاخر تاریخى داریم، این همه چیزهائى که مایهى تفاخر تاریخى ملت ایران است، اعتماد به نفس ملت ایران است؛ چرا اینها را نشان ندهیم؟

یک نفرى براى من نقل میکرد، میگفت رفته بودیم یونان؛ ما را به مراکز گردشگرى گوناگون میبردند و آنها را به ما نشان میدادند؛ از جمله به نقطهاى بردند، گفتند اینجا همانجائى است که سپاهیان ایرانى آمدند اینجا، از ما شکست خوردند. مردم را به یک بیابان خالى میبرند و نشان میدهند که اینجا آنجائى است که ایرانىها در آن دوره لشکرکشى کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضاى خالى را نشان میدهند، یک مادههاى تاریخى را با یک فضاى خالى اثبات میکنند. خوب، اینجا نزدیکى کازرون - آنطورى که شنیدم - مجسمهى والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران. خیلى خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در! این همه نقاط مثبتى که میتواند گذشتهى ما را نشان بدهد.

من البته به شما عرض بکنم؛ اعتقاد راسخ و جازم و علمى دارم که آنچه ایرانى بعد از آمدن اسلام کرده، اصلاً قابل مقایسه نیست با آنچه در طول تاریخ گذشتهى خودش داشته. ایران در دوران اسلامى، در قرن سوم و چهارم و پنجم هجرى، در قلهى دانش و تمدن و سیاست و اقتصاد جهانى قرار داشته. هیچ جاى دنیا - از شرق و غرب، از آسیا و اروپا - در این حد نبودند؛ این به برکت اسلام بوده. ایران قبل از آن هرگز چنین اوجى را نداشته. در دوران سلسلههاى گوناگون ایرانى - از آل بویه بگیرید تا غزنویان و سلجوقیان و بقیه، تا دورهى صفویه - این بخش از تاریخ ایران قابل مقایسه نیست؛ اما آن بخش دیگر تاریخ ایران هم، تاریخ ماست؛ آن هم ایران است؛ حالا یک حاکم طاغوتى در رأسش بوده، سنتهاى غلط و آئینهاى باطلى در آنها وجود داشته؛ آن به جاى خود، امر دیگرى است؛ اما هنر ایرانى است. به هر حال روى مسئلهى گردشگرى حتماً بایستى کار شود؛ هم در زمینهى مزارات اسلامى که بهترینش را شما در اینجا دارید، هم به وسیلهى مفاخر ادبى و هنرى ما که شما عالىترینش - یعنى حافظ و سعدى - را اینجا دارید، هم در زمینهى آنچه که در گذشتهى تاریخ وجود داشته است.

یکى از چیزهائى که به نظر من در اینجا باید انجام بگیرد - حالا تفاصیل اینها را انشاءاللَّه دوستان ما در جمعبندىهاى سفر به نتیجه خواهند رسید و اقدام خواهد شد - این است که اینجا قطب کشاورزى است؛ جا دارد که تحقیقات مقابلهى بلندمدت با خشکسالى که تحقیقات وسیع و گستردهاى است و راههاى گوناگونى دارد، در همینجا در این شهر، یک مرکزیتى پیدا کند. یکى از چیزهائى که میتواند اینجا مرکزیت پیدا کند، همین است. همچنان که شما در بخشهاى پزشکى گفتید نقاط منحصربهفرد دارید، در این قضیه هم میتوانید یک نقطهى منحصربهفرد داشته باشید. و البته خیلى کارهاى دیگر در این استان میشود انجام داد. انشاءاللَّه مسئولین توفیق پیدا کنند انجام بدهند؛ شما هم توفیق پیدا کنید انشاءاللَّه هر کدام در هرجا هستید، به پیشرفت این برنامهها کمک کنید.

قدر بدانید این خدمت را؛ قدر بدانید این حضور مردمى را؛ قدر بدانید این توجه و آمادگى روحى مردم عزیز را؛ و از خداى متعال کمک بخواهید، هدایت بخواهید؛ انشاءاللَّه خداوند کمک خواهد کرد. از خداى متعال بخواهید وسیلهى پیشرفت روزافزون این کشور را به دست شماها و مسئولین کشور انشاءاللَّه فراهم کند و آیندهى این استان و آیندهى کشور را از گذشتهاش بهتر کند.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع نخبگان فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:23 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار صدها تن از نخبگان و فرهیختگان استان فارس (17/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

بسیار جلسهى شیرین و لذتبخشى بود براى من این جلسهى امروز شما عزیزان. بحمداللَّه در حد نصاب بود. در عمدهى بخشهاى مهم عزیزانى، سرآمدانى، برگزیدگانى، مطالبى بیان کردند که من بهرهمند شدم. و انشاءاللَّه آنچه که دوستان تذکر دادند یا توصیه کردند یا درخواست کردند، جمعآورى خواهد شد و به مسئولین سفارش خواهد شد و آن بخشهائى که مستقیماً به خود ما ارتباط داشته باشد، انشاءاللَّه دنبال خواهد شد.

آنچه علىالعجاله از چنین جلسهاى عاید ما و عاید ملت ایران میشود، توجه و تنبه به این ذخیرهى عظیم نیروى انسانى است. غرض من هم از تشکیل این جلسه در سفرهاى گوناگون همین است. در همهى سفرها ما اصرار داریم با جمع نخبگان آن استان، نشست صمیمانهاى به همین شکل داشته باشیم. مقصود این است که به خودمان و به بعضى از دلهاى دیرباور بفهمانیم که چقدر این منبع عظیم نیروى انسانى در کشور، ذخّار و پربار و مالامال است. با انعکاس این جلسه در سطح ملى و سطح کشور یک بار دیگر، یک برگ دیگر بر این کتاب افتخارات ملى ما افزوده خواهد شد و بر آن تأکید خواهد شد. مقصود ما هم همین است.

این جلسه بیشتر براى شنیدن من است و اى کاش وقت وسعت میداشت تا میتوانستیم از تعداد بیشترى از شما عزیزان بشنویم. آنچه شنیدم، براى من بسیار مغتنم و شیرین بود. یقیناً اگر بیش از این هم میشنیدیم، همینجور بود.

و اما آنچه من میخواهم عرض کنم، این است که چشمانداز حرکت ملت ایران با این زمینهاى که مشاهده میکنید، چشمانداز بسیار روشنى است؛ هم میراث گذشتهى ما، هم موجودى استعدادِ بسیار ارزندهى ما، هم همت و انگیزهاى که در بیانات دوستان این جلسه به طور واضح این انگیزه و این اهتمام احساس میشود و هم گرایش دینى و خدائى در این حرکت، همه در مجموع یک ثروت عظیم ملى است براى ما. همهى اینها به ما نوید میدهد که ما انشاءاللَّه خواهیم توانست تمدن اسلامىِ متعلق به ملت ایران را براى این دوره و براى امت اسلامى در این زمان بار دیگر سر دست بیاوریم و الگوئى را براى حرکت امت اسلامى انشاءاللَّه ارائه بدهیم.

فارس و شیراز همچنانى که دوستان عزیز بیان کردند، یک سرزمین بسیار غنى است. بنده تصدیق میکنم؛ هم در زمینهى علم، هم در زمینهى ادب، هم در زمینهى هنر، هم در زمینهى مسائل مربوط به فعالیتهاى تولیدى - چه کشاورزى، چه صنعتى - بخصوص در فصل جدید صنعتى که امروز دنیا به دنبال آن هست، یک استان پیشتاز و یک مجموعهى مقدم و برجسته است بدون تردید. آنچه میتواند براى آیندهى ما امیدبخش باشد، همین است که بحمداللَّه شعار نوآورى که لازمهى نوآورى هم همین شکوفائى استعدادها و ثمربخشى سرمایهگذارىهاى قبلى است - یک شعار حقیقى است - شعار زمان و نیاز روز ماست. همهى قرائن هم این را نشان میدهد. نوآورى یک نیاز کنونىِ حرکت کشور است. نوآورى به معناى خط بطلان کشیدن بر گذشته نیست؛ بلکه به معناى تکیه کردن به گذشته براى بناى آینده است. و این احتیاج دارد به اینکه همهى همت ما، همهى تلاش ما متوجه به این باشد که ما باید این کشور و این تاریخ را بسازیم.

امروز مسئولیت بزرگى بر دوش ملت ایران است و هرگز مثل امروز ملت ما بر سرنوشت خود حاکم نبوده. در طول سالهاى متمادى و دورانهاى گوناگون تاریخ، آن کسانى که با تاریخ این کشور آشنا هستند، این را تصدیق میکنند. ملت همیشه وسیلهاى بوده است در اختیار حکمرانان؛ بستگى به این داشته که آن حکمران، صاحب حکمت، درایت، ارادهى قوى باشد یا نباشد؛ و این اراده به کدام سو منعطف و متوجه شود. ملت از خود ابتکارى براى هدایت کشور نداشت. این همه استعداد متراکمى که در این ملت وجود داشته است و آنچه در تاریخ براى ما باقى مانده، تراوشهائى است که از یک ذخیرهى عظیم زیرزمینى به قدر همت حکمرانان خود را بروز میداده. یعنى آحاد مردم، عالمان جامعه، فیلسوفان، ادیبان، هنرمندان، طبقات مختلف کشور سیاستگذار و تصمیمگیر دربارهى سرنوشت کشور نبودند. یک روز خواستِ حاکم اقتضاء میکرده جنگ را، تهاجم را، قلمرو جدیدى را بر قلمروهاى کشور افزودن؛ حرکت در این جهت بود. یک روز اقتضاء میکرده عقبنشینى را، باز هم همت و ارادهى مردم نمیتوانسته غلبه کند بر بىهمتى آن حکمرانى که معتقد به عقبنشینى بوده. قیامهائى صورت گرفته، مقاومتهائى شده، اما حرکت عظیم دستهجمعىِ ملى، ما در طول تاریخ کشورمان در جهت هدایت این کشور به سمت اهداف خودش، اهدافى که مورد علاقه و دلبستگى ملت باشد، سراغ نداریم. این دوره یک فصل جدیدى است در تاریخ ملت ایران.

امروز بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و در دوران نظام جمهورى اسلامى، تفاوت جوهرى و اصلى در همین است. تفاوت در این است که نظامهاى حاکمیت فردى به نظام ارادهى ملى؛ ارادهى جمع تبدیل شده و اساس تفاوت در این است. و بحمداللَّه این ارادهى جمعى با هدایت اسلام و با اشارهى دین و آیات الهى پیش میرود و برنامهریزى میکند؛ این را باید مغتنم بشمارید. امروز هر آنچه در گنجینهى تمامنشدنىِ استعداد ملت ایران ذخیره وجود دارد، میتواند در خدمت پیشرفت سریع این کشور قرار بگیرد.

بنابراین ما لحظه به لحظه احتیاج به نوآورى داریم؛ نه فقط نوآورىِ در صنعت یا کشاورزى، نوآورىِ در روشهاى گوناگونى که براى زندگىِ یک ملت ممکن است مطرح شود؛ بروز استعدادها، شکوفا شدن فکرها و ذهنها. ما یک ملت عقیم نیستیم بحمداللَّه. ملت ما، ملتى است که تاریخِ او نشان میدهد که پیشرونده و زاینده و داراى استعداد است؛ بنابراین میتوانیم. ما از دنیا دویست سال عقب ماندیم. این واقعیت تلخى است که باید این را قبول کنیم. عامل این عقبماندگى چه بود، یک بحث دیگر است؛ واقعیت این است؛ واقعیت این است که ما دویست سال - حداقل - از قافلهى پیشرفتهاى بشرى عقب ماندیم. همهى آنچه که شما شنیدید و مشاهده میکنید و آنچه که وجود دارد - که بمراتب بیشتر از آن چیزى است که در این جلسه بیان شد، در سطح کشور، از فعالیتها، از کارها، از نوآوریها - اینها همه در مجموع، بخشى از این عقبماندگىها را میتواند جبران کند و اگر استمرار پیدا کند و افزایش پیدا کند و این فعالیتها با نوآورى و همت ما مضاعف شود، آن وقت خواهیم توانست جایگاه خودمان را پیدا کنیم.

عقبماندگىِ یک ملت، درد بزرگى است، بیمارى سختى است. این بیمارى را با همت بلند و با تلاش پیگیر باید علاج کرد و درمان بخشید. مهم این بود که ما به خود بیائیم و این بیمارى را تصدیق کنیم، و پس از آن براى علاج این بیمارى همت بگماریم؛ اینها حاصل شده است. ملت ایران به خود آمده، احساس کرده است که بایستى جایگاه خودش را پیدا کند و احساس کرده که در گذشته - سالهاى طولانى - دهها سال دچار عقبماندگى و غفلت بوده؛ ملت ایران این را احساس کرده. در خواب خوش - آنجورى که سعى میشد در دوران طاغوت، براى ما تدارک ببینند - باقى نماند. آن روز چشمهاى ما را مثل انسانهاى مست، تخدیر شده بسته بودند؛ با تکرار دروازهى تمدن بزرگ و از این حرفها، بدون اینکه یک قدم بر داریم، ما را در عالم توهّم نگه داشته بودند و متوقف بودیم. توقف هم به معناى عقبماندن است؛ چون دنیا که منتظرِ ما نمیماند؛ دنیا به سرعت پیش میرفت، ما متوقف بودیم.

این حالت تخدیرزدگى و مستى، بحمداللَّه تمام شد؛ ملت ما به خود آمد؛ حرکت عظیم انقلاب، ما را به هوش آورد. جوانان ما، امروز احساس میکنند که بایستى در این راه شتابان پیش بروند؛ باید بدوند. هم نیروى دویدن در آنها هست، هم همت هست، هم راه روشن است؛ بنابراین بایستى پیش برویم. دانشگاهها، حوزههاى علمیه، مراکز تحقیقاتى، مسئولان ذى ربط، همهى اینها، هر کدام مسئولیتهاى سنگینى بر دوش دارند؛ این مسئولیتها مشخص هم هست. و بحمداللَّه مىبینیم که حرکت آغاز شده و روزبهروز انشاءاللَّه پیش خواهیم رفت.

آنچه که به عنوان توصیه، دوستان بیان کردید، غالباً هم عملى است و میتواند جامهى عمل بپوشد، هم درست و مفید است؛ و انشاءاللَّه امیدواریم که اینها انجام بگیرد. آنچه من باز هم مثل همیشه توصیه میکنم، در درجهى اول این است که شما زبدگان، نخبگان در هر بخشى که هستید، روزبهروز دریچهى امید را بر روى خودتان بیشتر باز کنید و به نسل جوان بیشتر امید بدهید. سم مهلکى است سیاهنمائى و ناامیدسازى و آینده را تاریک نشان دادن؛ و این سم مهلک به وسیلهى تبلیغات معارض و خصمانه، سعى میشود در کشور پراکنده شود؛ با این مبارزه کنید.

همهى نشانهها مژدهى امید به ما میدهند؛ مژدهى پیشرفت میدهند؛ در همهى بخشها. و امیدواریم که انشاءاللَّه این مژدهها در کمتر از یک نسل، تحقق پیدا کند و جوانان ما آن روزى را که ایران اسلامى در جایگاه شایستهى خود قرار دارد، ببینند. آن روزى که ملتهاى دنیا، دانشمندان و اندیشمندان عالم احساس کنند به ایران، به زبان ایران، به فرهنگ ایران نیاز دارند براى اینکه گامهاى نوئى را در مسائل علمى بردارند، این روز شدنى است؛ امکانپذیر است. همچنانى که امروز براى فرا گرفتن بسیارى از فنون مورد نیاز بشرى، انسان احتیاج دارد زبان فلان کشور و فلان ملت را فرا بگیرد؛ آن روز مردم دنیا احساس کنند که نیاز دارند زبان شما را بیاموزند؛ فرهنگ شما را بیاموزند. آن روز خواهد آمد و شدنى است. اگر ما همت کنیم و همین تلاشى که امروز مشاهده میشود، و همین انگیزهاى که امروز بحمداللَّه دلهاى جوانان ما، اندیشمندان ما، مردم ما مالامال از آن هست، انشاءاللَّه ادامه پیدا کند - که پیدا هم خواهد کرد - آن روز خیلى دور نخواهد بود.

من بار دیگر از شما عزیزانى که در این جلسه شرکت کردید، بخصوص دوستانى که بیاناتى ایراد کردند، تشکر میکنم. و امیدوارم که انشاءاللَّه ما حقشناسِ این ظرفیتهاى ممتاز که در این استان وجود دارد، باشیم.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع مردم کازرون

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:21 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مردم شهرستان کازرون (16/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین؛ سیّما بقیّةاللَّه فى الارضین.

خداى متعال را سپاسگزارم که این توفیق را به این بندهى حقیر عطا فرمود که در جمع پر شورِ مؤمنِ انقلابىِ مردم کازرون در این سفر بتوانم شرکت کنم. من در واقع به مردم کازرون بدهکار بودم؛ در سفرهاى قبلى در دوران ریاست جمهورى به استان فارس، این توفیق دست نداده بود؛ خدا را سپاسگزارم که تفضل فرمود و من توانستم از این شهرى که از لحاظ سابقهى تاریخى، از لحاظ نشانههاى عمیق انقلابى، یکى از درخشانترین شهرهاى فارس، بلکه سراسر کشور محسوب میشود، دیدار کنم و در جمع شما برادران عزیز، خواهران عزیز شرکت کنم. این جلسه هم بحمداللَّه مالامال است از ذوق و معنویت و روحیهى انقلابى و اعتقاد عمیق دینى؛ و این یکى از تفضلات پروردگار به شما مردم عزیز است که پاداشى است براى تلاش طولانى مدتِ شما در گذشتهى تاریخ در مجاهدت در راه خدا.

کازرون در تاریخ نزدیک به دوران معاصر ما، یک شهر شاخص و بهیادماندنى است. در دوران تجاوز دولت استعمارگر انگلیس به خلیج فارس، کازرونىها جایگاه بزرگى را در مبارزه به خودشان اختصاص دادند. در دوران نهضت ملى شدنِ نفت، در تبعیت از مرحوم آیتاللَّه کاشانى (رضوان اللَّه علیه) این مردم نقش آفریدند. در پانزدهم خرداد، مردم کازرون جزو مردم شهرهائى بودند که حضور برجسته و روشنى را از خود نشان دادند. در سال آخر مبارزات و نزدیک پیروزى انقلاب هم جوانان کازرونى و مردم مؤمن این دیار در مقابلهى با رژیم طاغوت آن چنان استقامتى، آن چنان قیامى از خود نشان دادند که در میان یازده شهرى که در سرتاسر کشور در آنها حکومت نظامى اعلام شد، یکى شهر کازرون بود؛ این خیلى اهمیت دارد. در همان دوره هم باز کازرون شهدائى را تقدیم کرد.

در وادى علم و ادب و تربیتِ انسانهاى برجسته هم تاریخ گذشتهى کازرون، تاریخ پر افتخارى است؛ علاوه بر اینکه نسبت سلمان فارسى - چهرهى شاخصِ زندهى برجستهى همیشگىِ تاریخ اسلام - این صحابى بزرگوار به این منطقه هم خود مایهى افتخار است. البته سلمان فارسى متعلق به همهى ایران است؛ همهى مردم ایران، همهى فارسىزبانان، همهى کسانى که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلق به کشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم کازرون، ولادت او را در میان خودشان و در این ناحیه میدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نماى او را در منطقهى اصفهان میدانند؛ منافاتى هم ندارد. علاوه بر شیراز، علاوه بر استان فارس و شهر کازرون و دشت ارژنه، که نام مبارک سلمان فارسى را به خودشان متوجه میکنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان که بر نشو و نماى این عنصر الهى مدعىاند که در میان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همهى مردم ایران - از دور و نزدیک - مفتخرند به شخصیتى مثل سلمان.

قالوا ابوالصّقر من شیبان قلت لهم

کلاّ و لکن لعمرى منه شیبانُ

نباید گفت سلمان فارسى از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسى است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیرى براى رسیدن به سرچشمهى زلال حقیقت، آن چنان یک انسانى را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائى مثل جناب ابىذر و عمار و مقداد و دیگر صحابىها در مقام تقویم و مقایسه در رتبههاى بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این براى ما درس است، این براى جوان ایرانى الگوست؛ یعنى حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پاى فشردن. این آن چیزى است که سلمان را سلمان میکند؛ همچنانى که مجاهدت، صفا، پایبندى به عقیدهى حقى که آسان به دست نیامده است، مردم کازرون را به یک مردم نمونهاى تبدیل میکند که یاد مردم کازرون، نام مردم کازرون، نام شهر کازرون در ذهن انسانى که علاقهمند به سرنوشت این کشور است، همواره ثبت و حک میشود. اینها شرافتهاى حقیقى است. در مشخص کردن سلسلهى ارزشهاى اسلامى، ما روى این ارزشها تکیه میکنیم. زن و مرد کازرونى، جوان کازرونى براى اینکه در منطق اسلام جزو اشراف به حساب بیایند و شریف محسوب بشوند، روى این چیزها باید تکیه کنند: روى استقامت و ایستادگى و ثباتقدم بر آن سخن حقى که آن را شناختهاند و از آن پیروى کردهاند و به آن دل بستهاند. این مایهى شرافت است؛ «اشراف امّتى حملة القرآن و اصحاب اللّیل». دیگران صاحبان ثروت را، صاحبان مقام را، اشراف میدانند. اسلام معیارش براى تعیین شریف، معیار دیگرى است. هرکه بیشتر در راه خدا مجاهدت میکند، هرکه بیشتر و عمیقتر به مبانى الهى دل میبندد، هرکه صادقانهتر در این راه قدم میگذارد، شرافتش پیش پروردگار بیشتر است. این شرح اخلاص و ارادت قلبى ما به شما مردم عزیز کازرون که بدانید همچنانى که شما به مسئولین کشور و به این بندهى حقیر اظهار محبت میکنید، دل ما هم از محبت شما مردم لبریز و مالامال است.

اشاره کردم به گذشتهى غیرتمند انقلابى مردم کازرون. به همین دلیل هم مردم کازرون و کلاً به یک معنا استان فارس، از نظر رژیم طاغوت یک استان مطلوب نبود؛ یک استان مغضوب به حساب مىآمد. نگاه کنید به شیراز و ببینید تلاش فرهنگسازىهاى طاغوتى را، تلاش استحاله را در آن دورهى طاغوت. این را مقایسه کنید با فعالیتهائى که یک دولت باید براى یک استانى مثل استان فارس انجام بدهد؛ از لحاظ عمرانى و آبادانى. مىبینید که در رژیم طاغوت کأنه براى آبادانى این استان و ساخت زیربناهاى لازم براى رشد این استان، توجهى نشده است. راههاى استان مشکل دارند؛ آب استان مشکل داشته است، سدبندى، راهسازى، ایجاد صنایع بزرگ در سرتاسر این استان مورد غفلت قرار گرفته است. استانى در قلب کشور و با این عظمت تاریخى، از لحاظ راههاى مواصلاتى و ارتباطى جزو استانهاى عقبافتاده محسوب میشده است؛ نمیخواستند. نگاه به این استان و به طور کلى به مسائل کشور در دوران حاکمیت طاغوت، نگاه دلسوزانه، علاججویانه و معطوف به رفع مشکلات نبود. نگاه، نگاه دیگرى بود؛ با محاسبات دیگرى بود.

شما ببینید آن روزى که راهآهن به این کشور آمد، آنچه که در وهلهى اول به ذهن هر کسى میرسید، این بود که مرکز کشور را از راه این استانهاى مرکزى - یعنى اصفهان و فارس - به خلیج فارس متصل کنند؛ این طبیعىترین کارى بود که در این کشور ممکن بود انجام بگیرد. اینها این کار را نکردند. آن نویسندهى سیاسى انگلیسى که خودش سیاستمدار است - وابستهى به همان دستگاه استعمارى خائنِ به منافع این کشور - در کتابى که نوشته - که ترجمه شده به فارسى - به نام «ایران و قضیهى ایران»، اعتراف میکند که راهآهن ایران باید از تهران مىآمد، از مرکز کشور - از استان اصفهان، از استان فارس - عبور میکرد، میرفت تا میرسید به خلیج فارس؛ اما این کار انجام نگرفت. راهآهن ایران را در دوران طاغوت، در دوران رضاخان، با محاسبهى منافع قدرتهائى که دشمنان بزرگ این کشور محسوب میشدند - یعنى انگلیس و روسِ آن روز - کشیدند، اسمش را هم گذاشتند راهآهن سراسرى! دروغ محض؛ کدام سراسرى؟ براى اینکه جبههى آن روزِ متفقِ جنگ - یعنى انگلیس و روس - بتوانند در دو طرف کشور ما سلاح و مهمات منتقل کنند، از نفت کشور بتوانند استفاده کنند، آمدند از بخشى از خلیج فارس، آن هم با یک فاصلهاى، راهآهنى کشیدند به تهران؛ از آنجا هم به بخشى از دریاى خزر، براى اینکه قشون روس و قشون انگلیس بتوانند به همدیگر متصل شوند و سلاح و تجهیزات و امکانات منتقل کنند و نفت ایران را بردارند ببرند هرجائى که میخواهند، مصرف کنند. یعنى سیاست حاکم بر یک عمل عمرانى در کشور که عبارت است از ساخت خط آهن اینقدر تحت تأثیر سیاستهاى استعمارى و نفوذ بیگانگان در کشور انجام میگرفت. آن وقت نتیجه این میشود که شیراز در قلب کشور راهآهن ندارد. البته به فضل الهى، به توفیق الهى، اولاً در این سالهاى دوران انقلاب از لحاظ راههاى مواصلاتى در این استان کارهاى خوبى انجام گرفته؛ ثانیاً همین خط آهن و همین راههاى متصلکنندهى این منطقه به مناطق آب و مناطق دیگر کشور، به لطف الهى، به حول و قوهى الهى، به دست جمهورى اسلامى انجام خواهد گرفت؛ این کار خواهد شد. این حقِ استان فارس است و باید انجام بگیرد. در همهى زمینهها، بخصوص در سالهاى اخیر بحمداللَّه کارهاى خوبى انجام گرفته است؛ در زمینهى صنایع، صنایع بزرگ، سدسازى و غیره. و این رشتهى کار خدمات تولیدى براى این استان، مثل بقیهى استانها، آنچنانى که شایستهى آنهاست و حق آنهاست، به وسیلهى دولتها باید انجام بگیرد و به توفیق الهى انشاءاللَّه انجام خواهد گرفت.

ملت ایران وجود خود را، هستى خود را در راه رسیدن به این آرمان بزرگ به میدان آورد. در حقیقت ملت ایران در دوران انقلاب اسلامى احساس هویت کرد. آنچه که دشمنان، دشمنان بنیانى این ملت همیشه میخواستهاند و دنبال میکردهاند، این بوده است که از این ملت سلب هویت کنند. وقتى یک ملتى احساس شخصیت نکرد، احساس هویت نکرد، راحتتر زیر بار میرود؛ گذشتهى او را انکار میکنند، امکانات او را انکار میکنند، قدرتهاى درونى و ذاتى او را انکار میکنند، براى اینکه بتوانند براحتى آن ملت را، آن کشور را در مشت بگیرند. این کارى بود که در دوران استحالهى فرهنگى، یعنى دوران منحوس پهلوى، در این کشور با شدت ادامه پیدا کرد و روز به روز در آن سالها تقویت شد.

جمهورى اسلامى، جهت را صد و هشتاد درجه تغییر داد. ملت ایران احساس هویت میکند؛ هویت اسلامى که هویت ایرانى هم نشأتگرفتهى از همین هویت اسلامى است. احساس میکند که ایران اسلامى همان هویت گمشدهاى است که بایستى این ملت دوباره آن را به دست بیاورد و بر اساس او، آرمانهاى خود را معین و برنامهریزى کند و تلاش و مجاهدت خود را شکل دهد. این کارى است که ملت ما بخوبى انجام داده است و دارد انجام میدهد. من این آیههاى یأسى را که بعضى پى در پى تکرار میکنند، مطلقاً قبول ندارم و آنها را انکار میکنم. من با اطلاع از مسائل گوناگون کشور بزرگ و ملت عظیمالشّأنمان بالعیان مىبینم که این ملت و جوانان این ملت با گذشت زمان و تقریباً سه دهه از آغاز پیروزى انقلاب، نسبت به مبانى انقلاب عمیقتر، پختهتر و مجربتر شدهاند.

شور انقلابى مثل یک شعلهاى است که بلند میشود، ممکن است این شعله فرو بنشیند؛ اما آن هیزمهاى محکمى که با این شعله توانسته است آتش بگیرد و خود را به سمت مشتعل شدن و برافروخته شدن و گداخته شدن پیش ببرد، تأثیرشان از آن شعله بیشتر است. شعله فرو مىنشیند، اما آتشهاى ماندگار - که برکت هم از آن آتشهاى ماندگار براى یک ملت به وجود مىآید - روز به روز بیشتر میشود.

امروز دشمنان ملت ایران درماندهاند در مقابل حرکت این ملت؛ نمیدانند با این ملت چه کنند. من به شما مردم عزیز کازرون و این منطقه و شما جمعیت صمیمى که در اینجا جمع شدهاید عرض کنم: دشمن نظام جمهورى اسلامى، یعنى شبکهى استکبار جهانى - نه فقط حکومت آمریکا یعنى آن مجموعهى سردمداران قدرت اقتصادى ظالمانهى امروز دنیا که دولتها را مىآورند و میبرند؛ در همین کشورهائى که به نام دموکراسى معروف شدهاند، در خود آمریکا و در بعضى از کشورهاى دیگر که با شبکهى صهیونیستى پیوند استوار دارند، اینها هستند. دولتهائى که با این شبکهى پرنفوذ و پرقدرتِ مستکبر جهانى در ارتباطند، منافع خودشان را در برابر نهضت اسلامى و بیدارى اسلامى در خطر مىبینند؛ این منافع نامشروع را در تهدید مىبینند. دشمن، آنهایند. این دشمن از همهى وسائل ممکن براى مواجههى با این ملت استفاده کرده است و در مانده است. شما ببینید در این سى سال چه کار میتوانستند بکنند که نکردند. هر کارى نکردند، به خاطر این بوده است که در حساب زیان و سود، در حساب فایده و ضرر وقتى محاسبه کردند، دیدهاند فایده ندارد، برایشان ضرر بیشترى دارد. اگر کارى نکردند، به خاطر این است که محاسبه کردهاند، دیدهاند برایشان مضر است اگر این کار را انجام دهند. والّا هر کارى که توانستند و برایشان مضر نبوده، انجام دادهاند؛ محاصرهى اقتصادى کردهاند، حملهى نظامى کردهاند، کودتاى نظامى در داخل راه انداختهاند، در بین جمعیت کشور افراد ضعیفالنّفسى را گوشه و کنار پیدا کردهاند، با خودشان همراه کردهاند، تبلیغات با زبان آنها، با نفَس آنها علیه انقلاب انجام دادهاند، حتّى با کمونیستها در این مملکت ساختهاند.

استکبار آمریکائى که یک روزى دشمن علنىاش در دنیا مارکسیزم و کمونیزم بود، براى مقابلهى با ملت ایران گشتند گرایشهاى چپ و کمونیستهاى زهوار دررفتهى قدیمى را گوشه کنار پیدا کردند؛ با آنها هم ساختند! شاید بتوانند به ملت ایران صدمهاى بزنند؛ اما در همهى این قضایا ناکام ماندند. ملت ایران بر آنها غلبه کرد.

امروز ما باید بدانیم این دشمن ناکام ماندهى در مقابل ملت ایران نقشهاش چیست. باید بیدار باشیم: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس». اگر صحنه را بشناسیم، عرصه را بشناسیم، دشمن را بشناسیم، نقشهى دشمن را بدانیم، غافلگیر نخواهیم شد. باید این را بداند ملت ایران. بحمداللَّه ملت ما، ملت هوشیارى است؛ زبانآوران و سخنگویان و صاحبدلان و روشنفکران زیادى هم در میان علماى دین، در میان علماى دانشگاه هستند که مردم را ارشاد میکنند، راهنمائى میکنند. جوانان پر شورِ ما هم در عرصههاى مختلف رشد پیدا کردهاند. امروز در میان مردم ما، جوانان بسیجىِ ما در میدانهاى علم، در میدانهاى تجربه، در میدانهاى فناورىهاى دشوار پیشرفت کردهاند. ملت، یک چنین ملتى است. بنابراین شناخت صحنه براى ملت ما مشکل نیست.

من به شما عرض میکنم، امروز یکى از نقاطى که دشمنِ ما بر روى آن سرمایهگذارى میکند، مسئلهى اختلافات است. اختلافِ بین این مذاق سیاسى، با آن مذاق سیاسى؛ اختلاف بین این استان با آن استان؛ اختلاف بین این سلیقه با آن سلیقه؛ اختلاف بین این مذهب با آن مذهب؛ یکى از راهها این است. البته در دنیاى اسلام این را دنبال میکنند. همین اخیراً در یک گزارشى دیدم و خواندم پارلمان انگلیس به دولت کشورشان - مال همین چند هفته پیش است - سفارش میکند که در دنیاى اسلام، آن نقاطى که فرقههاى اسلامى و مذاهب اسلامى در آنها با هم توافق ندارند، آنها را جستجو کند، پیدا کند، بر روى آنها تکیه کند؛ یعنى ایجاد اختلاف؛ یعنى جنگ بین مذاهب اسلامى. در داخل هم به یک شکل دیگرى، همانطور که عرض کردیم، این را دارند دنبال میکنند.

یکى از راهها، سرگرم کردن جوانان است. من به جوانهاى کشور چند سال قبل از این گفتم آیندهى کشور مال شماست، بروید دنبال علم، دنبال نوآورى علمى. و جوانهاى دانشگاهىِ ما پاسخ مثبت دادند؛ اساتید مجرب ما در این میدان با حضور خود، با جدیت خود، کار را پیش بردند. امروز که نگاه میکنیم، مىبینیم نسبت به ده سال، پانزده سالِ قبل از این، پیشرفت علمى کشور بسیار چشمنواز و چشمگیر است، بعد از این هم همین خواهد بود. جوان را سرگرم کردن، مشغول کردن به لهو و لعب، به چیزهائى که او را از مسیر اصلى زندگى انقلابى ملت ایران دور میکند، یکى از برنامههاى آنهاست. دیانت جوان ما، تقوا و پارسائى و پاکدامنىِ جوان ما براى آنها نامطلوب است.

ما باید در مقابل این، براى خودمان مصونیت ایجاد کنیم. ملت ایران با وحدت خود، اتحاد و همبستگى خود، با تلاش و مجاهدت خود، با جدى گرفتن حرکت عظیم ملت ایران به سوى قلههاى کمال، میتواند بر دشمن فائق بیاید و به توفیق الهى بر دشمن فائق خواهد آمد.

خداى متعال در طول این سى سال به ما کمک کرده است. در برهههاى مختلف کمک الهى را، دست قدرت الهى را پشت سر این ملت، آدم مشاهده میکند و مىبیند. یکیش همین است که امروز دولتى که مظهر استکبار است - دولت آمریکا دچار مشکلات فراوانى است. ناکامىهاى دولت آمریکا، چیز کوچکى نیست. به همین هفت، هشت سال اخیر نگاه کنید؛ در قضیهى فلسطین شکست خوردند، در زدودن فکر فلسطین از ذهن ملتها شکست خوردند؛ در تسلط بر سرنوشت ملت عراق شکست خوردند، آن حکومت مطلقهى یک جانبهاى که میخواستند در عراق به وجود بیاورند، ناکام ماندند. نامزد ریاست جمهورى آمریکا - همین دو سه روز قبل از این - اعلام کرده است که حملهى آمریکا به عراق به خاطر نفت خاورمیانه بود. یک غوغائى را در مطبوعات و در رسانههاى آمریکا، حرف این نامزد ریاست جمهورى درست کرده. خوب، این حرفى است که ما روز اول گفتیم. آن روزى که آمریکا براى حملهى به عراق مقدمهسازى میکرد، و آن روزى که این حمله را انجام داد، ما صریحاً و علناً گفتیم شما دروغ میگوئید که میگوئید دنبال آزادسازى مردم عراق آمدهاید؛ نه، شما دنبال اسارت مردم عراقید. «چو دیدم، عاقبت گرگم تو بودى». صدام، گرگ ضعیفترى بود نسبت به نیروهاى اشغالگر آمریکائى. آمدند، گفتیم براى نفت آمدهاند؛ نه فقط نفت عراق، بلکه براى نفت منطقه؛ براى اینکه یک پایگاهى در خلیج فارس با زور و قدرت، نه با سیاست، به دست بیاورند. آمریکائىها به این نیت آمدند. حالا این آقاى نامزد ریاست جمهورىِ حزب جمهوریخواه آمریکا صریحاً این معنا را اعتراف میکند و میگوید من یک نقشهاى دارم که آمریکا دیگر احتیاج به نفت خاورمیانه نداشته باشد، که مجبور نباشد جوانهایش را به میدان جنگ بفرستد. یعنى ملت آمریکا از این حرکتى که دولت آمریکا برایشان سازماندهى کرده است، از جنگ عراق و از اشغال عراق، آنقدر متنفرند و آنقدر ناراحتند که یک نامزد ریاست جمهورى براى اینکه آراء مردم را جلب کند، روى این نقطه تکیه میکند.

این ناکامى دولت آمریکا نیست؟ ناکامى از این بالاتر؟ در فلسطین ناکام شدند، در عراق ناکام شدند، در تسلط بر افغانستانِ ضعیف حتّى ناکام شدند، در پیاده کردن نقشههاى خود در کشور لبنان ناکام شدند. البته زبانشان باز است، تهدیدشان همیشگى است. ابرقدرتها، بیش از آنچه با واقعیت حقیقىِ وجود خودشان زندگى کنند، با تهدید خودشان زندگى میکنند، براى اینکه طرف مقابل را مرعوب کنند.

ملت ایران این راز را کشف کرد و در مقابل تهدید آمریکا و دیگر ابرقدرتها و دیگر متجاوزین و قلدرها و یاوهگوها مرعوب نشد و نخواهد شد.

ولى من به شما عرض بکنم: عزیزان من! مردم مؤمن و جوانان پرشورِ کازرونى! و همهى جوانان در سرتاسر کشور! این مرعوب نشدن صفت خیلى خوبى است، این شجاعت خصوصیت ممتازى است، این آگاهى و هشیارىِ بر توانائى درونى خود، امتیاز بزرگى است؛ اما اینها هیچکدام کافى نیست؛ اینها لازم است، اما کافى نیست. همه باید تلاش کنیم، دولت و ملت باید تلاش کنند؛ این کشور باید به عنوان یک الگوى اسلامى ساخته شود. جنبههاى اقتصادى، جنبههاى فرهنگى باید به وسیلهى مسئولان، به وسیلهى مردم، به وسیلهى آحاد جوانان باید مورد اهتمام قرار گیرد؛ همه باید احساس مسئولیت کنند.

و اگر بخواهیم این مسئولیت در کشور جواب دهد، و مسئولان کشور به کمک مردم بتوانند ایرانِ آینده را آنچنانى که لایق ایرانى و لایق نام مقدس اسلام است بسازند، راهش این است که ارتباط میان مردم، ارتباط میان ملت و مسئولان کشور - همچنانى که امروز هست - یک ارتباط مستحکم و صمیمانه باقى بماند. هر کس ملت را به تفرقه دعوت کند، هر کس سعى کند میان ملت و مسئولان کشور فاصله بیندازد، هر کس بر طبل اختلافات بکوبد، کارى بر خلاف مصلحت این کشور و این ملت انجام داده است؛ هر کى میخواهد باشد.

اتحاد را، اتفاق را، وحدت کلمه را، حسنظن به یکدیگر را باید حفظ کرد. قرآن میگوید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیرا»؛ دلهاتان را با هم صاف کنید، دست در دست هم پیش بروید؛ شک نداشته باشید که خداى متعال این چنین ملتى را، این چنین دلهاى صادقى را، این چنین گامهاى استوارى را کمک و حمایت خواهد کرد.

بحمداللَّه با تفضلات الهى، ملت در همه جا آماده است، مسئولان کشور هم آمادهاند؛ مسئولان کشور هم آمادهى خدمترسانىاند و این ملت و این مسئولین میتوانند بر همهى مشکلات فائق بیایند و بر همهى مشکلات فائق خواهند آمد. بدانید؛ دشمنان میگویند جمهورى اسلامى عمرش از فلان قدر بیشتر نخواهد شد؛ من میگویم این دشمنان همه در حسرت زوالِ جمهورى اسلامى خواهند مُرد. و ملت ایران سربلند، سربلند و آبرومند در دنیا خواهد ایستاد و روز به روز رفعت مقامِ ملت ایران بیشتر خواهد شد.

آن روز ما ممکن است نباشیم، اما شما جوانها هستید. یادتان باشد، راه، راه اسلام است؛ راه خداست. اگر میخواهید این کشور کهن، این کشور پر برکت، این مهد تمدن و فرهنگ به جاى حقیقى خود برسد و براى کشورهاى دیگر الگو شود، باید راه اسلام و تمسک به اسلام را هرگز از یاد نبرید. امیدواریم دعاى حضرت بقیة اللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همهى شما مردم عزیز باشد.

من تشکر میکنم از این محبتى که کردید، از این اجتماعى که انجام دادید، از آن سرود دستهجمعىِ پرشور و باحالى که همه با هم اجرا کردید و امیدوارم انشاءاللَّه خداوند متعال الطاف و برکات و تفضلاتش را بر شما مردم کازرون و بر سراسر استان فارس همیشه شامل بدارد و همهى شما را مشمول لطف و رحمت خود قرار دهد.

پروردگارا! دلهاى پاک این جوانان عزیز، این مردم عزیز، این زن و مرد مؤمن را با انوار هدایت خود و دستگیرى خود نورانى بفرما؛ ملت ایران را سرفراز کن؛ بر دشمنانش پیروز کن؛ دشمنانش را منکوب و مقهور و ذلیل بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود کن؛ ما را سربازان حقیقى آن بزرگوار قرار بده؛ روح مطهر شهیدان، روح مبارک امام شهیدان را روز به روز متعالىتر بگردان.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع مردم نورآباد ممسنی

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:20 عصر

بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم و عشایر شهرستان نورآباد ممسنی (15/2/1387?)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّة الله فی الأرضین.

برای من توفیق بزرگی است که توانستم در سفر به استان فارس، با شما مردم عزیز و باصفا و مؤمن و انقلابیِ ممسنی ملاقات کنم. قبلاً برای من این توفیق پیدا نشده بود و امروز خوشحالم که بحمدالله این جمع پرشور برادران و خواهران این شهر و این منطقه‌ و شهرستان را در این محل و در این جمعیت متراکم ملاقات می‌کنیم.

یقیناً اولین امتیاز مردم عزیز ممسنی همین است که با همه‌ی وجود و با همه‌ی دل، به انقلاب - که برخاسته‌ی از حقیقت اسلام بود - گرویدند. البته ریشه‌های ایمان و اعتقاد به اهل‌بیت و به خاندان پیامبر در مردم این شهر و این منطقه بسیار ریشه‌دار است. از گذشته همین جور بوده است. در دوران پیش از انقلاب و در دوران طاغوت، مرحوم آیة‌الله شهید مدنی - که از شهدای بزرگوار محراب در سالهای اول انقلاب هستند - مدتی را در این شهر تبعید بودند. مردم از این سید نورانی و بزرگوار با آغوش باز استقبال کردند. این نشانه‌ی همان اعتقاد عمیق و باور پاک و خالص به انقلاب و به خاندان پیغمبر و به امامت و ولایت است.

در دوران جنگ تحمیلی، عشایر غیور این منطقه جزو کسانی بودند که در میدانهای کارزار شرکت کردند و جان خود، زندگی خود و هستی خود را در طَبق اخلاص گذاشتند و برای دفاع از اسلام، از انقلاب، از نظام جمهوری اسلامی و از ایران اسلامی عزیز، کف دست گرفتند و به میدان آمدند؛ این آمادگیهای صادقانه در راه آرمانهای بزرگ، یکی از بزرگترین مفاخر برای یک ملت است.

درباره‌ی شما مردم عزیز ممسنی یک نکته‌ی ممتاز دیگری هم وجود دارد که ناشی از همان بافت عشیره‌ای این منطقه است. اگر انسان با چشم باز و با نگاه عمیق به پدیده‌های اجتماعی نگاه کند، نقاط قوّت بسیاری را در این پدیده‌ها و حوادث اجتماعی مشاهده می‌کند. یکی همین مسئله‌ی بافت عشیره‌ای است. عشیره و قبیله و قوم، مظهر پیوندهای فامیلی و خونی میان افراد است؛ این در اسلام تأیید شده. در اسلام ارتباط فامیلی و ارتباط با خویشاوندان و بستگان نَسَبی یک رویّه‌ی پسندیده‌ است و این که صله‌ی رحم - که یکی از واجبات است و قطع رحم از محرمات است - مورد تأکید است، با توجه به همین است. این پیوند فامیلی و خانوادگی در بافتهای عشیره‌ای، یکی از نقاط قوّت مجموعه‌های عشایری است.

البته در همین‌جا من این را هم اضافه کنم که جنبه‌ی مثبت این پیوند خانوادگی و فامیلی، همین عنصر دارای ارزشی است که عرض شد؛ اما جنبه‌ی منفی آن را - یعنی تعصباتی که موجب درگیری بین عشایر و قبائل می‌شود - باید نفی کرد؛ این از نظر اسلام مورد قبول نیست. پیوند و ارتباط و التیام خانوادگی و عشایری بسیار خوب است؛ اما نفیِ دیگران نباید کرد. برادری در اسلام، در میان همه‌ی مؤمنان گسترده است.

«انّکم من ادم و ادم من تراب»؛ پیامبر بزرگوار ما به آنهایی که می‌خواستند به نسبتهای قبیله‌ای خودشان با چشم تعصب نگاه کنند و دیگران را نفی بکنند، با این زبان جواب داد. یعنی پیوند درون عشیره‌ای و قبیله‌ای بسیار خوب و بسیار امر پسندیده‌ای است؛ ارتباط و اتصال خانوادگی و فامیلی و رحِم، یک نقطه‌ی مثبت است؛ اما نباید این را وسیله‌ای برای نفی کسانی که خارج از محدوده‌ی این خانواده و عشیره هستند، قرار داد. به شما عرض می‌کنم: این ارزش ارتباطات فامیلی و خانوادگی در محیطهای عشایری را پاسداری کنید و حفظ کنید - که بسیار باارزش است - اما عشایر گوناگون، یکدیگر را نفی نکنند؛ همه با هم برادریم: «انّکم من ادم و ادم من تراب»؛ پیغمبر فرمود: همه‌ی شماها فرزند آدمید، آدم هم از خاک است. «پس ای بنده افتادگی کن چو خاک». ببینید این آموزش اسلامی به ما - در همه‌ی سطوح - چقدر عمیق است!

عزیزان من! برادران و خواهران! شما امتحان خوبی دادید؛ پیوستگی خودتان و پشتیبانی خودتان را از اسلام و انقلاب، ثابت کردید. در کشور ما، عشایر مایه‌ی عزت و افتخارند. من در یک جمعی گفتم: بعضی از کشورها از اختلاف قومیتها در میان ملتشان، احساس بیم می‌کنند و می‌ترسند؛ ولی ما از عشایرمان احساس خرسندی و خوشبختی می‌کنیم! چرا؟ چون عشایر ما - در هر نقطه‌ای که هستند - پاسدار ملیت، پاسدار دین، طرفدار روحانیون و علاقه‌مند به مبانی اسلامی و سنتهای بومی این کشور بوده‌اند. ملیت ما - که به فضل پروردگار با عنصر دین و اعتقاد به خدا آمیخته شده است - در همه‌ی دورانها و به کمک سنتهایی که بیش از همه در میان اقوام و عشایر گوناگون نفوذ و رسوخ داشته، باقی مانده است. بخصوص این عشایری که در مناطق مرکزی کشور هستند - منطقه‌ی فارس، منطقه‌ی اصفهان - ولایتمدارند و در طول این زمانها پاسدار تفکر اسلامی و تفکر وابسته‌ی به اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بوده‌اند. لذا در هر دوره‌ای از دوره‌های طاغوت که میان روحانیت و علماء و دستگاه‌های استکباری و استبدادی برخورد و اصطکاکی پیش آمده است، عشایر به عنوان نیروهایی برای روحانیت، در مقابل قدرتهای مستبد و زورگو ایستاده‌اند. در همین استان فارس، عشایر در مقابل سلطه‌ی انگلیس ایستادند و با انگلیس مبارزه کردند؛ در مقابل سلطه‌ی استبدادی پادشاهان دوران طاغوت - در دوران قاجاریه و در حول و حوش نهضت روحانی بزرگ، مرحوم آیةالله سید عبدالحسین لاری - ایستادگی کردند؛ بعد از آن در دوران رضاخان و بعد هم در دوران نهضت روحانیت، عشایر غیرت عشایری خود و اعتقاد عمیق خود به دین را نشان دادند. این را حفظ کنید.

جوانهای عزیز عشایری! امروز دنیا دنیائی است که اعتقاد و ایمان راسخی که متکی به مبانی مستحکم باشد، یک ملت را پیروز می‌کند. در دنیایی که سیاستهای گوناگون استکباری، مردم را به اباحهگری و بی‌بند‌و‌باری سوق داده‌اند، آن مجموعه‌ی مؤمنی که ایمان او متکی به مبانی مستحکم اعتقادی است، به برکت ایمان می‌تواند بر همه‌ی امواجی که در دنیا بوجود می‌آورند، غلبه کند؛ کما این که جوانان ما توانستند بر همه‌ی امواج استکباری‌ای که متوجه به نظام جمهوری اسلامی بود، غلبه کنند؛ اول پیروزی انقلاب بود، بعد پیروزی در عرصه‌ی نبرد دفاع مقدس بود و بعد هم تا امروز و در عرصه‌های مختلف، این ملت ایستاده است. جوانهای عزیز! این ایمان را حفظ کنید؛ این ایمان را با مبانی فکری، مستحکم کنید. همه - اعم از شهری و روستائی و وابستگان عشایر در شهر و روستا و مناطق کوچ‌رو - مقید باشند به این که این ایمان عمیقِ همراه با اخلاص و صفای باطنِ موجود در این منطقه را، با خواندن کتاب، با کتابخوانی در میان عشایر و مطالعه در میان جوانان این منطقه و با استفاده‌ی از انسانهای صاحب فکر و اندیشه - اندیشه‌ی درست و اسلامی - تقویت کنند.

در مورد منطقه‌ی شما، تنها نقطه‌ای که بنده را رنج می‌دهد، مسئله‌ی محرومیت این منطقه در بخشهای مختلف است. متأسفانه در زمینه‌های مختلف، این سرزمین بااستعداد دچار محرومیتهای متعددی است. این وضعیت ایجاب می‌کند که مسئولین توجه ویژه بکنند. شکی نیست که برخی از کوتاهیها در گذشته انجام گرفته است که امروز باید بوسیله‌ی دولت خدمتگزار و پرکار، ان‌شاءالله جبران بشود. آن چیزی که بنده را در این مورد خرسند می‌کند، همین سفرهای استانی دولت است: رفتن به استانهای مختلف و سرکشیِ مسئولان درجه‌ی یک کشور به شهرستانهای گوناگون و تماس با مردم و دیدن واقعیتها با چشم، نه در گزارش.

یکی از هدفهای من در سفرهائی که سالهای گذشته به استانهای مختلف کشور می‌کردم و در سفرها هم می‌گفتم، همین بود که دولتمردان را به توجه هر چه بیشتر به نقاط آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر و محروم در کشور متوجه کنم؛ توجه آنها را به این نقاط جلب کنم. امروز خوشبختانه این مقصود حاصل شده است؛ یعنی یکی از برنامه‌های دولت خدمتگزار همین است که همه‌ی استانها و همه‌ی شهرها و شهرستانها را، به طور مستقیم زیر دید قرار می‌دهد؛

بخصوص این منطقه و این استان که امسال کمبود باران و نازلات آسمانی، برای کشاورز و دامدار و افرادی که چشمشان به آسمان است، مشکلاتی را به وجود آورده است و بیشتر هم به وجود خواهد آورد؛ من اطلاع دارم و به من گزارش دادند که دولت برای جبرانِ بخشی از مشکلات ناشی از خشکسالی تدابیری اندیشیده و برنامه‌هائی پیش‌بینی کرده است و بودجه‌هائی را گذاشته‌اند. امیدواریم آنچه را که دولت با مقدورات خود تصویب کرده است، ان‌شاء‌الله به بهترین وجهی اجرا بشود و مردم بهره‌مند بشوند. البته دست دعا را هم به آسمان بلند داریم: از خدای متعال تفضلش، رحمتش و عنایتش را به این مردم مؤمن و به این سرزمینهای تشنه، طلب می‌کنیم؛ امیدواریم خدای متعال تفضل کند.

از جمله‌ی آنچه که بنده در اول امسال خطاب به ملت ایران و مسئولین کشور بیان کردم، همین مسئله‌ی تکیه بر گسترش فضای فعالیت اقتصادی است. چرا؟ چون بخصوص دشمن روی این نقطه تکیه کرده است و تکیه می‌کند. عزیزان من! دشمن انقلاب اسلامی، در طول این سالهای متمادی - قریب سی سال - از همه‌ی راههای ممکن برای شکستن عزم و اراده‌ی ملت ایران پیش آمده و وارد عمل شده؛ از توطئه‌ی سیاسی، از کودتای نظامی، از تحمیل جنگ هشت ساله، از تبلیغات زهرآلودی که به طور شبانه‌روز - متصل - از بلندگوهای صهیونیستی و استکباری علیه ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی پخش می‌شود. همه‌ی کارها را کرده‌اند؛ به این نتیجه رسیده‌اند که بلکه بتوانند ملت ایران را در یک توطئه‌ی اقتصادی گرفتار کنند. این تازگی هم ندارد؛ از اول انقلاب تحریم اقتصادی و محاصره‌ی اقتصادی، به شکلهای مختلف در کشور ما جریان داشته است؛ فشار آوردند، ملت ایستاد؛ در عین حال آنها می‌خواهند همین را ادامه بدهند، باز هم ملت ما می‌ایستد. همان طوری که در طول این سی سال گذشته، ملت ما بر توطئه‌ی محاصره‌ی اقتصادی فائق آمد و گامهای بلندی را در راه پیشرفت کشور از همه جهت برداشت، امروز هم علی‌رغم بددلی و سوء نیت سیاستمداران استکبار جهانی، ملت ما در مقابل هر توطئه‌ای - و بخصوص این توطئه - خواهد ایستاد.

راهِ کار هم این است که ملت ما دست به دست هم بدهند و کشور را از وابستگی اقتصادی نجات بدهند. انقلاب، ما را از وابستگی سیاسی نجات داد. در راه استقلال اقتصادی هم کارهای زیادی شده است؛ اما همت همه‌ی ملت ایران از قشرهای مختلف را می‌طلبد تا کشور بتواند از لحاظ اقتصادی کاری بکند که دیگر تهدید به تحریم و محاصره‌ی اقتصادی معنا پیدا نکند. این خطاب به همه‌ی ملت است، فقط خطاب به مردم ممسنی نیست؛ همه باید دست به دست هم بدهند. این کشور سرمایه‌های انسانی فراوانی دارد؛ سرمایه‌های مادی فراوانی هم دارد. با سرمایه‌گذاریِ لازم، با برنامه‌ریزی درست و متین و با پشتکار و جدیت، ما خواهیم توانست در مدت یک برنامه‌ی مشخصی، کاری بکنیم که دیگر کشور در عرصه‌ی اقتصادی دنیا از تحریم اقتصادی و محاصره‌ی اقتصادی، هیچ باکی نداشته باشد. این وظیفه‌ی ملی ماست، باید انجام بدهیم. هر کسی می‌تواند نقش داشته باشد. سرزمین وسیع و امکانات فراوانی هم داریم.

البته محدودیتهایی هم داریم. من در شیراز اشاره کردم: اگر ما اسراف نکنیم، می‌توانیم نیاز کشور را برآورده کنیم. یکی از چیزهایی که ما در این کشور نتوانستیم بر خودمان فائق بیاییم و اصلاح کنیم، مسئلهی اسراف است و یکی از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ اتفاقاً کشور ما جزو مناطقی است که از لحاظ آب آن چنان غنی نیست؛ اما درصورتی‌که اسراف نکنیم و روش کار را آن چنان که عاقلانه و درست است در پیش بگیریم، با همین آبِ موجود می‌توانیم نیاز کشور را برآورده کنیم. اینها وظائف همهی مردم ایران است و دولت اسلامی موظف است که با ترتیب صحیح و با برنامهی درست، از این آمادگی ملت ایران استفاده کند و انشاءالله یکی پس از دیگری مشکلات را برطرف کنند.

البته ملت ایران در طول این سی سال، مشکلاتی را هم متحمل شدهاند؛ ولی عزّت ملی هزینه دارد؛ هیچ کشوری بدون دادن هزینهی لازم، به عزت ملی، به استقلال ملی و به هویت برتر خود، دست پیدا نمی‌کند؛ باید هزینهاش را پرداخت. ملت ما این هزینه را پرداخته است و باز هم خواهد پرداخت. من خطاب به این ابرقدرتها و عمال آنها که چشمهایشان را میبندند، واقعیات را نمی‌بینند و دهانهاشان را باز می‌کنند به تهدید کردن و عربده کشیدن، به آنها می‌گویم: تهدید، ملت ایران را وادار به عقب نشینی نمی‌کند. تهدید نمی‌تواند ملت ما را از این راهی که در پیش گرفته است منصرف بکند: راه به سوی کمال، راه به سوی عزت کامل، راه به سوی استقلال کامل، راه به سوی پیاده شدن کامل ارکان دین در این کشور که اسلام عزیز بتواند همهی مشکلات ما را برطرف بکند. این راهی است که ملت ایران در پیش گرفته و از این راه منصرف نخواهد شد. دشمن نمی‌تواند با تهدید کاری بکند. این روزها باز صدای تهدیدشان بلند شده است: امریکا و صهیونیستها یک جور، بعضی از دولتهای اروپائی هم جاهلانه و ناخردمندانه، دنباله‌روِ امریکا! مگر ملت ایران را تجربه نکردید؟ مگر این ملت عظیم و مقاوم را نیازمودید؟ ما راه خودمان را با قدرت ادامه خواهیم داد و نمی‌گذاریم مستکبران عالم، حق این ملت را پایمال کنند. این تکلیف ما، وظیفه‌ی ما و حق این ملت عظیم است که ما باید به مقتضای مسئولیتمان، این حق را ادا کنیم؛ باید نگذاریم دشمن با شیوه‌های گوناگون، با روشهای مختلف، با جنگ روانی و با انواع و اقسام حیله‌‌ها و ترفندها حق این ملت را پامال کند و به فضل پروردگار نخواهیم گذاشت.

شما مردم عزیز بدانید راه نجات این ملت و همه‌ی ملتهای امت اسلام از همه‌ی گرفتاریهایی است که دارند، اسلام است؛ اسلام می‌تواند ما را نجات بدهد. در این سی سالی هم که از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد و نظام جمهوری اسلامی امروز در عنفوان جوانی و نشاط است، هر جایی که بهتر و دقیقتر به اسلام عمل کرده‌ایم، بیشتر موفق شدیم؛ اگر جایی موفق نشدیم، به خاطر این است که وظیفه‌ی اسلامیمان را با دقت انجام ندادیم؛ اگر انجام بدهیم، به اهداف خودمان خواهیم رسید. بحمدالله این ملت، ملت آماده، بانشاط، شجاع، رشید، آگاه و هوشمندی است که حق خودش را می‌شناسد و آن را دنبال می‌کند.

از خداوند متعال می‌خواهیم مسئولین کشور را در انجام مسئولیتها و پیگیری وظائفشان نسبت به آحاد ملت ایران - بخصوص آن مناطقی که در طول سالها دچار محرومیت بوده‌اند و از جمله همین منطقه‌ی عزیز شما - ان‌شاءالله موفق بدارد و وسائل کار را برای آنها فراهم کند و آنها بتوانند وظائف خودشان را در مقابل شما مردم عزیز انجام بدهند. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر این مردم نازل کن. پروردگارا! دلهای مؤمن و باصفای این مردم را با نور لطف و هدایت خود منور بگردان. پروردگارا! روزبه‌روز نظام مقدس جمهوری اسلامی را مستحکمتر بگردان. پروردگارا! ما را بر انجام وظائفی که در قبال این مردم عزیز داریم توانا و موفق بگردان؛ قلب مقدس ولی عصر را از ما راضی کن؛ دعای آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع بسیجیان فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:19 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار بسیجیان استان فارس (14/2/1387)

سم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

والحمدلله رب العالمین والصّلاة والسّلام علی سیدنا ابی‌القاسم المصطفی محمد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین؛ سیما بقیة الله فی الارضین.

مجموعه‌ی جوانان بسیجی در هر نقطه‌ای از این کشور که اجتماع میکنند، با آنها عطر جهاد همراه است؛ بخصوص اگر آن محل اجتماع جائی باشد که دلهای مشتاق فراوانی در طول زمان از آنجا به عرصه‌های جهاد گسیل شدند و دلاوریهای آنها در تاریخ باقی مانده است؛ که این پایگاه، این مرکز در شیراز از آن قبیل است.

آنچه که گفته میشود به عنوان ثبت در تاریخ، این اگر چه که حقیقتی در ورای آن وجود دارد - که اشاره خواهم کرد - اما مهمتر از آن ثبت در کتاب کرام‌الکاتبین است؛ ثبت در صحیفه‌ی نورانی صدیقین و بندگان صالح خداست؛ آن چیزی که برای آن جا دارد هر انسانی همه‌ی لحظات زندگی خود را به کار بیندازد و تلاش خود را برای آن مصروف کند؛ این همانی است که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در آن لحظه‌ی آخر فرمود: «و لمثل ذلک فلیعمل العاملون». اگر تلاشی از انسان بناست سر بزند، چه بهتر که هدفِ آن تلاش، یک چنین جایگاهی، یک چنین رتبه‌ای باشد.

اما مسئله‌ی تاریخ هم در عین حال، مسئله‌ی کمی نیست. به تاریخ گذشته‌ی این ملت که مراجعه کنید، هر چه نگاه میکنید می‌بینید در انتقال و جابهجائی قدرتها، مردم کشور ما نقشی نداشتند؛ جانبداری‌ای نداشتند؛ حضور مؤثر و فعالی نداشتند. تنها در انقلاب اسلامی است که وقتی صلای انقلاب از سوی رهبر بی‌نظیر ما به گوش رسید، ملت حرکت کرد. مسئله، مسئله‌ی این نبود که خواصی از جامعه، جریانی از جامعه، گروهی از ابعاض و اشخاص جامعه بیایند وسط میدان؛ اقیانوس به تلاطم درآمد، اقیانوس ملت. وقتی هم که نوبت دفاع مقدس رسید، باز تنها نیروهای مسلحِ مرسوم نبودند که احساس وظیفه کردند، آحاد مردم حرکت کردند؛ هر جا دل آماده‌ای بود، هر جا انگیزه و نشاط و ایمان برتری بود، آمد وسط میدان.

در این مجموعه‌ی عظیمِ ملی، آنچه که مثل یک شجره‌ی طیبه در این سرزمین طیب و طاهر باقی ماند و ماندگار شد، همین شجره‌ی طیبه‌ی «بسیج» بود. متعهدترین، مشتاقترین، پرانگیزه‌ترین ‌افرادی که آمدند در این صحنه حضور پیدا کردند، مجموعه‌ی بسیج عظیم نیروهای ما بودند؛ صحنه را هیچ وقت خالی نگذاشتند.

سازماندهی بسیج، یکی از نوآوری‌های امام بزرگوار بود. سازمانی به نام بسیج بعد از آنکه بسیج عبارت بود از مجموعه‌ی انگیزه‌های مقدس و احساس مسئولیت و تعهد، آن را در قالب یک سازمان درآوردن، این جزو ابتکارات ماندگار امام بزرگوار بود. ما دیدیم برخی از سران کشورهای اسلامی نسبت به این قضیه با صراحت اظهار کردند که این کارِ بسیار بزرگی است. حقیقتاً هم کار بزرگی بود که امام انجام دادند.

همین مجموعه‌ی بسیجی بود - یعنی علاقه‌مندان و داوطلبان - که به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید. درست است که بسیج، دنباله‌ی مجموعه‌ی سپاه و منضم در مجموعه‌ی سپاه پاسداران است؛ اما در واقع خود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از همان کسانی تشکیل شد که پیشروان و سابقون در بسیج بودند و آمدند وسط میدان؛ این شجره‌ی طیبه است.

لذا در عرصه‌ی کار بزرگی که در این کشور انجام گرفت - یعنی دفاع مقدس - کشور هیچ احساس ضعف نکرد. با اینکه ما از لحاظ نیروی نظامی، از لحاظ تجهیزات و توانائی‌های عرفی معمولی با دشمنمان که طرف مقابل ما بود، خیلی تفاوت داشتیم - همه‌ی موجودی ما بخشی از موجودی دشمن مقابل ما نمیشد - اما احساس ضعف نکردیم. در همان عین محنتها در دوران دفاع مقدس، حضور پر شور جوانهای این کشور دلها را لبالب از امید میکرد و کارساز هم بود. بسیج، یک چنین شجره‌ی طیبه‌ای است.

شاید بسیاری از شما جوانهای عزیز، دوران دفاع مقدس را درک نکردید، در آن دوران نتوانستید، نبودید که بیائید وسط آن میدان؛ اولاً باید با اوضاع داوطلبان و جوانان مؤمنِ آن روز همه آشنا شوند؛ مخصوص شما نیست. همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنه‌های جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند. نوشته‌هائی هست، کتابهای خوبی نوشته شده است؛ من توصیه میکنم این کتابهائی که در شرح حال سرداران است یا آنچه که در گزارش روزهای جنگ و سالهای دشوار اول بالخصوص نوشته شده، این را جوانها بخوانند. خود را سیراب کنید از معرفت به آنچه که گذشته است در تاریخ انقلاب؛ ارزش بسیج اینجا معلوم میشود. بسیج نخبگان را در درجه‌ی اول جذب کرد؛ هم نخبگان تحصیلی و علمی را، هم نخبگان سیاسی را، هم فعالان عرصه‌های اجتماعی را و هم دلهای پاک و نورانی را. میدانی بود که جوانان دانشجو هم جذب آن میشدند؛ پیرانی که دوران تلاش آنها سپری شده بود، جذب میشدند؛ نوجوانان هم جذب میشدند. و همه احساس میکردند که سیراب میشوند؛ تشنگی معنوی آنها در بسیج، در حضور در آن عرصه‌های دشوار برطرف میشود. یک چنین عرصه‌ای بود، عرصه‌ی دفاع مقدس و حضور بسیج در آن.

بنابراین در تاریخ این کشور، این حادثه، حادثه‌ی ماندگاری است؛ تشکیل بسیج و نقشی که آن روز در دفاع مقدس ایفاء کرد. لکن من میخواهم به شما عرض بکنم نقش بسیج منحصر به معرکه‌ی جنگ و عرصه‌ی نبرد نیست؛ اگرچه که عرصه‌ی نبرد یکی از مظاهر حضور مردمی و حضور بسیج است بدون تردید. بهترین نیروهای ما، پاک‍یزه‌ترینِ نیتهای جوانان ما، پاکترین و پاکدامن‌ترین عناصر جوان ما در بسیج میتوانند حضور پیدا کنند و متشکل شوند. واقعیت هم همین بوده است. در هرجائی که اسلام به آن نیازمند است و جمهوری اسلامی نسبت به آن احساس نیاز میکند، نیروی بسیج میتواند در آنجا حضور پیدا کند؛ همچنانی که خوشبختانه در عرصه‌ی علم و تحصیل دانش، جوانان بسیجی، می‌بینیم و میشنویم که رتبه‌های بسیار خوب و برجستگیهائی را کسب کردند و از خودشان نشان دادند. هر جائی که جای حضور - حضور مردمی و حضور نیروی انسانی فعال و پرانگیزه - است، آنجا جای بسیج است.

شما جوانان عزیزی که امروز در مجموعه‌ی بسیج حضور دارید و نیروی مقاومت، سازماندهی شما را بر عهده گرفته است، احساس و تلقی‌تان از مسئولیت یک انسان در قبال اسلام باید این باشد که میتوانید مؤثر باشید، میتوانید این حرکت عظیم را سرعت ببخشید، میتوانید گره‌هائی را باز کنید، میتوانید در مقابل تهاجمهای گوناگون ایستادگی کنید؛ چه تهاجم سیاسی، چه تهاجم تبلیغاتی، چه جنگهای روانی و چه احیاناً تهاجم نظامی. و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و کشور ما به این حضور مردمی و پرانگیزه و برخاسته‌ی از ایمان، حداکثر نیاز را دارد؛ چون اتکاء این نظام به خدا و عوامل الهی است و مهمترین عوامل الهی همین ایمانهای مردمی است؛ «هو الّذی ایّدک بنصره وبالمؤمنین». خداوند به پیغمبرش میفرماید: خدا تو را به وسیله‌ی نصرت خود و به وسیله‌ی مؤمنین تأیید کرد. یعنی یکی از مظاهر نصرت الهی، اعمال قدرت الهی، نصرت مؤمنین است.

نظام جمهوری اسلامی اتکالش به خداست - دستگاه دیپلماسی ما، فعالیتهای گوناگون دولتهای مادر دنیا در محدوده‌ی ارتباطات بین‌المللی و فعالیتهای متعارف سیاسی طبق ارزیابی‌های خود آنها، جزو کشورهای فعال به حساب می‌آید و فعالیتهای ما موفق به حساب می‌آید- در عین حال به هیچ قدرتی، به هیچ دوستی اتکال و اتکاء نمیکنیم. اتکاء ما به نیروی درونی خود ماست که همان ارتباط با خداست، اتکال به خداست؛متمرکز کردن موهبتهای الهی است در وجود انسانها، تا بتوان کارآئی آنها را چند برابر کرد؛ این کاری است که امروز بر عهده‌ی نظام جمهوری اسلامی است. لذا همیشه به بسیج نیاز هست، چه در دورانی که تهدیدی وجود داشته باشد - چه تهدید سیاسی، چه تهدید اقتصادی، چه تهدید نظامی - و چه حتّی در دورانی که تهدیدی وجود نداشته باشد. و خوشبختانه قشرهای گوناگون مردم به این نیاز پاسخ دادند؛ در هر نقطه‌ای از این کشور، قشرهای گوناگون از شهری، از روستائی، از عشائر، از دانشجو، از کارمند، از دانش‌آموز، از بقیه‌ی اصناف گوناگون کشور؛ از کارگر، از کشاورز، همواره اجابت شنیده شده است نسبت به دعوت در مجموعه‌ی بسیج. یک نمونه همین عشائر عزیز ما هستند که استان شما، جزو استانهای عشائرنشین است و بسیج عشائر در اینجا جزو بسیجهای فعال است.

معمولاً در کشورهای مختلف تعدد اقوام و قومیتها یکی از نگرانی‌های آنهاست؛ در کشور ما بعکس است. عشائر ما همیشه در طول زمان که ما سراغ داریم، جزو پشتیبانان فعال و جدی دین و دینداران و علمای دین ‌و حرکتهای دینی بوده‌اند. هر چه نگاه میکنیم در گذشته اینجور می‌بینیم؛ در زمان ما هم همینجور است. در دوران طاغوت هم همین عشائر فارس، درمقابل زورگوئیهای طاغوت ایستادند. خواستند آنها را به معارضه‌ با مجموعه‌ی دینداران وادار کنند، اما نتوانستند؛ به انقلابیون، به مبارزین کمک کردند. آنجائی هم که کمکی بظاهر نبود، دلهاشان با آنها همراه بود. این مجموعه‌ی عشائری ما هستند. در بقیه‌ی مجموعه‌های ما هم همیشه همین‌جور است و این آمادگی باید باشد.

بارها این را گفته‌ایم: نظام جمهوری اسلامی با اعلام آرمان عدالتخواهی در سطح بین‌الملل، قهراً دشمنانی برای خود تدارک دیده. همه‌ی کسانی که در سطح تعاملات جهانی معتقد به سلطه و زورگوئی و تجاوزند، با شعار عدالت‌طلبی از سوی نظام جمهوری اسلامی معارضند، مخالفند، عصبانی‌اند؛ همچنانی که با شعار استقلال ملی، دشمنانی در مقابل ما صف‌آرائی میکنند. همه‌ی انحصار طلبان، همه‌ی جهانخواران، همه‌ی آنهائی که دستشان بناحق و ناروا در سفره‌ی منابع مادی این کشور دراز بوده و چپاول میکردند، وقتی که این کشور و این ملت اعلام استقلال و نفوذ ایادی بیگانگان را قطع میکند، طبیعتا صف‌آرائی میکنند. نباید تصور کرد دشمنی دشمنان به خاطر این است که فلان موضعگیری را دولت جمهوری اسلامی یا فلان مسئول کشور انجام داده. مسئله، مسئله‌ی اصل نظام و ساخت نظام است؛ مسئله، مسئله‌ی شعارهای اصولی نظام و امام است.

ملتها به عکسِ قدرتهای سلطه‌گر دلشان با شماست. آنها بسیجی جوان ایرانی را تحسین میکنند. نام شماها، یاد شماها، حرکات شماها خیلی دلها را در دنیای اسلام، حتّی در بیرون از دنیای اسلام به شما جذب کرده. این تهدیدها بنابراین هست، پس حضور مردمی و حضور بسیجی هست.

امواج تبلیغات علیه نظام اسلامی را هرگاه ‌یک بار از سوی قدرتهای سلطه‌گر می‌بینید. کانّه این امواج بازسازی میشود. گاهی به عنوان مسئله‌ی انرژی هسته‌ای، گاهی به عنوان حقوق بشر، گاهی با عناوین گوناگون دیگر تبلیغات رسوا علیه نظام جمهوری اسلامی سازماندهی میشود. منتها چه کسی این تبلیغات را سازماندهی میکند؛ خودِ مُهر آن سازمان‌دهان رسوا‌کننده‌ی این تبلیغات است؛ کسانی که خودشان بیشترین نقض حقوق بشر را کرده‌اند. بیشترین تعرض را به ملتها کرده‌اند؛ بیشترین چپاول را از منابع انسانها و ملتها انجام داده‌اند؛ آنها پیشرو این تبلیغاتند. ولی ملت ایران بیدار است. ملت ایران زنده است.

شما جوانان باید دائماً هشیار باشید. معارف دینی خود و معارف انقلابی خود را هر چه میتوانید تعمیق کنید. مثل پاره‌های پولاد؛ « زبر الحدید» - آنطوری که در تعبیرات حدیث و در بعضی دعاها وجود دارد - نفوذ ناپذیر و نفوذ کننده و در مقابل دشمن برنده و با اراده‌ی قوی باشید.

اگر بخواهید این هویت را به صورت کامل برای خودتان تأمین کنید و حفظ کنید، و ان‌شاء‌الله کسانی که در آینده به شما ملحق خواهند شد در نسلهای بعدی، همین‌طور این شجره‌ی طیبه و این جریان مقدس ادامه پیدا کند، بایستی پایههای معارف را در دلهاتان مستحکم کنید. من توصیه میکنم در زمینه‌ی مسائل دینی، جوانها از معارف بلندی که جزو بهترین آنها آثار شهید مطهری است، حتماً استفاده کنند. شعارها خیلی خوب است، جهتگیری‌ها خیلی خوب است؛ بایستی به این جهتگیری‌ها و به این شعارها عمق داد. جوانها از کتابهای شهید مطهری استفاده کنید، از شرح حال سرداران غفلت نکنید؛ آگاهی از شرح حال این شهدای راه حق. در درجه‌ی اول سردارانند، اما مخصوص سرداران نیست. من یک کتابی را میخواندم که شرح حال یک دسته، یک جزئی از یک گروهان بسیجی سپاه در یکی از حملات دفاع مقدس بود. حضور افراد یک دسته در صحنه‌ی نبرد،فعالیتهای بسیار مؤثرشان، شوقشان، ایمانشان، ضربه‌ای که به دشمن وارد کردند و بالاخره آن نورانیتی که در عرصه‌های نبرد کسب کردند، در بیاناتشان؛ و آنهائی که شهید شدند، در وصیتنامه‌شان این نورانیت منعکس است. من بهره‌مند میشوم. من هر وقت یک چنین چیزهائی را میخوانم، بهره‌مند میشوم، استفاده میکنم. باب این استفاده را به روی خودتان باز کنید. امیدهای آینده‌ی کشور شما جوانان هستید و در میان جوانان کشور، پرانگیزه‌ترینها و با ایمان‌ترین‌ها بیشترین امیدها را برای این کشور و برای این ملت به وجود می‌آورند و یقیناً مجموعه‌ی بسیج از این قبیلند. از خداوند متعال مسئلت میکنیم که این راه روشن، این شجره‌ی طیبه، این هویت نورانی را برای انقلاب اسلامی روز به روز سرزنده‌تر و شاداب‌تر بفرماید.

پروردگارا! دلهای جوان این عزیزان را با نور معرفت خود و با نیروی عظیم توکل به خود نورانی بفرما. پروردگارا! گامهای این جوانان عزیز را در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی استوارتر بگردان. پروردگارا! شهیدان عزیز ما را با اولیائت محشور بگردان. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! عمل ما، زبان ما، سخن ما، دل ما و مجموعه‌ی وجود ما را در خدمت اهداف الهی قرار بده. قلب مقدس ولی عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود بگردان.

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع جانبازان و خانواده هاى شهدای فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:15 عصر

بیانات در جمع جانبازان و ایثارگران و خانوادههاى شهداى استان فارس (13/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّة اللَّه فى الأرضین.

اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتیهاى بىنظیر کم نیست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ایران - که به انقلاب اسلامى منتهى شد - تا پیروزى انقلاب و از پیروزى انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفتانگیز و بىنظیر یکى پس از دیگرى چشم و دل را به خود متوجه مىکند؛ اما در میان این حوادث شگفتانگیز، مسئلهى شهید یک ویژگى استثنائى دارد.

هر آنچه که مربوط به وجود نورانى شهید است، شگفتى است. انگیزهى او براى حرکت به سمت جهاد - که در دنیاى مادى و در میان این همه انگیزهى رنگارنگ جذاب، یک جوانى برخیزد، قیامِ للَّه کند و به سمت میدان مجاهدت حرکت بکند - این خود یک شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در میدانهاى نبرد، کارهاى برجستهى او در میدانها، شجاعتها و شهامتهائى که هر سطرى از آن مىتواند یک سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم یک شگفتى است؛ و پس از آن رسیدن به شوق وافر و کنار رفتن پردهها و حجابهاى مادى و دیدن چهرهى معشوق و محبوب - که در حرکات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزدیک به شهادت، همیشه جلوهگر بود و نقلهاى فراوانى در این زمینه هست - این هم یکى از شگفتیهاست. در میان همین شهداى عزیز شما شیرازیها و فارسىها، در یک وصیتنامهاى خواندم که شهید مىگوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشى در دل من است که مرا بىتاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمىکنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزى است که یک سالک و یک عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آنجا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهى قرار مىگیرد که این ره صد ساله را یکشبه مىپیماید و این احساس بىقرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مىیابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبهى حضرت حق متعال است. این شگفتى بزرگى است.

و بعد خون شهید است. خانوادهى شهید، مادر شهید، پدر شهید، همسر و فرزندان شهید، برادران و خواهران و نزدیکان و دوستان شهید - که اگر این جوان با مرگ معمولى از دنیا رفته بود، اینها گریبان پاره مىکردند و صبر نمىکردند - در مقابل خون این شهید، آنچنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى نشان مىدادند که انسان متحیر مىماند. مادر دو شهید به من گفت: من بچههایم را خودم دفن کردم، در خاک گذاشتم و دستم نلرزید! پدر چند شهید گفت: اگر چند برابر اینها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! این چه عنصرى است؟ این چه جوهرى است؟ این چه برق درخشندهاى است که خدا در دل حادثهى شهادت قرار داده است که اینجور دنیاى تاریک را روشن مىکند؟ هشت سال ملت ایران با این برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگیرى کرد؛ خدا کمک کرد.

شهدا پیشرو و پیشگام بودند و سنگر دوم، خانوادههاى شهیدان و دیگر ایثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند یک ملتى را که چند قرن او را به بىحالى و تسلیم در مقابل زورگویان عادت داده بودند، تبدیل کنند به این ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و ارادهى مستحکم و راسخ. این کار را شهداى ما کردند؛ این کار را رزمندگان ما کردند؛ این کار را جانبازان ما کردند؛ این کار را استقامت آزادگان ما در زندانهاى دشمن کرد؛ این کار را شما خانوادههاى شهدا کردید. حق شما بر گردن ایران و ایرانى تا ابد باقى است و تاریخ ایران باید نسبت به خانوادهى شهدا، حقگذارى کند.

بیش از چهاردههزار و پانصد شهید از استان فارس و شهر شیراز! این شوخى است؟ شیرازى که سیاستهاى استعمارى تصمیم گرفته بود آن را به مظهر بىبندوبارى و بىاعتنائى به اصول و ارزشهاى دینى تبدیل کند؛ شیرازى که مایل بودند در آن هیچ چیز جز جلوههاى حیوانىِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاى دین خبرى نباشد. براى این سیاستگذارى کردند؛ اقدام هم کردند. اما جواب مردم شیراز و مردم استان فارس و تودهنى شما به دشمن، چهاردههزار و پانصد شهید، بیش از سى و چهار هزار جانباز و بیش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما!

شیراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هیچ نقطهاى از کشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى این حرف این است که از هر کجا امامزادهها و فرزندان معصومین، یا از جور خلفا مىگریختند و یا به امیدِ کمک مردم حرکت مىکردند، متوجه شهر شیراز یا شهرهاى دیگر استان فارس مىشدند. آن معنویتى که شخصیتى مثل شهید بزرگوار مرحوم آیتاللَّه دستغیب مظهر آن معنویت بود، از این خانواده و از این مرکز فیاضِ تمام نشدنى اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. این عمق انگیزهى دینى را نشان مىدهد. این نورانیت، شخصیتى مثل شهید دستغیب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهید عزیز، در این منطقه این همه دل جوان و جوینده را شیداى معنویت مىکند؛ دلهاى جوانى که از همان روزهاى اول به میدانهاى جنگ رفتند.

من دیروز در جمع نظامیان مستقر در شیراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحمیلى، در دورانى که جبههها از همه طرف محنتبار بود و اکثر خرمشهر زیر چکمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و این بخشِ خرمشهر رفتم؛ یک عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اینکه بجنگند؛ گفتم: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از شیراز. در سرتاسر دوران جنگ تحمیلى بچههاى استان فارس - چه در لشکر فجر، چه در لشکر المهدى و چه در یگانهاى ارتشى که در شیراز مستقرند و بسیارى از کارکنان آنها شیرازى یا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمایان بود. این نفَس گرمى که این همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از کشور و دفاع از بزرگترین حادثهى تاریخ ما - یعنى انقلاب اسلامى - اینجور به میدان کشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آیةاللَّه شهید دستغیب و دیگران، و پشت سر همه و قویتر از همه نفَس گرم امام بود. این یکى از آن شگفتیهاى بسیار برجستهى انقلاب ماست!

عزیزان من! امروز سالها از آن دوران مىگذرد. خیلى از شما جوانها دوران دفاع مقدس را ندیدید و درک نکردید؛ بعضى هم خاطرهى مبهمى از آن دارید. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىکند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل یک موج ضعیفى که از انداختن یک سنگى در یک استخر آبى به وجود مىآید - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعیفتر مىشود و دقیقهاى نمىگذرد که دیگر خبرى از آن موج نیست - لکن بعضى از حوادث نقطهى عکسند و گذر زمان آنها را ضعیف و کمرنگ نمىکند، بلکه برجستهتر مىکند. یک نمونهى آن، حادثهى عاشوراست.

در روز عاشورا کسى نفهمید چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پیغمبر و یاران و نزدیکانش و همچنین عظمت فاجعهى کشته شدن فرزندان و نوردیدگان پیغمبر بر کسى روشن نبود. اکثر کسانى که آنجا بودند هم نفهمیدند. آنهایى که در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بیگانه بودند که نفهمیدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حیوانیت، نمىفهمند در عالم انسانیت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زینب خوب فهمید، سکینه خوب فهمید، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهمیدند چه اتفاقى افتاد؛ این مال روز عاشوراست. اما هر روزى که از روز عاشورا جلوتر رفتیم - روز دوازدهم در کوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدینه و اندکى بعد در همهى دنیاى اسلام - این حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از این حادثه نگذشته بود که آن طغیانگرِ فرعونى که عامل این حادثه بود، از روى زمین برافتاد و نابود شد و چند سالى بیش نگذشته بود که آن خانواده نابود شدند. خانوادهى دیگرى از بنىامیه سر کار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت که آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنیاى اسلام روز به روز به مکتب اهل بیت نزدیکتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و این حادثه توانست پایههاى عقیدهى اسلامى و مکتب اسلام را در طول تاریخ استوار کند. اگر حادثهى کربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتیم و شاید فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. این خون مقدس و این حادثهى بزرگ، نه فقط کوچک نشد، کمرنگ نشد، ضعیف نشد، بلکه روزبهروز قویتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ این یک نمونهى برجسته است.

انقلاب شما و شهادت شهیدان شما هم از همین قبیل است. در اول حادثهاى زلزلهگون بود؛ خیلیها تحلیل کردند: یک زلزله است، مىگذرد و فراموش مىشود! اما اینجور نشد؛ عکس شد. امروز در اعماق دل ملتهاى مسلمان، مفاهیم انقلاب اسلامى روز به روز رسوخ بیشترى پیدا مىکند؛ این نه حرف من، بلکه محصول تحلیلهاى کسانى است که دشمنترینِ دشمنانشان، ملت ایران و انقلاب اسلامى است! آنها مىگویند؛ آنها شهادت مىدهند. اینىکه مىبینید تهدید مىکنند و علیه ملت ایران عربده مىکشند، به خاطر همین تحلیل است؛ مىترسند! مىبینند این حادثه خاموش نشد؛ مىبینند این موج کمرنگ نشد و مرتب برجستهتر و گستردهتر و عمق آن بیشتر مىشود؛ لذا مىترسند.

یک روزى آنها خیال کردند توى این کشور انقلاب تمام شده؛ علت هم این بود که چند تا آدم غافل و نادان یا گفتند: انقلاب تمام شد، یا گفتند: اسم شهدا را دیگر نیاورید، یا گفتند: امام را باید به موزهى تاریخ سپرد و از این حرفها! آن بىعقلهائى که از این حرفها مىخواستند براى سیاستهاى خودشان تحلیل درست کنند، باور کردند؛ خیال کردند انقلاب تمام شد. امروز که انسان نگاه مىکند، آثار یأس از آن تحلیل را در سخنان و در تحلیلهاشان مىبیند. از ملت ایران، از عظمت ایران، از استقلال ایران و از استعداد جوانهاى ایران، احساس واهمه مىکنند.

چرا پیشرفت علمى یک ملت و یک کشور، از نظر یک جماعتى در دنیا تهدیدآمیز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطهطلبند؛ چون ایران را طعمه فرض کردهاند. خواستند این کشور را با ذخائر و با موقعیت جغرافیائى ممتاز و برجستهاش، یک جا ببلعند. بیدارى ملت ایران، بیدارى جوان ایرانى و استعداد و درخشندگى پیشرفت علمى جوان ایرانى، نمىگذارد. لذا پیشرفت فنّاورى شما، انرژى هستهاى شما و پیشرفتهاى علمى دیگرِ شما، آنها را عصبانى مىکند. بله، اگر ملت ایران بىخیال و جوان ایرانى بىفکر باشد - دنبال علم و دنبال کار و دنبال تولید و دنبال نوآورى نرود و همینطور به عیش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مىشوند. آنها این را مىخواهند؛ آنها نمىخواهند شهر شیراز، یک مرکزى باشد که در آن پیشرفت علمى هست - که من گفتم شیرازِ شما، از لحاظ پیشرفت صنعتى در خط مقدم شهرها و استانهاى کشور قرار دارد و در بعضى از رشتههاى علمى، جوانها و مردان و زنان شما در دنیا آوازه پیدا کردهاند - آنها این را نمىخواهند. آنها نمىخواهند که دانشگاه ما، حوزهى علمیهى ما، آزمایشگاه ما و محیط تولید ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مىخواهد اختلاط دختر و پسر و آمیزشهاى شهوانى و غفلت و عشرت و اینها، بر زندگى مردم غلبه پیدا کند؛ آنها این را مىخواهند. شما عکس این را عمل کردید؛ علت عصبانیت امریکا و صهیونیستها و این همه تبلیغات این است.

بعضیها مىگویند آقا! چرا دشمنىِ امریکا را تحریک مىکنید؟ خب، اگر بخواهیم دشمنىِ امریکا را تحریک نکنیم، باید بگیریم بخوابیم، از کار و تلاش دست برداریم و افتخارات خودمان را فراموش کنیم! آن وقت امریکا از ما ممنون خواهد شد؛ امریکا این است. آیا ملت ایران به این راضى است؟! آنها به خاطر این که فلان مسئول در کشور فلان حرف را زده است یا سیاست ما فلان جور حرکت کرده است، با ما دشمن نیستند؛ نه، آنها به خاطر بیدارى ملت ایران با ما دشمنند. هر جا کانون بیدارى است، آماج مهمترى براى حملهى دشمنان این ملت است. شما نگاه کنید، ببینید هر جائى که بیدارى از آنجا مىتراود و هشیارى و انگیزه و آمادگىِ جوانان ملت از آنجا بیشتر بُروز و درخشش پیدا مىکند، با آنجا بیشتر دشمنند. با خانوادههاى شهدا دشمنند.

الحمدللَّه خانوادهى شهداى شیراز اینگونهاند؛ ببینید چه انگیزهاى و چه احساس افتخارى بر این فضا و بر این محیط سایه افکنده! درستش همین است؛ افتخار کنید. حقیقتاً افتخار دارد که انسان عزیزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند که خداى متعال را با این کار خشنود کرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاى خدا حساب کند. بداند که این عزیزى که در راه خدا داد، یک سنگرى بود که در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال این ملت، برافراشته شد. هر کدام از شهداى شما یک سنگرند؛ این افتخار دارد؛ جانبازان هم همینجورند. جانبازان هم شهداى زندهاند؛ شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربهاى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلاً ماندن. خانوادهى شهدا، پدر و مادر شهید، همسر شهید، فرزندان شهید، برادران و خواهران و خویشاوندان شهید، پدران و خواهران و همسران جانبازان باید افتخار کنند.

یکى از چیزهائى که من همیشه احساس مىکنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین! بعضىشان جوان رعنائى را که با او ازدواج کردند، ناگهان دیدند به یک ازپاافتاده و به یک جانباز تبدیل شد؛ پذیرفتند و استقبال کردند؛ آفرین! همسران جانبازان خیلى باارزشند. همسران شهدا - که جوانان عزیز را تربیت کردند - خیلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شیراز، دیدم که تعدادى از فرزندان شهداى شیراز و استان فارس، رتبههاى علمىِ بالا و رتبههاى تحقیقىِ بالا به دست آوردهاند. این چه جور به دست مىآید؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهید، آن شیرزن و آن مجاهدهى فىاللَّه؛ جهاد او این است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل یعنى این؛ یعنى آبروى شوهر را حفظ کردن؛ شخصیت شوهر را حفظ کردن؛ این حسن التّبعل است؛ یک نمونهاش همین است که شوهر رفت در راه خدا؛ بچههایش و جوجههایش را در آغوش رعایت خودشان و با تربیت خودشان آنچنان بزرگ کنند که اینها احساس افتخار کنند و راه شهید را ادامه بدهند.

من آخرین عرضم به شما این است: عزیزان! اگر شهیدان عزیزند - که عزیزترینند - اگر براى ما گرامیند - که گرامىترینند - گرامیداشت آنها به معناى این است که ما راهشان را ادامه بدهیم و اهدافشان را دنبال کنیم. دنبال کردن راه آنها یعنى بایستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - این پایههاى مستحکم و این شاخصهاى نمایان که مىتواند این ملت را به اوج افتخار دنیوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشیم و دنبال کنیم. زن و مرد در این جهت یکسانند؛ پسران و دختران شهید، برادران و خواهران شهید و آنهائى که نسبتى با شهید دارند در این جهت یکسانند. هر چه به شهید نزدیکترید، افتخارتان بیشتر و مسئولیتتان سنگینتر است. کشور مال شماست؛ کشور مال جوانهاست؛ آینده مال شماست. آنهائى که رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما که ماندیم باید از این راههاى گشوده حرکت کنیم و پیش برویم. والّا اگر آنها راه را باز کنند و ما بنشینیم و دست روى دست بگذاریم و تماشا کنیم، این قدرنشناسى و نمکنشناسى است. نمکشناسىِ در قبال شهدا این است که وقتى آنها راه را باز کردند، ما از این راه حرکت کنیم و پیش برویم. این امروز وظیفهى ماست و ملت ایران این وظیفه را انجام مىدهد و مسئولین کشور بحمداللَّه به این وظیفه متعهد و پایبندند و شعارهاى اسلامى و مبانى و اصول اسلامى براى آنها اصلىترین پرچمها و شعارهاست. انشاءاللَّه این ملت با این عزم، با این روحیه، با این جوان و با این مشعلهاى درخشانى که از خون شهیدان برافروختهشده و فضا را روشن کرده، خواهد توانست به بلندترین و دورترین آرزوهاى خودش برسد.

پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهیدان نازل کن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهیدان نازل کن. پروردگارا! ما را با شهیدان محشور کن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! دعاى امام بزرگوار، دعاى شهیدان، دعاى شهید دستغیب و برتر و بالاتر از همه دعاى حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّة اللَّه فى الأرضین.

اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتیهاى بىنظیر کم نیست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ایران - که به انقلاب اسلامى منتهى شد - تا پیروزى انقلاب و از پیروزى انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفتانگیز و بىنظیر یکى پس از دیگرى چشم و دل را به خود متوجه مىکند؛ اما در میان این حوادث شگفتانگیز، مسئلهى شهید یک ویژگى استثنائى دارد.

هر آنچه که مربوط به وجود نورانى شهید است، شگفتى است. انگیزهى او براى حرکت به سمت جهاد - که در دنیاى مادى و در میان این همه انگیزهى رنگارنگ جذاب، یک جوانى برخیزد، قیامِ للَّه کند و به سمت میدان مجاهدت حرکت بکند - این خود یک شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در میدانهاى نبرد، کارهاى برجستهى او در میدانها، شجاعتها و شهامتهائى که هر سطرى از آن مىتواند یک سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم یک شگفتى است؛ و پس از آن رسیدن به شوق وافر و کنار رفتن پردهها و حجابهاى مادى و دیدن چهرهى معشوق و محبوب - که در حرکات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزدیک به شهادت، همیشه جلوهگر بود و نقلهاى فراوانى در این زمینه هست - این هم یکى از شگفتیهاست. در میان همین شهداى عزیز شما شیرازیها و فارسىها، در یک وصیتنامهاى خواندم که شهید مىگوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشى در دل من است که مرا بىتاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمىکنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزى است که یک سالک و یک عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آنجا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهى قرار مىگیرد که این ره صد ساله را یکشبه مىپیماید و این احساس بىقرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مىیابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبهى حضرت حق متعال است. این شگفتى بزرگى است.

و بعد خون شهید است. خانوادهى شهید، مادر شهید، پدر شهید، همسر و فرزندان شهید، برادران و خواهران و نزدیکان و دوستان شهید - که اگر این جوان با مرگ معمولى از دنیا رفته بود، اینها گریبان پاره مىکردند و صبر نمىکردند - در مقابل خون این شهید، آنچنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى نشان مىدادند که انسان متحیر مىماند. مادر دو شهید به من گفت: من بچههایم را خودم دفن کردم، در خاک گذاشتم و دستم نلرزید! پدر چند شهید گفت: اگر چند برابر اینها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! این چه عنصرى است؟ این چه جوهرى است؟ این چه برق درخشندهاى است که خدا در دل حادثهى شهادت قرار داده است که اینجور دنیاى تاریک را روشن مىکند؟ هشت سال ملت ایران با این برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگیرى کرد؛ خدا کمک کرد.

شهدا پیشرو و پیشگام بودند و سنگر دوم، خانوادههاى شهیدان و دیگر ایثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند یک ملتى را که چند قرن او را به بىحالى و تسلیم در مقابل زورگویان عادت داده بودند، تبدیل کنند به این ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و ارادهى مستحکم و راسخ. این کار را شهداى ما کردند؛ این کار را رزمندگان ما کردند؛ این کار را جانبازان ما کردند؛ این کار را استقامت آزادگان ما در زندانهاى دشمن کرد؛ این کار را شما خانوادههاى شهدا کردید. حق شما بر گردن ایران و ایرانى تا ابد باقى است و تاریخ ایران باید نسبت به خانوادهى شهدا، حقگذارى کند.

بیش از چهاردههزار و پانصد شهید از استان فارس و شهر شیراز! این شوخى است؟ شیرازى که سیاستهاى استعمارى تصمیم گرفته بود آن را به مظهر بىبندوبارى و بىاعتنائى به اصول و ارزشهاى دینى تبدیل کند؛ شیرازى که مایل بودند در آن هیچ چیز جز جلوههاى حیوانىِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاى دین خبرى نباشد. براى این سیاستگذارى کردند؛ اقدام هم کردند. اما جواب مردم شیراز و مردم استان فارس و تودهنى شما به دشمن، چهاردههزار و پانصد شهید، بیش از سى و چهار هزار جانباز و بیش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما!

شیراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هیچ نقطهاى از کشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى این حرف این است که از هر کجا امامزادهها و فرزندان معصومین، یا از جور خلفا مىگریختند و یا به امیدِ کمک مردم حرکت مىکردند، متوجه شهر شیراز یا شهرهاى دیگر استان فارس مىشدند. آن معنویتى که شخصیتى مثل شهید بزرگوار مرحوم آیتاللَّه دستغیب مظهر آن معنویت بود، از این خانواده و از این مرکز فیاضِ تمام نشدنى اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. این عمق انگیزهى دینى را نشان مىدهد. این نورانیت، شخصیتى مثل شهید دستغیب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهید عزیز، در این منطقه این همه دل جوان و جوینده را شیداى معنویت مىکند؛ دلهاى جوانى که از همان روزهاى اول به میدانهاى جنگ رفتند.

من دیروز در جمع نظامیان مستقر در شیراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحمیلى، در دورانى که جبههها از همه طرف محنتبار بود و اکثر خرمشهر زیر چکمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و این بخشِ خرمشهر رفتم؛ یک عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اینکه بجنگند؛ گفتم: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از شیراز. در سرتاسر دوران جنگ تحمیلى بچههاى استان فارس - چه در لشکر فجر، چه در لشکر المهدى و چه در یگانهاى ارتشى که در شیراز مستقرند و بسیارى از کارکنان آنها شیرازى یا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمایان بود. این نفَس گرمى که این همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از کشور و دفاع از بزرگترین حادثهى تاریخ ما - یعنى انقلاب اسلامى - اینجور به میدان کشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آیةاللَّه شهید دستغیب و دیگران، و پشت سر همه و قویتر از همه نفَس گرم امام بود. این یکى از آن شگفتیهاى بسیار برجستهى انقلاب ماست!

عزیزان من! امروز سالها از آن دوران مىگذرد. خیلى از شما جوانها دوران دفاع مقدس را ندیدید و درک نکردید؛ بعضى هم خاطرهى مبهمى از آن دارید. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىکند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل یک موج ضعیفى که از انداختن یک سنگى در یک استخر آبى به وجود مىآید - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعیفتر مىشود و دقیقهاى نمىگذرد که دیگر خبرى از آن موج نیست - لکن بعضى از حوادث نقطهى عکسند و گذر زمان آنها را ضعیف و کمرنگ نمىکند، بلکه برجستهتر مىکند. یک نمونهى آن، حادثهى عاشوراست.

در روز عاشورا کسى نفهمید چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پیغمبر و یاران و نزدیکانش و همچنین عظمت فاجعهى کشته شدن فرزندان و نوردیدگان پیغمبر بر کسى روشن نبود. اکثر کسانى که آنجا بودند هم نفهمیدند. آنهایى که در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بیگانه بودند که نفهمیدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حیوانیت، نمىفهمند در عالم انسانیت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زینب خوب فهمید، سکینه خوب فهمید، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهمیدند چه اتفاقى افتاد؛ این مال روز عاشوراست. اما هر روزى که از روز عاشورا جلوتر رفتیم - روز دوازدهم در کوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدینه و اندکى بعد در همهى دنیاى اسلام - این حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از این حادثه نگذشته بود که آن طغیانگرِ فرعونى که عامل این حادثه بود، از روى زمین برافتاد و نابود شد و چند سالى بیش نگذشته بود که آن خانواده نابود شدند. خانوادهى دیگرى از بنىامیه سر کار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت که آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنیاى اسلام روز به روز به مکتب اهل بیت نزدیکتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و این حادثه توانست پایههاى عقیدهى اسلامى و مکتب اسلام را در طول تاریخ استوار کند. اگر حادثهى کربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتیم و شاید فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. این خون مقدس و این حادثهى بزرگ، نه فقط کوچک نشد، کمرنگ نشد، ضعیف نشد، بلکه روزبهروز قویتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ این یک نمونهى برجسته است.

انقلاب شما و شهادت شهیدان شما هم از همین قبیل است. در اول حادثهاى زلزلهگون بود؛ خیلیها تحلیل کردند: یک زلزله است، مىگذرد و فراموش مىشود! اما اینجور نشد؛ عکس شد. امروز در اعماق دل ملتهاى مسلمان، مفاهیم انقلاب اسلامى روز به روز رسوخ بیشترى پیدا مىکند؛ این نه حرف من، بلکه محصول تحلیلهاى کسانى است که دشمنترینِ دشمنانشان، ملت ایران و انقلاب اسلامى است! آنها مىگویند؛ آنها شهادت مىدهند. اینىکه مىبینید تهدید مىکنند و علیه ملت ایران عربده مىکشند، به خاطر همین تحلیل است؛ مىترسند! مىبینند این حادثه خاموش نشد؛ مىبینند این موج کمرنگ نشد و مرتب برجستهتر و گستردهتر و عمق آن بیشتر مىشود؛ لذا مىترسند.

یک روزى آنها خیال کردند توى این کشور انقلاب تمام شده؛ علت هم این بود که چند تا آدم غافل و نادان یا گفتند: انقلاب تمام شد، یا گفتند: اسم شهدا را دیگر نیاورید، یا گفتند: امام را باید به موزهى تاریخ سپرد و از این حرفها! آن بىعقلهائى که از این حرفها مىخواستند براى سیاستهاى خودشان تحلیل درست کنند، باور کردند؛ خیال کردند انقلاب تمام شد. امروز که انسان نگاه مىکند، آثار یأس از آن تحلیل را در سخنان و در تحلیلهاشان مىبیند. از ملت ایران، از عظمت ایران، از استقلال ایران و از استعداد جوانهاى ایران، احساس واهمه مىکنند.

چرا پیشرفت علمى یک ملت و یک کشور، از نظر یک جماعتى در دنیا تهدیدآمیز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطهطلبند؛ چون ایران را طعمه فرض کردهاند. خواستند این کشور را با ذخائر و با موقعیت جغرافیائى ممتاز و برجستهاش، یک جا ببلعند. بیدارى ملت ایران، بیدارى جوان ایرانى و استعداد و درخشندگى پیشرفت علمى جوان ایرانى، نمىگذارد. لذا پیشرفت فنّاورى شما، انرژى هستهاى شما و پیشرفتهاى علمى دیگرِ شما، آنها را عصبانى مىکند. بله، اگر ملت ایران بىخیال و جوان ایرانى بىفکر باشد - دنبال علم و دنبال کار و دنبال تولید و دنبال نوآورى نرود و همینطور به عیش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مىشوند. آنها این را مىخواهند؛ آنها نمىخواهند شهر شیراز، یک مرکزى باشد که در آن پیشرفت علمى هست - که من گفتم شیرازِ شما، از لحاظ پیشرفت صنعتى در خط مقدم شهرها و استانهاى کشور قرار دارد و در بعضى از رشتههاى علمى، جوانها و مردان و زنان شما در دنیا آوازه پیدا کردهاند - آنها این را نمىخواهند. آنها نمىخواهند که دانشگاه ما، حوزهى علمیهى ما، آزمایشگاه ما و محیط تولید ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مىخواهد اختلاط دختر و پسر و آمیزشهاى شهوانى و غفلت و عشرت و اینها، بر زندگى مردم غلبه پیدا کند؛ آنها این را مىخواهند. شما عکس این را عمل کردید؛ علت عصبانیت امریکا و صهیونیستها و این همه تبلیغات این است.

بعضیها مىگویند آقا! چرا دشمنىِ امریکا را تحریک مىکنید؟ خب، اگر بخواهیم دشمنىِ امریکا را تحریک نکنیم، باید بگیریم بخوابیم، از کار و تلاش دست برداریم و افتخارات خودمان را فراموش کنیم! آن وقت امریکا از ما ممنون خواهد شد؛ امریکا این است. آیا ملت ایران به این راضى است؟! آنها به خاطر این که فلان مسئول در کشور فلان حرف را زده است یا سیاست ما فلان جور حرکت کرده است، با ما دشمن نیستند؛ نه، آنها به خاطر بیدارى ملت ایران با ما دشمنند. هر جا کانون بیدارى است، آماج مهمترى براى حملهى دشمنان این ملت است. شما نگاه کنید، ببینید هر جائى که بیدارى از آنجا مىتراود و هشیارى و انگیزه و آمادگىِ جوانان ملت از آنجا بیشتر بُروز و درخشش پیدا مىکند، با آنجا بیشتر دشمنند. با خانوادههاى شهدا دشمنند.

الحمدللَّه خانوادهى شهداى شیراز اینگونهاند؛ ببینید چه انگیزهاى و چه احساس افتخارى بر این فضا و بر این محیط سایه افکنده! درستش همین است؛ افتخار کنید. حقیقتاً افتخار دارد که انسان عزیزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند که خداى متعال را با این کار خشنود کرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاى خدا حساب کند. بداند که این عزیزى که در راه خدا داد، یک سنگرى بود که در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال این ملت، برافراشته شد. هر کدام از شهداى شما یک سنگرند؛ این افتخار دارد؛ جانبازان هم همینجورند. جانبازان هم شهداى زندهاند؛ شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربهاى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلاً ماندن. خانوادهى شهدا، پدر و مادر شهید، همسر شهید، فرزندان شهید، برادران و خواهران و خویشاوندان شهید، پدران و خواهران و همسران جانبازان باید افتخار کنند.

یکى از چیزهائى که من همیشه احساس مىکنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین! بعضىشان جوان رعنائى را که با او ازدواج کردند، ناگهان دیدند به یک ازپاافتاده و به یک جانباز تبدیل شد؛ پذیرفتند و استقبال کردند؛ آفرین! همسران جانبازان خیلى باارزشند. همسران شهدا - که جوانان عزیز را تربیت کردند - خیلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شیراز، دیدم که تعدادى از فرزندان شهداى شیراز و استان فارس، رتبههاى علمىِ بالا و رتبههاى تحقیقىِ بالا به دست آوردهاند. این چه جور به دست مىآید؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهید، آن شیرزن و آن مجاهدهى فىاللَّه؛ جهاد او این است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل یعنى این؛ یعنى آبروى شوهر را حفظ کردن؛ شخصیت شوهر را حفظ کردن؛ این حسن التّبعل است؛ یک نمونهاش همین است که شوهر رفت در راه خدا؛ بچههایش و جوجههایش را در آغوش رعایت خودشان و با تربیت خودشان آنچنان بزرگ کنند که اینها احساس افتخار کنند و راه شهید را ادامه بدهند.

من آخرین عرضم به شما این است: عزیزان! اگر شهیدان عزیزند - که عزیزترینند - اگر براى ما گرامیند - که گرامىترینند - گرامیداشت آنها به معناى این است که ما راهشان را ادامه بدهیم و اهدافشان را دنبال کنیم. دنبال کردن راه آنها یعنى بایستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - این پایههاى مستحکم و این شاخصهاى نمایان که مىتواند این ملت را به اوج افتخار دنیوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشیم و دنبال کنیم. زن و مرد در این جهت یکسانند؛ پسران و دختران شهید، برادران و خواهران شهید و آنهائى که نسبتى با شهید دارند در این جهت یکسانند. هر چه به شهید نزدیکترید، افتخارتان بیشتر و مسئولیتتان سنگینتر است. کشور مال شماست؛ کشور مال جوانهاست؛ آینده مال شماست. آنهائى که رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما که ماندیم باید از این راههاى گشوده حرکت کنیم و پیش برویم. والّا اگر آنها راه را باز کنند و ما بنشینیم و دست روى دست بگذاریم و تماشا کنیم، این قدرنشناسى و نمکنشناسى است. نمکشناسىِ در قبال شهدا این است که وقتى آنها راه را باز کردند، ما از این راه حرکت کنیم و پیش برویم. این امروز وظیفهى ماست و ملت ایران این وظیفه را انجام مىدهد و مسئولین کشور بحمداللَّه به این وظیفه متعهد و پایبندند و شعارهاى اسلامى و مبانى و اصول اسلامى براى آنها اصلىترین پرچمها و شعارهاست. انشاءاللَّه این ملت با این عزم، با این روحیه، با این جوان و با این مشعلهاى درخشانى که از خون شهیدان برافروختهشده و فضا را روشن کرده، خواهد توانست به بلندترین و دورترین آرزوهاى خودش برسد.

پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهیدان نازل کن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهیدان نازل کن. پروردگارا! ما را با شهیدان محشور کن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! دعاى امام بزرگوار، دعاى شهیدان، دعاى شهید دستغیب و برتر و بالاتر از همه دعاى حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع نیروهاى مسلح استان فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:13 عصر

بیانات در مراسم نظامى مشترک یگانهاى نیروهاى مسلح استان فارس (12/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

دیدار امروز با شما فرماندهان محترم و جوانان عزیز - چه از ارتش، چه از سپاه، چه از بسیج، چه از نیروى انتظامى، بسیج عشایرى که همه حضور دارید - براى من بسیار خاطرهانگیز است. خاطرهى یگانهاى ارتشى و سپاهى استان فارس و شیراز در دوران دشوار دفاع مقدس چیزى نیست که هیچوقت از یاد انسان برود.

در آن دورهى آغاز جنگ تحمیلى در سال اول - که دورهى محنت نیروهاى مسلح بود - در اهواز مژدهى گسیل تیپ 37 زرهى و تیپ 55 هوابرد، دلهاى مسئولان دفاع را در آنجا خرسند میکرد. در بازدید از خرمشهر در آن روزهاى بسیار سخت و دشوار، جوانان جان بر کفى را دیدم که آمادهى فداکارى و جانبازى بودند؛ گفتم: از کجا آمدید؟ گفتند: از شیراز. بعد هم بمرور تشکیل لشگر فجر و لشگر المهدى، آن روز از مجموعهى استان فارس و شیراز، یکى از نقاط قوّت عرصهى نبرد بود. واحدهاى پشتیبانى، واحدهاى آموزشى، مرکز پیاده، مرکز زرهى، بخشهاى مربوط به صنایع الکترونیک و پشتیبانىهاى وزارت دفاع هر کدامى یادى و نامى و خاطرهاى و نشانى از خود در این دوران پر ماجراى دفاع مقدس و پس از آن به یادگار گذاشتند.

امروز براى من در این میدان و در دیدار با شما جوانان عزیز که آماده و مهیّا هستید براى این که اعلام کنید که دلاورانه راه پیشروان این راه را دنبال خواهید کرد، بسیار خاطرهانگیز است.

شما جوانها در درجهى اول به این نکته توجه داشته باشید که بنا به گفتهى امام سجاد (علیهالسّلام)، نیروى مسلح، دژ امنیت ملى است. این دژ، اگر قدرتمندانه - چه از لحاظ تجهیزات و چه از لحاظ روحیه - خود را سربلند و استوار بدارد، ملت احساس امنیت و آرامش خواهد کرد. بدون امنیت، هیچ لذتى در زندگى جوامع بشرى حتى پیشرفته، وجود نخواهد داشت. امنیت مایهى آرامش روانى است و نیروهاى مسلح اگر دلیرانه، فداکارانه، هوشمندانه وظیفه و نقش خود را بدانند و در جائى که جایگاه واقعى آنهاست، خود را قرار دهند، میتوانند این امنیت و این نیاز را تأمین کنند. وجود نیروهاى مسلح و مطالبهى تقویت نیروهاى مسلح در هیچ کشورى، فى نفسه به معناى جنگطلبى نیست.

ما امروز با اقتدار ملت ایران در عرصههاى جهانى اثبات کردیم که ملت ایران و ایران اسلامى هیچ تهدیدى براى کشورهاى همسایه و دیگران نیست. به ما تهاجم شد، ما قدرتمندانه دفاع کردیم، اما هرگز فکر تجاوز، فکر حمله، فکر اشغال در ذهن ملت ایران و مسئولان کشور خطور نکرده است، لکن نیروهاى مسلح باید نیرومند باشند. دنیا، دنیاى تجاوزگرى است؛ دنیاى محکومِ سیاست سلطه است. انگیزهى سلطهطلبى در سلطهگران عالم، در نظامهاى مستکبر، به همهى ملتها هشدار میدهد که ساخت درونى خود و آمادگىهاى لازم را براى تقویت این ساخت به وجود بیاورند وتقویت کنند. بهانههاى کوچک براى ابرقدرتها، آنجائى که بتوانند و جرأت بکنند، راه را به سوى تجاوزهاى بزرگ هموار میکند.

امروز عراق و افغانستان جلوِ چشم ماست. با چه بهانهاى وارد عراق شدند؟ با چه بهانهاى وارد افغانستان شدند؟ آنها براى مردم عراق، پیام امنیت و آزادى میدادند. امروز پنج سال است که ملت عراق ناامنترین دوران زندگى سالیان اخیر خود را میگذراند. این طبیعت ابرقدرتهاست. افغانستان هم به نحوى دیگر. آنجائى که استکبار با محاسبات مادى خود تصور کند که میتواند گام متجاوزانهاى بردارد، تأمل نخواهد کرد. البته ایران را آنها شناختهاند. ملت ایران، جمهورى اسلامى، نیروهاى مسلح، آحاد مردم و نظام مقدس، خود را در طول این سى سال به متجاوزان و قدرتمندان نشان داده است. نشان داده که ملت ایران، این ملت بزرگ و کهن، این ملت عمیقاً مؤمن، این ملت هوشمند، لقمهاى نیست که هیچ ابرقدرتى بهآسانى بتواند آن را فرو بدهد. امروز در دنیا این را همه فهمیدهاند. امروز در دنیا هیچ ارتشى وجود ندارد که قادر باشد آنچه را که در این پنج سال بر سر مردم عراق وارد آمد، براى مردم ایران پیشبینى کند. ملت ایران نیرومند است.

شما سازمانهاى رسمى نیروى مسلح کشور، پشتوانهى عظیمى به نام ملت ایران دارید؛ میلیونها جوان، میلیونها عزم راسخ، میلیونها دل گرم و پر ایمان از قشرهاى مختلف - عشایر، شهرى، روستائى، مناطق گوناگون کشور، اصناف و مشاغل مختلف - همه در این جهت شریک و شبیه یکدیگرند. عزم و اراده در آنها قوى است. این قویترین پشتیبان براى یک ملت است. آماده باشید؛ قوى باشید.

ما این سخنان تهدیدآمیز و لحنهاى دشوار و خشنِ بلندگویان استکبار را به چیزى نمیشماریم؛ به اینها اهمیتى نمیدهیم؛ اینها جنگ روانى است. خوب میدانیم که این جرأت و این گستاخى در دشمنان ملت ایران نیست که وارد میدانى شوند که خروج از آن میدان براى آنها امکانپذیر نیست؛ این را میدانیم، اما شما قوى باشید، شما آماده باشید.

نیروهاى مسلح - چه ارتش، چه سپاه، چه بسیج، چه نیروى انتظامى - روزبهروز باید خود را نیرومندتر کنند؛ نوآورى یعنى این. نوآورى فقط در ساخت سلاح و تجهیزات نیست؛ اگر چه نوآورىِ در ساخت و ابتکار در به وجود آوردن روشهاى جدید تسلیحاتى یکى از نوآورىهاى مهم است، اما نوآورى در آموزش، نوآورى در سازماندهى و تشکیلات، نوآورى در شیوههاى پشتیبانى، نوآورى در دستورالعملهاى رزمى، همهى اینها، لازم است. گامهاى بلند بردارید، گامهاى محکم بردارید، به سمت هدفهاى روشن با قوّت و قدرت حرکت کنید، خودتان را نیرومند کنید. این دژ و این حصار را براى ملت بزرگ ایران اطمینانبخشتر کنید.

دنیاى سیاست جهانى، دنیاى بىتقوائى است. بىتقوائى موجب شده است که مستکبران عالم حتى به دوستان خودشان هم وفا نکنند. دیدید بر سر صدام ملعونِ روسیاه چه آوردند؟ تا وقتى به او احتیاج داشتند، او را تقویت کردند. همین آمریکائىهادر دوران جنگ تحمیلىِ بر ما، آنچه توانستند به صدام حسین کمک کردند و پشتیبانى دادند. از نقشهى هوائى و اطلاعات جاسوسى تا کمک تسلیحاتى، تا تقویت روحى، تا وادار کردن وابستگانِ به خود به پشتیبانى مالى، همهجور؛ چون به او احتیاج داشتند، امیدوار بودند او بتواند خدشهاى بر چهرهى پرقدرت و مغرور ملت ایران وارد کند. وقتى مأیوس شدند، تاریخ مصرفش تمام شد، به آن شکلى که دیدید او را درآوردند، منافع خودشان را جور دیگرى دنبال کردند؛ این براى کسانى که حُسنظن و امید به این ابرقدرتهاى بىتقوا و ناپرهیزگار دارند، درس عبرت است.

ملت ایران ابرقدرتها را شناخت، امروز هم میشناسد. موضعگیرىهاى ملت ایران و مسئولان نظام جمهورى اسلامى در مقابل آمریکاى جنایتکار، بر اساس همین معرفت عمیق است. امروز کیست که نداند دوران رئیس جمهورىِ کنونى آمریکا ناامنترین دورانهاى تاریخ اخیر بشرى است؟ دوران بوش، دوران سیاه و تاریک، دوران ناامنتر شدن دنیا، دوران رشد تروریزم در سراسر دنیاست. این مُهر باطل و سیاه در تاریخ به نام او خواهد ماند. او البته تا چند ماه دیگر خواهد رفت، مشکلات را به نفر بعدى خود منتقل خواهد کرد، اما این پرونده در تاریخ همیشه گشوده است؛ هرگز بسته نخواهد شد. اینها براى جوانان هوشمند ما درس عبرت است. خود را بشناسید، عظمت آن فکرى که این انقلاب و این نظام مقدس را پىریزى کرد، بدانید. شعار «نه شرقى، نه غربى»، شعار رد و نفى استکبار و مستکبران، شعار استقلال ملت ایران، شعار اعتماد به این جوانهاى مؤمن در هر نقطهاى از کشور، شعارهاى زنده و جاوید ماست؛ هر کدام از دل پرحکمتى برخاسته است که با ارتباط با عالم غیب، با ارتباط با خدا، با بندگى خدا، آن مرد بزرگ، آن پیر فرزانه، آن حکیم دلاور آنها را به ما ملت ایران آموخت.

عزیزان من! شما جوانان صاحب نیروهاى مسلحید؛ نیروهاى مسلح مال شماست. کشور هم مال جوانان این کشور است. هر چه میتوانید جوانان نیروهاى مسلح! خودتان را بیشتر با دانش، با عمل، با تقوا و پرهیزگارى و پاکدامنى مجهز کنید. بدانید خدا با شماست و انشاءاللَّه دعاى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) پشتیبان شماست.

والسّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته


متن سخنان رهبر در جمع معلمان فارس

ارسال شده توسط حاجی در 87/2/23:: 5:12 عصر

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار معلمان استان فارس (12/2/1387)

بسماللَّهالرّحمنالرّحیم

روز معلم و هفتهى معلم براى بنده در همهى سالها یکى از روزها و هفتههاى پر مضمون و پر مسئولیت به حساب مىآید.

امسال اینجور اتفاق افتاده است که ما در این دیدار معلمین، در شیراز باشیم و این توفیق را پیدا کنیم که با شما برادران و خواهران عزیز معلمِ شیرازى و فارسى، دیدار داشته باشیم. این اتفاق خوبى است و حقیقتاً باید گفت که استان شما و شهر شما در موارد بسیارى، نقش معلم را براى دیگران ایفا کرده است. کمتر عالِم برجستهاى را میشود نشان داد که از برکات دانشمندان شیراز و معلمان شیراز چه در فقه، چه در فلسفه، چه در ادبیات و شعر و هنر و چه در بعضى از رشتهها و علوم و فنون دیگر بهرهمند نشده باشد.

روز معلم، روز شماست و به یک معنا روز همهى ملت ایران است؛ چون معلم، غیر از هویت شخصى خود، یک هویت معلمى دارد که متعلق به همهى کسانى است که میتوانند از او بیاموزند و فرابگیرند. معلم، هویت جمعى دارد. ارزش معلم هم به خاطر همین هویت معلمىِ اوست که ما باید اقرار کنیم که روى این مسئله کم کار کردیم و عملاً تسلیم آن فرهنگ و جوى شدیم که براى معلم غیر از جنبهى مادى قضیه - یعنى قابلیت ارزش درس به پول - ارزش دیگرى قائل نبودند. فرهنگ تمدن مادى این است؛ معیار ارزشگذارى عبارت است از قابلیت تبدیل هر چیزى به پول. معلم هم به همان اندازهاى که میتواند مستقیم یا غیرمستقیم پولساز باشد، در آن فرهنگ به همان اندازه محترم است. ما - مجموعهى فرهنگى ملت ایران - تسلیم این فرهنگ غلط شدیم، در حالى که در منطق اسلام، مسئله فراتر از این حرفهاست. مسئلهى تعلیم و تربیت، مسئلهى زندگى بخشیدن و ولادت بخشیدن به یک مخاطب و یک انسان است. اسلام با این چشم نگاه میکند. شما تلاش کنید، سعى کنید یک بخشى از زمینى را که خشک به نظر میرسد، بکاوید و از آنجا چشمهاى جارى شود؛ شما یک بذرى را که خیلى ناچیز به نظر میرسد، در زمین مستعدى بکارید و آن را آبیارى کنید، تا نهال سرسبزى از آن متولد شود؛ مسئله این است. حالا چه قابلِ تبدیل به پول باشد، چه نباشد. اسلام با این چشم به تعلیم و تربیت و به معلم نگاه میکند. نه اینکه بنده بخواهم مطالبات مادى معلمین را در کشور خودمان در حال و در گذشته مورد تغافل قرار بدهم؛ نه، بحثِ این نیست. توقعاتى هست، مطالباتى هست، اکثر هم درست است. مسؤولینى هم دارد، باید بگوئیم مسئولین برسند.

این وزیر محترم جدید که بیاناتشان را شنیدید، ایشان هم آنطور که من دیدم و فهمیدم، یک عنصر فعال، پیگیر و پرکارى هستند و امیدواریم انشاءاللَّه در آن زمینهها هم به وظائفى که هست، عمل شود. من حرفم فراتر از این است. مخاطب این حرف هم فقط شما معلمین نیستید؛ مخاطب این حرف ملت ایران است؛ مجموعهى مردمى است که شما دایرهى تعلیم و تربیت را براى آنها گشودهاید تا آنها وارد این دایره شوند. ارزشگذارى براى یک عملى، یک اقدامى، یک هویتى است که به نظر ما ارزش آن، آنچنان که باید و شاید در دوران کنونى شناخته نیست. در گذشته، چرا. در گذشته قبل از آنى که دستاندازىهاى فرهنگ غربى در کشور ما اینقدر توسعه پیدا کند؛ یعنى هزار و صد سال، دویست سال از بعد از اسلام که بساط علم و تحصیل و تدریس به فراخور زمانهاى مختلف در کشور ما فراهم بود، چرا، معلم از لحاظ معنوى ارزش والائى داشت. روش تعلیم و تربیت در حوزهى تعلیم و تربیت اسلامى اینجورى بود که دیده نشد که متعلمى در مقابل معلم خود پایش را دراز کند. ماها هم اینجور بودیم، متعلمین ما هم آنوقتى که تعلیم میکردیم، با ما همینطور رفتار میکردند. معلم در مقابل متعلم، یک حرمت و کرامت حقیقى داشت که هنوز نشانهى آن در حوزههاى علمیهى ما باقى است؛ چون حوزههاى علمیه کمتر از روشهاى غربى در حوزه فرهنگ متأثر شدهاند. بنابراین، هنوز آن شیوهها در حوزههاى علمیه هست و معلم از یک حرمت، از یک کرامت و ارزش در نظر متعلم برخوردار است. هیبت او - هیبتى نه ناشى از ترس، ناشى از عظمت - در دل متعلم هست. حالا این متعلم در درس اشکال هم میکند. در درسهاى طلبگى ما، آنقدرى که طلبهى شاگرد به استاد اشکال میکند، در کلاسهاى دانشگاههاى ما آنقدر معمول نیست. اجازه هم لازم نیست بگیرند که استاد! اجازه میفرمائید. نه، معلم دارد حرف میزند، استاد مشغول حرف زدن است، از آن طرف یک طلبهاى بنا میکند اشکال کردن، استاد هم اشکال او را گوش میکند. گاهى تندى هم میکند؛ یعنى متعلم با جرأت، با گستاخى با معلم حرف میزند بر سرِ مسئلهى علمى؛ اما همین متعلم در مقابل این معلم خاضع و خاشع است، دست او را میبوسد، در مقابل او پایش را دراز نمیکند، به او «تو» نمیگوید. هزار و دویست، سیصد سال ما رابطهى معلم و متعلم را اینجورى در کشورمان پیگیرى میکردیم، تا فرهنگ غربى و ارزشگذارى غربى داخل کشور ما میشود. شما ببینید در این مدت چقدر معلم از دست شاگرد کتک خورده است! چقدر معلم در کلاس به وسیلهى شاگرد مسخره شده! چقدر حرف درشت شنیده! چه تعداد معلم به دست شاگرد کشته شدند؛ چون معلم نمره کم داده. این را داشتیم. حالا در کشور ما و با آن سابقهى تاریخى، این معضل ضعیف بوده است. یک جاهائى بسیار شدیدتر و وقیحتر و خشنتر هست؛ آنجاهائى که مراکز فرهنگ غربى است.

من همتم این است که ارزشگذارى معلم، همان ارزشگذارى اسلامى باشد. جامعهى ما نیاز دارد که به معلم احترام کند و معلم را تکریم کند. اگر ولى دانشآموز براى معلم به معناى واقعى کلمه احترام قائل شد، آن دانشآموز هم سر کلاس و بعد از کلاس نسبت به معلم همین احساس را خواهد داشت. ما این را لازم داریم. این براى شما از همهى امتیازات مادى بالاتر است. امام بزرگوار ما حکیم بود. امام یک حکیم به معناى قرآنى بود. حکیم یعنى آن کسى که حقائقى را مشاهده میکند که از چشمهاى دیگران مغفولٌعنه است؛ پوشیده است. کلمات او، کلماتى ممکن است ساده به نظر بیاید، اما هر چه میشکافید، مىبینید لایهها و عمقهاى بیشترى دارد. امام اینجورى بود. و شما نگاه کنید به قرآن، آنجاهائى که حکمت به کار رفته است: «ذلک ممّا اوحى الیک ربّک من الحکمة»، ببینید اینها چه است. مىبینید به حسب ظاهر توصیههاى معمولى است. همین است که ما به همدیگر دائم میگوئیم؛ اما هر چه میشکافید، مىبینید عمقش زیادتر است. فرض کنید احترام به پدر و مادر یکى از حکمتهاست. نمیشود براى احترام به پدر و مادر از لحاظ منافع و برکاتى که احترام به پدر و مادر دارد، برایش آخر پیدا کرد. هرچه آدم تعمق میکند در این مسئله، مىبیند این مسئله هنوز عمیقتر است؛ حکمت این است. امام که یک حکیم بود، گفتند: «معلمى شغل انبیاست.» این، خیلى حرف بزرگى است.

یک حدیثى از پیغمبر اکرم - غیر از آیات قرآن که: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» که چند جاى قرآن تکرار شده - است که تعلیم را به پیامبر نسبت میدهد. آن حدیث این است که: «انّ اللَّه لم یبعثنى معنّتا و لا متعنّتا ولکن بعثنى معلّما میسّرا»؛ خدا من را معلم مبعوث کرده است؛ معلمِ میسّر، یعنى آسانساز. زندگى را براى متعلمین خودم با آموزشهاى خودم آسان میسازم و کار را بر آنها آسان میکنم. این آسانسازى، غیر از آسانگیرى است؛ یعنى سهلانگارى نیست. من معنّت و متعنّت نیستم. نه خودم را دچار پیچ و خمهاى دشوار زندگى میکنم، نه مردم را؛ بلکه با تعلیم خود، مردم را به راه راست، راه صحیح، راه آسفالته، صراط مستقیم هدایت میکنم. آسانسازى یعنى این. انسان گاهى به یک هدفى میخواهد دست پیدا کند، راه را بلد نیست. سنگ و خاک و خاشاک و بلندىهاى نفسگیر؛ دائم برو بالا، دائم بیا پائین، آخرش هم یا میرسد، یا نمیرسد؛ این تعنّت است. یک وقت نه، یک آدم آشنا و واردى همراهش میرود و آن انسان وارد میگوید آقا! از اینجا برو، هم راه هموار است، هم نزدیک است، هم حتماً شما را به هدفت میرساند. «معلّماً میسّرا» یعنى این. شأن معلم این است. این مطلب اصلى ماست. من میخواهم هم به شما که معلمید، این را عرض کنم، تا شأن خود، قدر خود و جایگاه خود را خوب بشناسید، هم به مردم. البته بیشتر به مردم میخواهم بگویم؛ چون معلم غالباً قدر خودش را میداند. معلم آگاه، معلمى که واقعاً علم دارد و آن را به کسى میدهد، میفهمد چهکار دارد میکند. یک قفل بستهاى است، یک کلیدى دارد. معلم این کلید را به متعلم میدهد و مىگوید آقاجان! این کلید را اینجورى در این قفل مىاندازى. این کار تعلیم است. این یک معادله است که به هیچ قیمتى قابل حل نیست و راه حلش همین است. معلم راه حل را نشان میدهد. در هر بخشى، معلم کارش این است، لذا معلم - حالا با مراتب مختلف - خودش میداند چهکار دارد میکند، لکن آحاد مردم مخاطبین بیشترِ من هستند. من میخواهم در جامعهى ما شأن تعلیم و تربیت همان شأنى بشود که اسلام قرار داده است. اینى که نقل شده است که فرمود: «من علّمنى حرفاً فقد صیّرنى عبداً» - البته من نمیدانم سند این روایت چه هست و چگونه است و چقدر متقن است، اما حرف، حرف درستى است - همین است که انسان با آموختنِ از کسى، در واقع یک مرحلهاى را پشت سر میگذارد که جا دارد به خاطر آن مرحله خود را بنده و خدمتگزار آن هدایت کننده و راهنما بداند و قرار بدهد. حرف اصلى این است.

یک نکتهى دیگرى در اینجا وجود دارد که آن هم باز جنبهى ارزشى دارد. این را هم من عرض بکنم - این دیگر خطاب به شما معلمین است - که از نظر اسلام همانطور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلم هم باید تکریم شود؛ شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. این یک جنبهى پرورشى بسیار عمیقى دارد. اینجا هم یک روایتى است که اینطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از کسى که فرامیگیرید، تواضع کنید و کسى هم که از شما فرا میگیرد، تواضع کنید. «و لا تکونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سیاسى، جبار علمى. جبار علمى نباشید؛ جباران عالِم نباشید؛ مثل فرعون. بنده اینجور استادى را در یکى از دانشگاههاى کشور، سالها پیش، شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل دیده بودم که جورى با شاگردهایش حرف میزد و تعلیم میداد و برخورد میکرد، که برخوردش فرعونى بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممکن است درشتى هم بکند، اما درشتى غیر از تحقیر است؛ غیر از اهانت است. شاگرد را باید تکریم کرد. شما هر کدامى یقیناً تجربههاى زیادى دارید از شاگردانى که شما تکریمشان کردهاید و این کار جواب داده است؛ تربیتِ او را آسانتر کرده است. دشنام دادن، تحقیر کردن، حتى زدن، خوب نیست - که حالا «الضرب لتأدیب» جزو حرفهائى است که از قدیم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند که نه، ضرب خوب نیست - بنده هم عقیدهام همین است. باید شاگرد را مثل مومى در دست چرخاند و شکل داد؛ منتها با ملایمت. هنر معلمى این است. این هم یک بخش دیگر از این قضیهى ارزشى در باب معلم.

مسائل آموزش و پرورش، مسائل زیادى است. بنده هم در سالهاى گوناگون به همین مناسبتِ دیدار معلمین مطالبى را گفتهام و هم گاهى در دیدار شوراى عالى انقلاب فرهنگى و گاهى هم در دیدار با وزراى آموزش و پرورش نکاتى را گفتهام که سلائق شخصى بنده نیست و همهى اینها تقریباً بدون استثنا پشتوانهى کار کارشناسى دارد و خود کسانى که دستاندرکار آموزش و پرورشند، اینها را تأیید کردهاند. اینها را ما مطالبه کردهایم. حالا خوشبختانه دیدم که آقاى وزیر در این گزارشى که حالا دادند، اشاره میکنند که بعضى از این کارها را یا شروع کردهاند یا پیشرفت کردهاند یا اقدام کردهاند؛ خوب است، لکن به این اندازهها نمیشود اکتفا کرد؛ ما احتیاج داریم به یک کار عمیق در آموزش و پرورش.

من سال گذشته در همین دیدار با معلمین در تهران، مسئلهى تحول عمیق در آموزش و پرورش را مطرح کردم. این تحول عمیق یعنى چه؟ بارها گفتهام که ما از یاد گرفتن از غربىها و غیر غربىها و بیگانهها خجالت نمیکشیم، امتناع نمیکنیم. اینى که ما یک روش ادارى را، یک روش آموزشى را، یک دانش را، یک اختراع را از کشورهاى دیگر یاد بگیریم، هیچ خجالت نمیکشیم، کوتاه هم نمىآئیم، دنبالش هم میرویم؛ شاگردى میکنیم. منتها دو نکته اینجا وجود دارد در کنارِ این شاگردى کردن، که این دو نکته را متأسفانه در دوران استحالهى فرهنگى - یعنى دوران پهلوى، که دوران پهلوى، دوران استحالهى فرهنگى کشور ماست - رعایت نکردند. چشمشان را بستند، آغوششان را باز کردند؛ هر کس آمد، هر چه دادند، اینها گرفتند. یکى از این دو نکته این است که ما آنچه را که میگیریم، ارزیابى کنیم، ببینیم به درد ما میخورد یا نه. اگر صددرصد به درد ما میخورد، صددرصد قبول کنیم؛ اگر صددرصد به درد ما نمیخورد و مضر است، صددرصد رد میکنیم. اگر بین این دوتاست، به همان اندازهاى که به درد میخورد، قبول کنیم، مابقىاش را رد کنیم. این نکتهى اول.

من مثال زدم و گفتم فرق است بین آن کسى که یک جسمى، یک میوهاى، یک غذائى، یک داروئى را مىبیند، میشناسد، میخواهد با دست خود، با میل خود آن را بگذارد در دهانش و فرو بدهد، با آن آدمى که دست و پایش را میگیرند و یک چیزى را با آمپول در بدن او تزریق میکنند. اینها با هم فرق دارد. نوع اول درست است، نوع دوم غلط است. به ما نباید تزریق کنند؛ ما باید انتخاب کنیم. این یک نکته که مورد غفلت قرار گرفت. هر چه آوردند، مثل آدمهائى که بىحس و حال و بىهوش افتادهاند و همینطور چیزى را یا در جسمشان فرو میکنند یا از دهانشان به حلقشان میریزند، نباشیم. ما در دوران استحالهى فرهنگى منتظر ماندیم که بریزند به حلقمان.

نکتهى دوم اینکه بالاخره این ماجراى «شاگرد، استادى» تا ابد نباید طول بکشد. بله، ما حاضریم شاگردى کنیم پیش کسى که بلد است آن چیزى را که ما بلد نیستیم؛ اما دیگر تا ابد که نباید انسان شاگرد بماند. ما باید خودمان استاد بشویم. این دو نکته مورد توجه قرار نگرفت.

یکى از چیزهائى که یاد گرفتیم، مسئلهى آموزش پروش است. آنها شیوههاى آموزش پرورشىِ خوبى داشتند و ما هم از آنها یاد گرفتیم. اینکه دبستانها از مکتبخانههاى قدیم بهتر بود؛ دبستان، دبیرستان، تقسیمبندىها، خوب بود، اینها را که ما رد نمیکنیم؛ اینها مفید است؛ اما بالاخره چقدرش، چهجورش، با کدام رویکردش، ما دیگر به این توجه نکردیم و یکپارچه گرفتیم. آنها گفتند شش کلاس اینجور باشد، شش کلاس آنجورى باشد، ما همان را آوردیم. بعد، آنها روششان را تغییر دادند، پنج کلاس و سه کلاس و فلان، ما هم این را یاد گرفتیم، آوردیم. خوب، اینکه نمیشود. آنها کتاب درسى با درسهاى مختلف داشتند، گفتند اینها را تعلیم بدهید، ما هم همینطور این تراکم تعلیمات را فرا گرفتیم. شیوهى سازماندهى آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا یک شیوهى تقلیدى محض است. این درست نیست. ما باید نگاه کنیم ببینیم چه لازم داریم، این شیوهاى که هست، کجایش معیوب است. این شیوه عیوبى دارد که یکى از عیبهایش همین حافظهمحورى است به جاى فکرمحورى. آموزش و پرورش ما حافظهمحور است. بچهها باید همینطور دائم محفوظات درست کنند.

به شما در بینالهلالین عرض کنم که حافظه براى حفظ کردن بد نیست. حفظ کردنِ بچهها، کتاب خواندنِ بچهها، زیاد خواندنِ بچهها هیچ اشکالى ندارد؛ این چیز خوبى است؛ چون این معلومات میماند. البته ممکن است بعضىاش را هم نفهمند. ما دبستان که میرفتیم، یک دبستانى بود که برنامههایش با برنامههاى متعارف در آموزش و پرورش فرق داشت. در آنجا به ما گلستان درس میدادند. بعضى از عبارات و اشعار گلستان را بنده از آنوقت به یاد دارم. آنوقت که ما گلستان را میخواندیم، معنایش را نمیفهمیدیم؛ بعدها یواش یواش در طول زمان، معناى آن اشعار و آن جملات را فهمیدیم. این خوب است. انسان یک چیزهائى را ممکن است درست نفهمد، لکن این محفوظات براى فعالیت ذهن زمینه درست میکند. محفوظات خوب است؛ اما حفظمحورى بد است که محورِ تلاش، عبارت باشد از حفظ. محورِ تلاش باید عبارت باشد از فکر، ولو با حفظ هم همراه باشد. خوب، این یک عیب بزرگى است؛ این باید اصلاح شود.

ما اگر امروز آن را اصلاح نکنیم، چه کسى اصلاح کند؟ آن دوران استحالهى فرهنگى، دورانِ به قول مرحوم آلاحمد غربزدگى، دوران بهت و حیرت در مقابل خیرگىهاى تمدن غربى سپرى شد. امروز آن چهرهى براقِ شفافِ زینتکردهى آرایش غلیظ به خود بسته، بواطنش براى ما و براى خیلى از مردم دنیا آشکار شده؛ زشتىهایش، بىصفتىهایش، بدچهرگىهایش روشن شده. امروز ما خیلى از چیزهائى را میدانیم که در پنجاه سال پیش نمیدانستیم. ملت ایران امروز با خیلى از این حقایق آشناست.

ما باید امروز این کار را درست کنیم. چه کسى باید درست کند؟ متولى اصلى، آموزش و پرورش است. البته من این را بگویم، درست است ستادى در آموزش و پرورش درست کردند، لازم هم است آموزش و پرورش به این کار کمر ببندد، لکن - اولیاى آموزش و پرورش! - اصل، کارشناسى کارشناسان است. خودتان را از صاحبنظرانى که در شوراى عالى انقلاب فرهنگى یا در جاهاى دیگر هستند، مطلقاً محروم نکنید؛ از اینها استفاده کنید و یک کار سنجیدهى پخته، تحویل ملت ایران و تحویل نسلهاى آینده بدهید، تا به عنوان باقیات الصالحات بماند. این یک نکته است که به نظر من بسیار مهم است.

مسئلهى دیگر، مسئلهى تربیت معلم و آموزشگرِ آموزشگاههاى آموزش و پرورش است، که خیلى مهم است. اینجا هم من معتقدم - البته امروز خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش ظرفیت خوبى در تربیت معلم دارد، که از این ظرفیت باید حداکثر استفاده را کرد - که از ظرفیتهاى دانشگاهى هم استفاده شود. در را به بیرون نبندید؛ از همهى ظرفیتها استفاده شود.

گاهى ممکن است یک کسى مدرک دانشگاهى هم نداشته باشد، اما خبره باشد در یک رشتهاى، در یک کارى. ما در مشهد تعدادى از این اهل ادب و شعر را داشتیم که هیچ تحصیلات دانشگاهى - بلکه بعضىشان پائینتر از دانشگاهى - نداشتند، اما استاد بودند؛ ناصرخسروشناس، مسعود سعد سلمانشناس، سعدىشناس، حافظشناس، صائبشناس، بهتر از خیلى از اساتیدى که در دانشگاه تحصیل کردند در رشتهى ادبیات! عین همین مطلب در بخشى از دانشهاى دیگر ممکن است وجود داشته باشد که از اینها نباید خود را محروم کرد.

همچنانى که من متقابلاً از آن طرف میخواهم بگویم آموزش و پرورش مسئول تحویل دادنِ آدمهاى درسخوانده و کارامد در همهى سطوح است، اشتباه است اگر خیال کنیم آموزش و پرورش لزوماً مقدمهى دانشگاه است؛ نه. بعضى دنیا و آخرت خودشان را به راه یافتن به دانشگاه وصل کردهاند. شنیدهاید، جوانى که در کنکور رد شده، فرض کنید بلائى سر خودش آورده، یا افسردگى پیدا کرده، یا پدر و مادرش توسرى بهاش زدهاند! نه آقا! دانشگاه راه رشد علمى و راه رشد تحقیق است، بسیار خوب؛ این براى کشور لازم است. شما میدانید من مروج گسترش و عمق دانش هستم و بر این معنا اصرار دارم؛ اما این معنایش این نیست که ما فروشندهى خوب نمیخواهیم، رانندهى خوب نمیخواهیم، کاسب خوب نمیخواهیم، تکنسین خوب نمیخواهیم. در همهى سطوح کشور از زن و مرد که لزوماً لازم نیست دانشگاه بروند؛ اما به تعلیمات آموزش و پرورش نیازمندند. پس آموزش و پرورش اینجور نیست که فقط مقدمهاى باشد و نیمخوردهاى براى دانشگاه درست کند؛ نه. دانشگاه هم خیلى خوب است؛ دانشگاه هم لازم است؛ اما دایرهى آموزش و پرورش خیلى وسیعتر از دانشگاه است. همت شما باید این باشد که در آموزش و پرورش کسانى را تربیت کنید که اینها به حد لازمى از فرزانگى و دانائى و معلومات دست پیدا کنند که در هر جائى که انسانى مشغول کار هست، از این حد از دانش و فرزانگى برخوردار باشد. حالا بعضىها استعداد دارند، شوق دارند، میروند دانشگاه، بعضىها نه، یا شوقش را ندارند، یا استعدادش را ندارند، نمیروند.

البته این از مقولهى رعایت عدالت جداست. آنجا ما باید کارى کنیم که عدالت محفوظ بماند؛ یعنى اگر کسى شوقش را دارد، استعدادش را هم دارد، امکان مادى ندارد، باید کمک کنیم تا بتواند برود. این، عدالت است؛ یعنى امکان را در اختیار همه باید قرار داد. یک وقتى من به جوانى که تحصیلاتش را ادامه نداده بود، بر حسب عادت گفتم: چرا تحصیلاتت را ادامه ندادى و مشغول کسب و کار شدى؟ جواب سربالائى داد؛ من یک خرده اصرار کردم - شغلى که او داشت، شغل خوبى هم هست - با همان لهجهى مشهدى گفت: این کار، تو خونِمَ. جزو خونش است؛ جزو وجودش است. بگو خیلى خوب، کسى که فلان شغل، فروشندگى در خونش است، بگذار برود آن کار را بکند، چه لزومى دارد حتماً به دانشگاه برود. چه اصرارى بنده داشتم که این حتماً باید به دانشگاه برود؟ این، نگاهِ درست به مسئله است.

مسئلهى دیگر، مسئلهى فعالیتهاى پرورشى است که اشاره کردیم. یکى از بهترین سنتهائى که در این کشور بعد از انقلاب گذاشته شد - مرحوم شهید باهنر که رحمت و رضوان خدا بر او باد، پایهگذار این کار بود - همین معاونت پرورشى است. آمدند به بهانههائى این را تعطیل کردند. حالا نمیخواهیم سوءظنگونه به این مسئله نگاه کنیم، اما بههرحال کجسلیقگى بود. به این عنوان که پرورش باید به وسیلهى معلمین متنوع در کلاسها انجام بگیرد و نباید جدا باشد، این کانونى را که مخصوص اقدام پرورشى بود، تعطیل کردند. بله، من هم عقیدهام همین است. من هم عقیدهام این است که شماى معلم فیزیک یا ریاضیات یا هندسه یا ادبیات یا علوم اجتماعى یا هرچه، میتوانید معلم دین و معلم اخلاق و پرورشدهندهى اخلاق در دانشآموز خودتان باشید. گاهى یک معلم ریاضى در هنگام حل یک جدول ریاضى یک کلمه میگوید که آن کلمه در اعماق قلب دانشآموز اثر ماندگارى میگذارد. این را همهى معلمین بایستى وظیفهى خودشان بدانند. و من به شما عزیزانى که اینجا حضور دارید و به همهى معلمها - هرچه تدریس میکنید - عرض میکنم که از این مسئله غفلت نکنید که تربیت کردن هم جزو کار شماست؛ و چه بهتر که با نفوذ معلمى، با تأثیر روحىِ معلم بر متعلم - از این امکان - استفاده کنید و یک نقطهى روشن و نورانىاى در قلب دانشآموز باقى بگذارید. یک کلمه از خدا، یک کلمه از پیغمبر، یک جمله از قیامت، یک کلمه از معنویت و سلوک الىاللَّه و محبت به خدا، گاهى ممکن است از شما به عنوان دبیر ریاضى یا دبیر ادبیات یا معلم کلاس اول دبستان یا دوم دبستان صادر شود که شخصیت این کودک یا این نوجوان، این انسانى را که مخاطب شماست، شکل مطلوب بدهد که از صد ساعت حرف زدن در شکلهاى دیگر اثرش بیشتر باشد. این به جاى خود محفوظ؛ این وظیفه است، لکن نافى این نیست که ما در آموزش و پرورش یک بخشى داشته باشیم که به طور متعهد و مسئول، نگران قضیهى پرورش باشد؛ چون میدانیم آموزشِ بدون پرورش راه به جائى نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائى را بر سر جوامع انسانى خواهد آورد که امروز بعد از گذشت صد سال، صدوپنجاه سال یا بیشتر، جوامع غربى دارند آن را احساس میکنند. اینها از آن چیزهائى است که آثار آن ده ساله و بیست ساله ظاهر نمیشود؛ یکوقت چشم باز میکنید، مىبینید یک نسل ضایعشده است و کاریش نمیشود کرد. یک نسل، مأیوسکننده است. من در این زمینه اطلاعات زیاد و آمارهاى تکاندهندهاى در اختیار دارم - حالا مجال نیست بگویم. البته گاهى در بعضى از جاها گفتهام - اعترافهاى صریح و قاطع. خیال نشود این حرفى است که ما اینجا نشستهایم و داریم از دور میزنیم؛ نه، حرف خودِ آنهاست؛ هشدارى است که خود آنها به خودشان میدهند. این اتفاق در غرب افتاده و این همان سیلى است که خانه را از بیخ و بُن ویران میکند. علمِ بدون تربیت اینجور است. وقتى در یک جامعهاى علم پیش میرود و تربیت نیست، حالا بمب اتمىاش به جاى خود، بىصفائىهاى گوناگون سیاسى به جاى خود، دروغگوئىهاى گوناگون به جاى خود، نفعطلبىهاى اقتصادى کارتلها و تراستها به جاى خود؛ آنها داستان جداگانهاى دارد که آن هم ناشى از همین است. نکتهى اساسى، ضایع شدن نسل انسانى است. بنابراین مسئلهى امور پرورشى بسیار مهم است. حالا به صورت معاونت و سازماندهى خوب و قوى و کارآمد، نه فقط شکلى.

یک مسئله هم مسئلهى سوادآموزى است که بالاخره ما این غائلهى بیسوادى را بایستى جمع کنیم از کشور. اولاً دیده میشود که در برخى از مناطق کشور بچههاى در سنین ورود به تعلیم - بچههاى واجبالتعلیم - به مدارس نمیروند، که این خیلى چیز خطرناکى است؛ بسیار چیز بدى است. باید ترتیبى داده شود که گذراندن دورهى ابتدائى براى همه الزامى شود. داشتن گواهینامهى دورهى ابتدائى - حداقل - یک چیز واجب و لازم شمرده شود مثل شناسنامه، مثل گواهى رانندگى؛ همه باید این را داشته باشند. این خیلى نکتهى مهمى است که به آن بىتوجهى میشود، این بىتوجهىها هم بعضى اوقات موجب سوءاستفادههائى در بعضى از نقاط کشور شده. بچهها باید در کانال آموزش و پرورش بیایند و این دوره را باید در اینجا بگذرانند. بعد هر کار کنند، جداست؛ اما این دوره باید الزامى شود.

باید واقعاً مجموعهى آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزى بنشینند و یک حدى را معین کنند. حالا فرض کنیم مثلاً افراد زیر سنین پنجاه سال، پنجاهوپنج سال یا شصت سال، اینها را یک مدتى معین کنند، بگویند تا فلان مدت - پنج سال مثلاً - مطلقاً همه باید در سراسر کشور باسواد بشوند. حالا آنهائى که بالاتر از این سنین هستند، با الزامات و اهتمام کمترى به آنها پرداخته شود، نه اینکه بکلى رها شوند؛ اما مجموعهى کسانى که در سنین زیر پنجاه یا زیر پنجاهوپنج سال هستند از زن و مرد، حتماً باسواد شوند، تا ما دیگر در کشور بیسواد به این معنا نداشته باشیم.

خوب، ما عمدهى مسائلى را که در ذهن بود، به شما عرض کردیم. و معتقدیم این نسل کنونى کشور ما، این نسلى که بعضى انقلاب را درک کردند، دوران دفاع مقدس را درک کردند، بعضى فضاى آن دوران را تا حدودى احساس کردند - از آن فضا دور نشدیم - این نسل توانائىهاى بىپایانى دارد. این نسل خیلى کارها میتواند بکند. ما هنوز نفس گرم امام را پشت سر کارهامان داریم. آن ارادهى قوى، آن عزم راسخ، آن نگاه خدائى و حکمتآمیز به مسائل کشور و مسائل جامعه، هنوز در بین ما زنده است؛ به یک معنا امام زنده است. بیعتى که با امام کردیم، با انقلاب کردیم، این بیعت را باید پاس بداریم. آن کسانى که بیعت با امام را، بیعت با انقلاب را، بیعت با جمهورى اسلامى را میشکنند، به خودشان ضرر میزنند: «فمن نکث فانّما ینکث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه اللَّه فسیؤتیه اجرا عظیما». این بیعت را ما باید حفظ کنیم، نگه داریم. و به برکت این بیعت نسل کنونى - که خوشبختانه کشور ما سرشار از جوان و نشاط جوانى است - خیلى کارهاى بزرگ را میتوانیم انجام بدهیم. یک نمونهاش این مسئلهى انرژى هستهاى است که شما ببینید ملت ایران دنیا را متوجه خود کرده. درست است که سیاستمدارها و تبلیغاتچىها دشنام میدهند، اما شما بدانید ملتها تحسین میکنند. خود آن سیاستمدارها هم در دلشان ایران را تحسین میکنند. مذاکرات گوناگون را - چه در آژانس هستهاى، چه در بعضى از محافل سیاسى - براى ما مىآورند، مىبینیم ملت ایران را به خاطر پیگیرى، به خاطر اشتیاق به دانش، اصرار بر حفظ این غرور علمى و ملى تحسین میکنند و شگفتزده میشوند. همهى این گزارشهائى که ما داریم، این را نشان میدهد. این یک نمونهاش است.

اگر بیست سال پیش در این کشور کسى میگفت که یک روزى جوانهاى ایرانى خواهند توانست خودشان بدون اینکه رفته باشند جائى آموزش دیده باشند، از آموزشهاى پراکنده و با فعالیت و ابتکار ذهنى خودشان میتوانند سانتریفیوژ درست کنند و اورانیوم را در مسیر غنى شدن قرار دهند و از اورانیوم انرژى برق تولید کنند، در بین هزار نفر یک نفر باور نمیکرد. اولین کسانى هم که رد میکردند، متخصصین و درسخواندهها بودند. میگفتند آقا! نمیشود؛ مگر چنین چیزى ممکن است؟! مگر کشک است؟! ملت ایران ثابت کرد که میتواند. در همهى زمینهها اینگونه است. این یکى بروز کرده است؛ گُل کرده است در دنیا. در همهى رشتهها این ملت این استعداد را دارد؛ این شوق را هم دارد؛ این گستاخى و شجاعت را هم دارد که وارد این میدانها شود. ... خوب، اینکه معلوم است، بر منکرش لعنت. خیلى از چیزهاى دیگر هم حق مسلّم شماست.(1)

معناى نوآورى که عرض کردیم، این است. با فکر نوآورى، در راه نوآورى، با عزم بر نوآورى جوانهاى ما، ملت ما، فعالان فکرى و ذهنى ما، از جمله شما جامعهى معلمین، بایستى پیش بروید. خدا هم انشاءاللَّه کمک خواهد کرد.

پروردگارا ! مدد و توفیق خودت را بر این ملت نازل کن. پروردگارا ! رفتار ما، نیت ما، عمل و اقدام ما را مرضى خاطر ولىعصر (ارواحنافداه) قرار بده. پروردگارا ! روزبهروز بر نشاط ملت ایران بیفزا.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته


   1   2      >



بازدید امروز: 20 ، بازدید دیروز: 9 ، کل بازدیدها: 182657
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ